3/27/2004
بامدادک در ديار زاينده رود: کي گفته اصفهان نصف جهان ؟!!
درست ترش اينه اصفهان شهر ژيان!! از سر وکول اين شهر دارد ژيان بالا مي رود !!علت اش را که از باباجونو پرسيدم گفت برو از قاصدک يا پدرام بپرس!!البته براي من که بد نبود بعد ازآشنايي بااين همه ماشين از پرايد وپاترول بگير تا پيکان و رنو چشم مان به جمال ژيان هم روشن شد!!اصفهان غير از ژيان پر از جاهاي ديدني است.حيف که خيلي شلوغ بود.باور نمي کنيد بستني فروشي ها هم مثل نانوايي صفي بود!!راه بندان هم که غوغا مي کرد.چس مثقال راه ،دوساعت آدم را معطل مي کرد.
گل سرسبد اصفهان ميدان نقش جهان است که مثل ميدان توپخونه ي تهران اسم اش را گذاشته اند ميدان امام .البته مردم به پشم شان هم نيست وبه همان اسم قديم صداي اش مي کنند.بهترين چيز اين ميدان نقش جهان مي دانيد چيست ؟درشکه هاي اسبي!!دوبار سوار شديم!!هرچه پيله کردم نتوانستم بيشترش کنم!!درشکه هم صفي بود.اگر گذارتان آن جا افتاد حتما سوار شويدفقط يادتان باشد که اين اسب هاي بي تربيت وسط دويدن ممکن است گلاب به روي تان نسيم دلنوازي هم نثارتان کنند!!(هروقت که پي پي مي کنم بابايي مي گويد گربه خوردي؟!!اگر من گربه خورده ام پس اين اسب ها کفتار خورده اند!!).

سواي درشکه که خيلي با حال است کاخ عالي قاپو هم بدک نيست!!بزرگ ترها مي گويند شاهکار معماري اين کاخ دراين است که از جلو دوطبقه به نظر مي رسدازبغل سه طبقه از پشت نمي دانم چند طبقه ودرواقع نمي دانم پنج يا شش طبقه است.اين همه پنهان کاري نوبره والله!!!يک راه پله هاي پيچ درپيچي دارد که بيا وببين.نمي دانم اين پادشاهان صفوي چرا برايش آسانسور نگذاشته بودند!!خودشان با آن کون گشادي بي مانندي که داشتند چگونه ازاين همه پله بالا مي رفتند!!البته من که درتمام مدت روي شانه هاي بابايي جا خوش کرده بودم !!بيچاره گمانم ديسک کمر گرفته باشد.از همه مسخره تر هم اين است که عکس دوتا آخوند را هم زده بودند دوطرف عالي قاپو!!يکي شان هماني بود که بازهم امسال هنگام تحويل سال آمد کلي درباره ي نهضت نمي دانم چي چي رساني درفشاني کرد!!آن يکي هم هماني است که وقتي از تهران بيرون آمديم از کنار مرقدمطهرش ردشديم!!(هنگامي که از جلوي مرقد رد مي شديم بابايي با صداي بلند گفت السلام عليک يا روح الله!!نمي دانم چرا همه خنديدند!!)


تا يادم نرفته بگويم که محوطه ي چمن ميدان نقش جهان هم جان مي دهد براي بدوبدو و توپ بازي !!پروانه ي بيچاره اي هم اسير اين ميدان شده بود که هرچه دنبال اش کردم نتوانستم بگيرم اش!!( قصدي بدي نداشتم مي خواستم از زندان اين ميدان خلاص اش کنم!!)

از جاهاي ديدني ديگراصفهان هم هشت بهشت وچهل ستون است ( درست يادم نيست شايد هم هشت ستون وچهل بهشت بود!!).توي يکي ازاين ها موزه ي خيلي با حالي بودپر از خنجر وشمشير وابزارهاي قديمي.بابايي سپري را نشان داد وگفت که دردوره ي صفويه هم مردم آنتن بشقابي براي دريافت برنامه هاي ماهواره استفاده مي کردند وبراي آن که آخوندها نفهمند آن ها را به شکل سپر مي ساختند!!( اون جاي باباي دروغ گو!!) .نقاشي هاي ديواري بزرگي هم ديديم پر از صحنه هاي شادخواري وپايکوبي وزناني که ممه اشان پيدا بود!!بابايي مي گويد آي کون حضرات مي سوزد از اين که نمي تواننداين نقاشي ها را خط خطي کنند!!بابايي مي گويد ديوان مثنوي مولوي هم پر شامبول است وحضرات نمي توانند سانسورش کنندوباز هم کون شان مي سوزد!!(حالا اين حضرات کي هستند؟!!!)



اگر به اصفهان رفتيد باغ پرندگان را هم ازدست ندهيد.من که از ديدن شترمرغ وپليکان وپرنده اي به نام توکان خيلي حال کردم.منقار اين توکان را انگار با قلم نقاشي کرده بودند!!
اين شهرهايي که ازوسط شان رودخانه مي گذرد خيلي با حالاند مثل اصفهان که ازوسط اش زاينده رود مي گذرد وکلي پل قديمي وجديد دارد.شب رفتيم قايق سواري روي زاينده رود.باقايق پدالي دونفره.ماماني خيلي ترسيده بود.من اصلا نترسيدم.تا جلوي سي وسه پل رفتيم.آي سنگ انداختم توي زاينده رود.بابايي مي گفت اگر ازسنگ انداختن دست برندارم وقتي به تهران برگشتيم مرا به حماس كرايه مي دهد!!

دوتا جاي ديدني اصفهان هم که تقريبا پرت افتاده است آتشگاه ومنار جنبون است.منارجنبون خيلي باحال است مرد سبيلويي( مردهاي اصفهان خيلي عشق سبيل اند!!) مي رود توي يکي از مناره ها وتکان اش مي دهد آن يکي مناره هم خود به خود تکان مي خورد.منارجنبون چايخانه ي باحالي هم دارد.اهل قليون و چاي دارچين وزرشک وهزارتا چاشني ديگر مي توانند بروندآن جا براي خودشان صفا کنند. آتشگاه هم خيلي قشنگ است آتشکده زرتشتيان است که کلي قدمت دارد.

روز آخر مي خواستيم کليساي وانک را هم ببينيم که گفتند تا هشت شب باز است وازدست اش داديم .گمانم آن جا هم جاي قشنگي باشد!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا