10/18/2004
ساختارشکنان وطني!!: ماهي يکي دوباري که مي بينم اش هميشه صحبت مان گل مي اندازد!!هردوي مان ازکارهاي مان بازمي مانيم!!اين بارهم که ديدم اش همين جوري پراندم که خدارفتگان شما را بيامرزد ژاک دريدا هم مرد!!گمان نمي کردم هوادارسينه چاک دريدا وسايراصحاب پست مدرنيسم باشد!!ازمولوي بازي ومثنوي خواني هاي مکررش بايد حدس مي زدم!!!به هرحال بي محابا گفتم ازانديش منداني که نه تنها درراه روشن گري گام برنمي دارندبلکه به سردرگمي هاي انسان دامن مي زنند خوشم نمي آيد!!فوري درآمد که اين طوري نيست اگردريدا رابشناسي باانديشه هاي اش حال مي کني!!!اين جوري شدکه دوسه ساعتي باهم گپ زديم!!برايش گفتم که دم زدن ساختارشکنان ازاين که حقيقت، منطق و عقلانيت معنايي ندارد وحتي چيزي به نام علم نيزوجودنداردبرايم خوشايندنيست.گفت اتفاقااين چيزها خودش را حسابي سرحال مي آورد!!!حسابي سرمنبررفت که حتي خودواژه هم معنايي نداردودرجهاني بي معنا به سرمي بريم که فرقي ميان نطق دانش مندي ريش وسبيل دارو جيرجيرپرسروصداي جيرجيرکي نشسته برشاخه ي صنوبري دربعدازظهرگرم تابستان نيست!!!رهايي تنهاازراه مقاومت دربرابرمنطق به دست مي آيد.من هم برايش درباره ي همدلي ارتجاع با پست مدرنيسم دراين گوشه ي دنيا وتشويق به کنش گريزي گفتم.گفت ارتجاع معنايي ندارد!!کنش هم معنايي ندارد.پشت بندش هم شعري از مولوي برايم خواند که نمي دانم درفنا بودم و چي چي وچي چي!!!حسابي جاخوردم!!درگذشته گاهي ديده بودم که روشنفکراني را که دورهم جمع مي شوند مجله اي را ه مي اندازنديا کتابي مي نويسندومناسبات مستقررابه پرسش مي گيرند به تمسخرمي گرفت اما هرگزگمان نمي کردم ديدگاه اش ازساختارشکني وپست مدرنيسم ريشه گرفته باشد!!

0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا