9/04/2004
شانزدهمين سالگرد كشتار زندانيان سياسی : نخستين باري كه يكي از پيامدهاي كشتارزندانيان درسال 67 راازنزديك ديدم همان تابستان سال 67 بود.ازصدقه ي سرجنگ وموشك باران تهران فيض اجباري نصيب مان شده بودوچندواحددردانشگاه گيلان گرفته بودم.تلپ شده بودم خانه ي عمه جان.خويشان روستايي عمه جان كه ازروستا مي آمدندديداري تازه كنندسربه سرعمه ام مي گذاشتم.عجب قوم وخويش هاي باحالي داري!!!يكي شان دخترعمه اش بودكه هرهفته براي ملاقات پسرزنداني اش به شهرمي آمد سري هم به دختردايي اش مي زد.تا مي آمدمن هم شروع مي كردم.بيچاره گوشش سنگين بودونمي شنيد به دخترعمه اش چه مي گويم.به عمه جان مي گفتم بپرس دوست پسردانشجو نمي خواهد!!!پسرش به 15 سال زندان محكوم شده بود.عمه جان مي گفت بشوتخم سگ!!(يعني بروتخم سگ!!)پسرش هوادارمجاهدين بودموتورگازي اش را داده بودآخوندي راتروركرده بودند!!به عمه جان مي گفتم هرچي نباشه دخترعمه ي پدرم كه هست!!پسرش هفت هشت سالي بودكه درزندان بود.هرباركه مي آمدچنان محكم بغلم مي كرد ومي بوسيد كه نزديك بود استخوان هاي تنم بشكند.درشگفت بودم اين همه نيروراازكجا آورده است!!!هرباركه مي آمد مي نشست ور دل دختردايي اش وازيادهاي پسرش مي گفت ازدرخت بهي كه كاشته بودوآن سال غرق گل شده بود.چه فحش هايي كه نمي دادبه سيداولادپيغمبرمي گفت سيدالاغ پيغمبر!!چنان بانفرت مي گفت سگ دين كه هميشه جا مي خوردم!!!آخرين باري كه ديدمش پسرش راتيرباران كرده بودندوتنهاپيراهني به دستش داده بودندكه چنان بومي كشيدش انگارخوش بوترين گل جهان است!!ديگرنا نداشت كسي را درآغوش بگيردمن هم ديگرناي شوخي كردن با عمه جان رانداشتم!!عمه جاني كه مدام مي گفت بيچاره هشت سال ديگراززندان اش مانده بود!!سالگردمادركه عمه جان به خانه امان آمده بودسراغ دخترعمه اش را گرفتم گفت فلج وخانه نشين شده است.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا