11/13/2004
كودكان رانبايد دست كم گرفت!!!:روزنامه كه به دستم بيايد بي درنگ مي روم سراغ صفحه ي ورزشي!!چكاركنم كه عادتي است قديمي ومزمن.عيال هم كه روزنامه دستش بيايديك راست مي رودسراغ صفحه ي حوادث!!!من كه اخبارورزشي را مي خوانم به هيجان نمي آيم اما عيال ازخواندن بكش بكش هاي ميهن آريايي اسلامي چنان به هيجان مي آيد كه با آب وتاب تمام شروع مي كند به تعريف هرآن چه خوانده است.تا هنگامي كه اين فسقلي واردزندگي مان نشده بود خيالي نبودومن هم حرفي نمي زدم.اما ازيك سال گذشته مدام غرغر مي كنم كه جلوي بچه اين مزخرفات كشت وكشتاررا نخواندولي به خرجش نمي رود كه نمي رود!!!تاكه چندروزپيش خودش هم فهميد نبايداين كاررابكند.عيال طبق معمول داشت با آب وتاب تعريف مي كرد كه پيرمردقصابي عروس ونوه اش راباكاردكشته است.هرچي هم باسر به بامدادك اشاره مي كردم كه داشت كارتون تام وجري را تماشا مي كرد به خرجش نمي رفت كه نمي رفت.مرتيكه با آن كه داشت كارتون تماشا مي كردششدانگ حواسش به حرف هاي عيال بود.
بعدازظهرش كه به خانه ي مادرزن جان رفتيم طرف رسيده نرسيده روكرد به خاله اش كه"خاله جون فكركنم ماماني مي خواد منو بكشه!!! "
عيال را مي بيني انگاريك سطل آب سرد ريخته باشندروي سرش.حسابي جا خورد!!البته معلوم نيست كه اين جمله ي بامدادك به آن خبرربطي داشته باشد ولي همين كه عيال ديگرجلوي بامدادك اخبارقتل وجنايت را نمي خواند نعمتي است.اميدوارم اين عهد به اين زودي ها ازسرش نپردچون آن وقت بعيد نيست كه من زنگ بزنم به پدرم وبگويم گمانم زنم مي خواهد مرا بكشد!!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا