10/05/2004
موشکي از لندن!!! : چندروزپس از آن که مطلبي اندرحکايت قداست جنگ نوشتم يکي از ميهن پرستان دوآتشه ازلندن پيامي به زبان گهربارانگليسي درنظرخواهي آن مطلب گذاشت!!ازاين پيام هايي که با هاي آغاز مي شوند وبه باي پايان مي يابند(البته اين يکي باي نداشت!!) ايشان نام خودشان را گذاشته بودند پاتريوت از لندن که اين پاتريوت بيشترآدم را ياد موشکي به همين نام مي اندازد.شايد هم ايشان به پيروي از نياکان ادب دوست خواسته اند استعاره پردازي کنند.به هرحال چون ايشان علي رغم ميهن پرستي دوقبضه اشان به انگليسي پيام گذاشته اند حيفم آمد ناآشنايان به زبان دولت فخيمه فيض نبرند ازاين پيام موشک پرستي ميهن پرستي!!!

"تنها مي خواستم بگويم شرمت باد.ازجمهوري اسلامي بيزارم امابه کساني که براي ابلهي چون تو جان باخته اند افتخارمي کنم.حتي اين جا دربريتانيا نيزهنوزپس ازگذشت ۴۵ سال دلاوري هاي سربازان شان را جشن مي گيرند.ازاين که هموطن تو هستم بسيارمتاسفم.احترام جنگ ايران وعراق را(هرنامي که برايش بگذارند) بايد نگه داشت وتوهم بايد احترامش را نگه داري.اين جنگ را باجنگ جهاني دوم مقايسه نکن...شرمت باد.من حتي متولد ايران هم نيست اما...."

نامه درهمين جا تمام شد واحتمالاشدت احساسات مانع از کليدزني ميهن پرست(موشک) نامبرده برصفحه کليد شدوبخت نيز ياراين حقير که چه بساشايدنوازش هاي واژگاني ديگري آن هم به زبان جزيره نشينان بريتانيا(همان انگلستان خودمان) نصيب اش مي شد!!
نمي دانم چرا تخمي ترين پديده هاي جهان ازجمله دين وجنگ براي بسياري قداست دارد.درگذرتاريخ نيزهرکسي که ازگل نازک تر درباره ي اين قدسي تخمي ها گفته باشدازمرحمت هاي فرشته هاي نگهبان وپاسداران قداست برخوردارشده اند.معروف ترين شان هم جناب اريش ماريارمارک است که به خاطر جسارت به الهه ي جنگ درکتاب معروف اش«درغرب خبري نيست» چه نوازش هاي واژگاني وغيرواژگاني که نديد.کتابي که درباره ي جنگ جهاني اول درسال ۱۹۳۳ منتشرشدودرسال ۱۹۳۳ درصدرفهرست کتاب سوزي هاي نازي ها درآلمان قرارگرفت.بااجازه ي موشك لندني وبراي انبساط خاطر بدنيست فرازي ازاين کتاب را با هم بخوانيم:

«خيلي ها همان طورزخمي وخونين،بلاتكليف مي مانندومافقط صداي شان رامي شنويم كه فريادمي زنند.دوروزتمام دنبال يكي شان گشتيم...حتماباصورت روي زمين افتاده ونمي تواندبغلتدوگرنه دليلي نداردكه نتوانيم پيدايش كنيم...صدايش كم كم مي گيردوبه خرخرمي افتد...آهنگ صدايش آن قدردل خراش است كه همه را متاثركرده است.شب اول سه باربراي پيداكردنش رفتنداماهرباركه محل صداراحدس زدندوسينه مال خودرا به آن جا رساندندتازه فهميدندصداازجاي ديگري مي آيد...اول فقط كمك مي خواست.شب دوم هذيان مي گفت ودرعالم خيال بازن وبچه هاي اش حرف مي زد.اماامروزفقط گريه مي كرد.غروب ناله هاي اش ضعيف تر وضعيف تر شد."
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا