5/29/2005
چه آسوده اند اين فرنگيان!!!
ازخيلي بچگي كوشيده ام بي پرده سخن گفتن را آزمايش كنم!!كارآساني نيست آن هم درفرهنگي كه ازسرتاپاي اش تابووخط قرمز مي بارد!!نه آن كه بي شرم بوده باشم!! نه !!گاهي خودنيزازبي پرده گويي هاي خودم درته دلم شرمگين مي شدم اما همچنان دست پنجه نرم كردن با اين چالش برايم وسوسه كننده بود وهست!!!دودسته حرف كه پيش مادرم از دهانم بيرون مي آمد بي درنگ مي گفت نمي دانم توي آن دانشگاه خراب شده چه يادتان مي دهند!!
يكي وقتي كه بي محابا درباره ي مقدسات سخن مي راندم !!!يكي هم هنگامي كه حدومرزهاي جنسي را درگفتارجرواجر مي كردم!!!بيشتربا واكنش زنان روبروبوده ام وكم ترباواكنش مردان!!درروزگارسرجواني مادرووخواهرسردمدارشگفت زدگي از بي پرده گويي هايم بودند واينك عيالات متحده!!!
حالا چرا دراين باره سرمنبررفتم؟!!!چندروزپيش مقاله اي مي خواندم ازحضرت نورمن ميلر دامت بركاته درباره مشكل مندي سارتربا اوسا كريم!!اصل مقاله دروبگاه نشريه ي نيشن چاپ شده است!!پربدنيست!!پيش درآمدنورمن ميلر را كه خواندم حسابي جا خوردم!!حضرت ميلرمعتقد است كه تمام مشكلات سارترازاين جا ناشي مي شودكه بيش از اندازه به هايدگربهاداده است.سپس دريك جمله هايدگرراوصف مي كندوهمين توصيف است كه مرا چارشاخ كرد!!!جناب ايشان فلسفه را به كون تشبيه مي كندويك كپل آن رابودن وكپل ديگرآن راشدن نام گذاري مي كند!!سرآخر هم مي گويدهايدگردرسراسر عمرش درچاك ميان اين دوكپل سرگردان بوده است وپرسه مي زده است!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا