7/05/2005
اينك معجزه!!
اين همه سران ميهن آريايي اسلامي از معجزه ي انتخابات مي گويندتوي كت ما نمي رود كه نمي رود!!گاهي از اين همه كوردلي وشب نوردي خودم انگشت به دهان مي شوم.اين روزها كم كم دارم معجزه ها را به چشم جان مي بينم.به گمانم اوسا كريم رفته رفته دارد نيم نگاهي به اين بنده ي سراپا تقصيرمي اندازد و زورزوركي هم كه شده مي خواهد به صراط مستقيم بياندازدمان.آمين يا رب العالمين!!مي دانم كه كوردلان بسياري كه چون خودم شب نوردهستنداين يادداشت ها را مي خوانند ازاين رو دو فقره معجزه اي را كه به تازه گي به چشم جان ديده ام سرقلم مي روم بلكه شماري ديگر از گمراهان نيز به صراط مستقيم رانده شوند.آمين يا رب العالمين!!
نخستين معجزه: يادتان مي آيد كه يكي از همكاران مان درانتخابات مجلس هفتم نامزد شده بودوچون نام اش درفهرست امام زمان نبودراي نياورد. آن جناب مدتي است به اداره ي ديگري انتقال يافته است وهنگام رفتن نيزباهم سرسنگين بوديم.خودش مي گفت كه فلاني يعني من به مقدسات توهين مي كنم(من واين حرف ها!!) براي همين با من درگيرشده است.راستش را بخواهيد يك بارخيلي پرروبازي درآوردومن هم سرحال نبودم وحال اش را جا آوردم.بماند.امروززنگ زده بوداداره.گوشي را كه برداشتم شناختم اش.فوري گفت : كون تان حسابي سوخت از حضورميليوني مردم!! نه؟!!
بعدش هم زد زير خنده!!حالا نخند كي بخند!!انگارنه انگاركه با هم قهربوديم!!(قهرقهرتا روزقيامت!!).خنده اش كه تمام شد پرسيدم به كي راي داده است.دوراول به عالي جناب سرخ پوش راي داده بود. اندكي با روحيات اش جورنبود!!ولي با آن آدم هاي عجيب وغريب كه درخيل هواداران عالي جناب سرخ پوش ديده بودم چندان شگفت زده نشدم!!اما وقتي شنيدم كه دردوردوم به شهردارمادلن راي داده است راستي راستي شگفت زده شدم!!!حالا من بودم كه ازشدت خنده گوشي داشت ازدستم مي افتاد.قربان اوسا كريم بروم كه چه معجزه ها كه درآستين ندارد.
معجزه ي دوم: درميهن آريايي رسم است كه وقتي رييس جمهورتازه اي مي آيد مديران بلندپايه را كه عوض نكندبسياري ازمديران رده ي مياني را عوض مي كند.ازهمين روپس از دورنخست انتخابات بسياري از مديران رده ي مياني دوران رياست جمهوري عالي جناب سرخ پوش كه گمان مي كردنداين استوانه ي انقلاب درنهايت بركرسي رياست جمهوري مي نشيندراه مي رفتندوازخوشي بشكن مي زدند.يكي ازهمين مديران مياني رفته بود تابلويي را ازانباري خانه اشان آورده بودكه خودش وعالي جناب سرخ پوش را درحالي افتتاح پروژه اي دردارقوزآباد نشان مي داد!!خودش كت وشلوار آبي رنگ پوشيده بود وعالي جناب سرخ پوش هم كه گفتن نداردهمان لباس هميشگي آخوندها را!!نتايج دوردوم را كه اعلام كردنددوان دوان خودم را به اتاق طرف رساندم ببينم چه بلايي سرتابلو آورده است.روي ميز كه نبود.همكارطرف كه انگارفهميده بود دنبال چه مي گردم باچشم به گوشه ي اتاق اشاره كرد.تابلوي بيچاره را تبعيد كرده بودپشت گلدان كنج اتاق تا لابد سرفرصت بازگرداند به انباري خانه اشان!!دوران بشكن زدن گروه ديگري فرارسيده بود!!باورتان نمي شود توي آسانسوربه چشم خودم ديدم كه يكي از همكاران ذوب درولايت بشكن مي زد.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا