8/20/2005
شم زبان شناسي كشكي!!
پدرم دوروزي ازولايت به پايتخت ميهن آريايي اسلامي آمده بود وميهمان ما بود. به عبارت ديگردوروزتمام دم خوراين مرتيكه بامدادك بود.تا پيش ازاين ، با خاطره اي كه ازشيطنت هاي برادرم دركودكي داشت گمان مي كرد پرشروشورترازاوكودكي به اين جهان پاي ننهاده است اما اينك به گمانم بامدادك جايگاه عموي اش را به اشغال خودش درآورده است!!
دراين دوروزبامدادك براي نخستين بارگفت وگوي گيلكي هم را شنيد.گفت وگوي من وپدربزگ اش يا به قول خودش آقا جونو!!روزدوم ديگرطاقت نياورد ومرا دراتاق خواب تنهايي گيرآورد وپرسيد: آقاجونو عربه؟!!
گفتم : چطورمگه؟
گفت: چرا باتو عربي حرف مي زنه؟!!
گفتم: يعني حرف هاي مان شبيه اذانه؟!!
سري خاراند وگفت:نه!!پس به چه زباني حرف مي زنيد؟
گفتم : گيلكي!!
دوباره سرش راخاراندرفت دنبال شلوغ كاري هاي اش.
بامدادك دربرنامه هاي ماه پاره و سي دي هاي كارتون اش جملات انگليسي وعربي را شنيده است وحرف هاي گيلكي را با انگليسي وعربي مقايسه كرده است.درنهايت هم نتيجه گرفته است كه حرف هاي مان به جملات عربي نزديك تراست تا انگليسي!!اما خودم هرچه كلاهم را قاضي مي كنم مي بينم هيچ شباهتي بين عربي وگيلكي نيست.
عين يكي از جملات پدرم اين بود:
اَ پرچمه ميانه سگ ديرينه!!
برگردان: توي اين پرچم را سگ بريند!!
خداوكيلي اين جمله كجاي اش به عربي شباهت مي برد؟
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا