4/04/2004
اتوبوس از سواري بهتر است!!!:اگرهم شيرفهم باشي که بهترين وسيله براي پيمودن جاده ي کندوان هم ازلحاظ رعايت وضعيت جيب مبارک وهم از لحاظ پرهيز از پرتاب به لقاالله، اتوبوس است باز هم درروزهاي تعطيل مانند سيزده بدر وچارده بدر وغيره ناچار مي شوي به سراغ خودروهاي سواري بروي يعني درست همان بلايي که سر اين بنده سراپا تقصيرآمد.اگرراننده هم از قماش بي كله هايي باشد که مي خواهند سه سوته به تهران برسند که ديگر خربيارباقلي بار کن!!بازهم درست همان بلايي که برسر اين بنده ي سراپا تقصيرآمد.طرف انگار شگردش سبقت گرفتن بودونه تونل وپيچ حالي اش بود نه سربالايي وسرپاييني!!بامدادک که به تخم اش هم نبود هرچندگاهي شيري مي نوشيدوبعداندکي درباره ي کوه وجنگل هاي اطراف افاضاتي مي کرددرنهايت هم مثل سنگ مي افتاد روي پاي ام ومي خوابيد.عيال بينوا هم که دراين مواقع با پيش درآمد جيغي ششدانگ به رانندگان بي كله تذکرمي دهد انگار چنان ترسيده بود که زبان وجيغ اش با هم بند آمده بود.سرانجام ناچارشدم خودم دخالت کنم.راننده که تازه سرپيچي سبقت گرفته بود ونزديک بود با پيکاني که ازروبرو مي آمد شاخ به شاخ تصادف کندداشت غرغر مي کرد که «عجب آدم هايي هستند مي بينند داريم مي آييم ها تندترش مي کنند» حرف اش را قطع کردم وگفتم«مرد حسابي خلاف مي کني وسرپيچ سبقت مي گيري بعد هم غرغر مي کني؟!!» از آينه نگاه عاقل اندرسفيهي حواله كرد و بعد هم گفت«فرمايش شما متين است اما وقتي همه اين کار را مي کنند...» ديگر به حرف هاي کليشه اي اش گوش ندادم!!آدم عق اش مي گيرد.وقتي سخن که قرار است ابزار تفاهم باشد کارساز نباشد وچه بسا به سوءتفاهم دامن بزندآدم خفه بشود خيلي بهتر است!!تازه طرف تذکرم را به پشم هم حساب نکرد وتاخود تهران هيچ پيچ وتونلي را ازسبقت بي نصيب نگذاشت!!
سرآخر هم که با هزار سلام وصلوات به ام القراي ميهن آريايي اسلامي رسيديم وما را پياده کرد گفت« مي بخشيد اگر چندتا سبقت ناجور گرفتم».فحش اگر مي داد از اين حرف بهتربود!!راستي راستي دراين مرزپرگهر همه قاچاقي زنده هستيم!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا