6/30/2004
امان ازدست اين همايش ها:هيچ چيزحال گيري ترازهمايش هاي اداري نيست !!!گيرم كه دريكي از هتل هاي بزرگ تهران باشد ويكي از شركت هاي گردن كلفت دنيا برگزاركننده اش باشد.همايش يا به قول خودشان سمينار وبه قول رندان سمينهار!!!همكاران براي رفتن به همايش ها سرودست مي شكنند وتنها كسي كه بايد رييس اداره يقه اش را بگيرد وبه زور بفرستدش بنده ي حقير هستم!!كلي چانه مي زنم وبهانه مي آورم كه فلان كار مانده است اما هركاري كنم دست كم سالي دو تا به پستم مي خورد.توي همين يك قلم جنس مي خواهند عدالت را رعايت كنند ارواح پدربرزگ شان!!اين جوري شد كه دوروزي علاف همايش شديم و دراين هواي گرم تهران ناچارشديم كت بپوشيم!!نه به خاطر تشريفات به خاطر سرماخوردگي!!!ترا به خدا ببينيد سرماخوردگي ما هم مثل آدميزاد نيست!!توي اين گرماي سنگ آب كن سرما خورده ايم.راستش را بخواهيد روزاول هم كت نپوشيده بودم.اما سرماي تالارسخن راني چنان تا مغزاستخوانم رالرزاند كه روزدوم يعني امروز مثل بچه هاي سربه راه كت پوشيدم.درعوض بيرون از همايش ازهفت بند تنم عرق سرازير شد!!!به لطف پيشرفت فناوري همايش ها بيش از پيش تخمي شده است.خدا پدراين بيل گيتس را نيامرزدكه پاورپوينت را اختراع كرد!!!حالا هر كسي كه از مادرش قهر مي كندمي رود مطلبي را با نرم افزار پاورپوينت مي چپاند توي لوح فشرده(همان سي دي فرنگي ها!!)وبه كمك رايانه و دستگاه هاي نوري مي اندازد روي پرده و الهي به اميد تو !!شروع مي كند خط به خط خواندن!!!عين استادهاي بي سوادي كه سركلاس جزوه مي گويندودانشجويان هم مي نويسند!!!سخن رانان اين همايش هم يك خانم وآقاي ترك از كشور برادر تركيه بودند كه به همين روش خسته كننده مطالبي را انداخته بودند روي پرده وانگار كه جماعت هم انگليسي بلد نباشند خط به خط مي خواندند.اسم خانم سيبل بود.گمونم هنگام هر وقت استراحت شونصد نفر رفتند سراغ اش وگفتند كه اسم اش تداعي كننده ي نام سيبل جان است.آن خواننده ي ترك را مي گويم.يكي اش را خودم شاهد بودم.طرف مي گفت ايراني ها عاشق سيبل جان هستند!!!سيبل خانم هم گفت كه ترك ها هم از ميان خواننده هاي ايراني اندي را دوست دارند.اين سيبل خانم هم با چنان لهجه تركي غليظي انگليسي حرف مي زد كه بيا وببين!!!به بيزينس مي گفت بوزينس!!وبه سرويس هم مي گفت سورويس!!!!يك كرور اوكي هم ريخته بود لابلاي حرف هاي اش.سخن ران مرد هم اسمش شوكت بود وخداوكيلي به لهجه ي ناف نيويورك حرف مي زد.يكي از اين كت هاي دوچاك كه پشتش عين در صندوق عقب ماشين بالاپايين مي رود پوشيده بود وحتي لودگي هاي اش هم با يانكي ها مو نمي زد!!
شنيده بودم همايش يعني بره كشون ولي اين بار به چشم خودم ديدم.ديروز همين كه براي ناهار ازتالار آمديم بيرون ديدم دوتا بره ي درسته را كباب كرده اند وايستاده گذاشته اند توي دوتا سيني.سر بره هم زير پاي شان بود.نزديك بود بالا بياورم!!خيلي صحنه ي فجيعي بود.جماعت هجوم بردند طرف بره ها!!سر غذا هاي ديگر خلوت شده بود.فسنجان چشمم را گرفته بود اما هم سرما خورده بودم وهم فسنجان شيرين به سبك فسنجان تهراني ها را دوست ندارم.حيف نيست فسنجان ترش گيلك ها با رب انار طبيعي زاقوت!!!سرانجام رفتم اندكي سبزي پلو با گوشت برداشتم ودرگوشه اي جا پيدا كردم كه بره ها را نبينم.امروز به جاي بره ها دوتا ماهي شير گنده اندازه اوزون برون هاي خودمان گذاشته بودند توي سيني.اين بار ملت وايستاده بودند ومن حمله ورشده بودم!!فقط ماهي خوردم.كله ماهي ها هم قلبم را جريحه دار نكرد!!!
دراين دوروزه يكي از همكاران شهرستاني هم دمخورم بود دراوقات استراحت با هم اختلاط مي كرديم.يك دوره ي سه ماهه هم رفته بود ژاپن وچنان حسرت پيشرفت هاي دنياي اول درسخنان اش موج مي زد كه بيا ببين.هرچه خواستم مانند بز اخفش فقط براي سخنان اش سر تكان دهم نشد كه نشد.دوسه بار برا اش منبررفتم درباره ي بحران ذاتي سرمايه داري وتقسيم كار جهاني سرمايه داري واين كه غبطه خوردن به وضعيت تركيه وكره ي جنوبي حماقت است!!خلاصه درپايان روز اول به من گفت از ديدگاه هاي سوسياليستي خوشم نمي آيد من هم گفتم عقايد بودايي وعرفان شرقي را پشم هم حساب نمي كنم.درپايان روزدوم هم به هنگام خداحافظي زل زد توي چشمانم وگفت :تو بولشويك وتقدير گرا هستي!!!!


0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا