8/14/2005
دانايي محوري ديني
نخستين باردرماه رمضان ديدمش.ماه ساندويچ وآش .آن هم كجادرصف آش!!با مديرمسئول گرامي رفته بوديم آش خوري!!جلوي ما ايستاده بود.آشناي مديرمسئول ازآب درآمد.يعني دريكي از اين سفرهاي فله اي به همايش هاي فرنگستان هم سفربودند.نام ونام خانوادگي اش برايم جالب بود.چون با نام ونام خانوادگي يكي از مشاهيرمو نمي زد. عين اين كه نام ونام خانوادگي آدم باشداحمدشاملو!!
هفت هشت ماهي ازآن داستان گذشت.دوستي زنگ زدوگفت فلان سازمان دولتي مي خواهد متني درحوزه ي فناوري اطلاعات را ترجمه كندومرابراي اين كارمعرفي كرده است. پس از آن كه درچنداتاق سازمان پيش گفته توپ فوتبال مان كردنددرنهايت به اتاق همين دوست آش خورمان پرتاب شديم.تامراديدگفت قيافه اتان آشنا است.گفتم به همچنين!!داشت زورمي زدكه مرا به جا بياورد!!من كه خداي به يادآوردن چهره ها هستم بي درنگ صف آش به يادم آمد.گفتم: صف آش!!
يادش نيامد.توضيح كه دادم دوزاري اش افتاد.گفتم كه فلاني معرفي ام كرده است!!گفت چراخودش اين كاررابرايمان انجام نداد!!( رفيقم گفته بوداين جاكش هاي دولتي پول خوب نمي دهند كه هيچ، ديرهم مي دهند!!اما تو پوست شان را بكن!!) گفتم: وقت نداشت!!
سرآن كارباهم دوست شديم وچندكارديگرهم باهم انجام داديم.توي انتخابات راي سفيد داده بودوهربارهم كه براي اش منبرمي رفتم مي گفت كله ات بوي قرمه سبزي مي دهد!!ساده زيستان كه برنده شدندخيلي نگران شده بود!!شغل رييس سازمان يعني دوست جان جاني اش ، به خطركه افتادهيچ، كل سازمان شان هم به خطرافتاد!!
ديروززنگ زد كه بياچندنمودارداريم براي مان ترجمه كن!!وارداتاق اش شدم ازپشت ميزبلند شدشادماني ازسروروي اش مي باريد!!حق داشت خوش حال باشد.خبررسيده بودكه نه سازمان شان گوزمال مي شودنه رييس آن كله پا!!مثل اين ترياكي هايي كه دودي گرفته اندسركيف بودوپرچانه گي مي كرد.مي گفت سازمان شان درگسترش مفاهيم نوين كامياب بوده است وحتي عالي جناب سرخ پوش هم درنمازجمعه ي اين هفته ازتوسعه ي دانايي محورگفته است!!(بازهم جاي شكرش باقي است نگفت توسعه ي دانايي محورديني!!يادسيدخندان به خيركه اين واژه ي ديني را به كون همه چيزمي بست!!)
گفتم: اين كه چيزي نيست تركش شما به پيش نمازمحله امان هم اصابت كرده است(همان پيش نمازي كه به لطف مادرزن جان درگوش بامدادك به اسم ممدحسين ودرگوش بارانك به اسم نرگس!! عربي بلغوركرده است!!)
گفت: چه طورمگه؟!!
گفتم: باپسرم داشتم رد مي شدم كه شنيدم مي گويداين آب گوارايي كه نوش جان مي كنيم از دومولكول هيدروژن ويك مولكول اكسيژن تشكيل شده است!!
گفت : حالا تو مسخره كن!!
حدود بيست نمودارراگذاشت جلوي ام روي ميزوگفت تاآخرهفته اگرتحويل مان بدهي خيلي خوب است!!
تورقي كردم درلاي نمودارها، يكي شان نظرم را گرفت.نمودارشمارجنگ ها وجان باختگان جنگ ها درقرن بيستم.محورافقي محورسال ها ومحورافقي محورتعداد.انگشت گذاشتم حول وحوش 1980 گفتم جنگ حق عليه باطل هم كه اين جا است!!نگاهي به نمودارانداخت گفت: آره.مگه ما آدم نيستيم!!!!
گفتم: عنوان نموداررا بگذارم شمارجنگ ها وشهداي جنگ ها ي قرن بيستم!!
حواس اش انگارپرت باشد گفت: بذار.چه بدي داره!!
گفتم: آخه كشتگان عراقي هم توي شهداي ما بر مي خورند!!
گفت: دست بردار!!ازاين همه مسخره كردن به كجا مي خواهي برسي!!
گفتم : به لبخندتو!
زدزيرخنده!!
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا