6/14/2004
درستايش انساني بزرگ : ازوابستگي به شوروي بيزاربود. درميان شورشيان پيروزمندتنهاکسي بودکه نوشته هاي کارل مارکس را خوانده بودبراي همين از هرچه ديوان سالاري حزبي هم بيزار بود. جهان وطن بودودلش براي تمام تهيدستان جهان مي تپيد.تپشي كه مرزوگذرنامه نمي شناخت. هاييتي ودومنيکن را که کنار بگذاريم به همه ي کشورهاي آمريکاي لاتين سري زده بود.خواه دردوره ي دانشجويي خواه درکسوت پزشکي انقلابي.درهمين سفرها بود که تهيدستي وگرسنگي مردم را باتمام پوست وگوشت اش لمس كرد.درهمين سفرها بود كه ديدچگونه ازچشم دهقانان تهيدست مرگ كودكان شان رويدادي پيش پاافتاده وروزمره است.اين گونه بود كه دريافت كمك به چنين مردماني بسيارمهم تر ازدانشمندشدن است.
روستاييان واپسين آوردگاه اش هنوز هم به يادش دارند .مهرباني وانسان دوستي اش را به ياددارند.زني روستايي كه درسال 1967 نوجواني بيش نبودوبا جان فشاني درواپسين ساعات زندگي او براي اش غذا برده بود اكنون حدود 50 سال سن دارد وهنوزازمهرباني وانسان دوستي اش مي گويد.حتي روستايياني كه به او پشت كردنديا به روي اش تيراندازي كردندبه خوشي از او ياد ميكنند. ارنستو چه گوارا چنين انساني بود.زادروزش گرامي باد.




0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا