8/01/2005
هم انديشى كارشناسي فني بارانك وعيال
به گمانم اين مرتيكه بامدادك هم دچارتوهم توطئه شده است چندروزي است كه گريبان مرا گرفته است ومي گويد بارانك وعيال ستادمبارزه باستم گري مردان تشكيل داده اند وهرروزدرگهواره ي بارانك هم انديشي علمي تخصصي برگزارمي كنند.آن قدرازاين حرف ها زدكه سرآخرمن هم دچاردلهره شدم سرانجام تصميم گرفتم واردميدان شوم.ديروزصبح ازخواب كه بيدارشدم وانمودكردم دارم مي روم اداره وباعيال كه داشت چرت مي زدخداحافظي كردم.بارانك و بامدادك هم كه هفت تا پادشاه را خواب مي ديدند.الكي رفتم درخانه را هم بازوبسته كردم كه عيال خيال كندبيرون رفته ام.بعدهم رفتم كيفم راپشت تلويزيون پنهان كردم وباهزارزحمت اين هيكل 75 پنج كيلويي را زيرگهواره ي بارانك مخفي كردم!!نزديك هاي ساعت 10 صبح بودكه پدرزن جان آمددنبال بامدادك كه به استخرببردش!!(بامدادك برنامه ي استخرراهم توطئه اي برنامه ريزي شده ازسوي عيال مي خواند!!!الله اعلم!!) هنوزچنددقيقه از رفتن بامدادك وپدرزن جان نگذشته بودكه عيال آمدبالاي سرگهواره وطفلك بارانك را تكاني داد وبيداركرد.بعدهم گفت موضوع هم انديشي امروزنقش فعلي زنان درخانواده وجامعه است.هيچ كدام شان هم حجاب كامل نداشتند!!بارانك كه پيراهن آستين حلقه اي پوشيده بود.نخست بارانك آغازكردبه سخن گفتن!!گفت كه فرهنگ وتمدن آريايي اسلامي پاسخ گوي نيازهاي زنان نيست وبه اين فرهنگ درپيتي نبايدبراي گره گشايي از معضلات زنان دل خوش كرد!!(به جان شما به قدري جاخورده بودم كه نزديك بودزيرگهواره غش كنم!!بعدش هم گفت كه رفع مشكلات زنان پيش كش اين فرهنگ تخمي(عيال: ازاين فحش ها ي مردانه نده بي تربيت!!) حتي ازپس حل كردن مشكلات مردان هم برنمي آيد!!به نظرمن بايدمبارزه بامردسالاري راازدرون خانه آغازكنيم!!پدربايدخودش براي نهارفرداي اش توي يقلاوي اش غذابريزدمگردستش اين جوري است؟(به گمانم دستش راپيچاندبردپشت سرش!!!) يا چراتو بايد براي اش پيراهن اتو كني!!؟ مادرجان تقصييرخودت است كه خانه داري مي كني!!مراواين مرتيكه بامدادك را بگذارمهدكودك وبروسركارومثل مردها چايي بخورحقوق بگير!!!
عيال هم گفت: دخترم تندنروكه شيرمن خشك مي شودخودت بي غذامي ماني!!!لازم نيست روزالوكزامبورگ ايران بشوي!!سركارهم بروم فرقي نمي كندخانه ازپاي بست ويران است!!دخترعموي من هم كه سركارمي رودمگروضعش خيلي بهتراست!!تامشكل كل انسانيت حل نشودمشكل زن ها هم حل نمي شود!!!
ديگرداشتم راستي راستي شاخ درمي آوردم اين حرف ها ازعيال به راستي بعيدبود.ازبس جاخورده بودم دچارسكسكه شدم!!وناچارازمخفي گاه بيرون آمدم!!
عيال دستش دردنكند نگذاشت كه بارانك مراببيندوچهاردست وپا تادرخانه راهي ام كردوگفت تسويه حساب بماندبراي بعد!!!
حالا مانده ام كه آيا بامدادك دچارتوهم شده است يا به راستي زنان خانه ستادبراندازي به پاكرده اند!!بهتراست يك دستگاه شنوددرگهواره ي بارانك كاربگذارم!!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا