2/16/2004
کي مي ره راي بده؟!!:سرگرم خواندن روزنامه بودم ومنتظر آمدن اتوبوس که ديدم آمد جلو.لباس رفتگرها را پوشيده بودو يکي از اين غلاف هاي طبي هم انداخته بود دورگردنش.
گفت:دويست تومن مي دي پنير بخرم با نون بخورم؟
نان سنگک راهم آورد جلو نشانم داد.پول را که گرفت وچپاندتوي جيب جلوي لباس اش گفت:اين جا هم نشين!!مسير اتوبوس عوض شده ازکوچه ي بالايي مي آد.
خدم هم ازخلوت بودن ايستگاه تعجب کرده بودم.وقتي که راه افتادم طرف کوچه ي بالايي همراهم آمد.شانه به شانه. مي خواستم بگم مرد حسابي برو پنيرتو بخر!! بي خيال شدم.
شروع کرد به حرف زدن.يک نفس حرف مي زد.به من هم نگاه نمي کرد چشمش به تاريکي هاي کوچه پس کوچه هاي اطراف بود.
مي گفت: يارو توي پرده ي تبليغات اش نوشته ۱=۱+۱ خير سرش دکتر هم هست!!اين ديگه آخرشه والله.هرچي مي خوان بنويسن بنويسن.کي مي ره راي بده؟! ديروزهمين جا بود يه موتوري بدبخت تصادف کرد.دوساعت تمام روي زمين خيس افتاده بود کسي به اش دست هم نمي زد.راستي مي گن کرباسچي هم داره دوباره مي آد سرکار.مي دوني که رييس اون بانک خصوصيه است .اسمش چي بود؟ بانک پارسيان.رييس شعبه ها همه دوستاي خودشن.همونا رفتن کانديد شدن. اما کي مي ره راي بده!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا