9/25/2005
آسمان وريسمان
عجب نقش ونگاري داردفرش ايراني وعجب سماجتي خودنويس چندماه كارنكرده . چه ربطي به هم دارند؟ جوهرخشك دومي بودكه پس ازمدت ها دوباره پرنقش ونگاري اولي را پيش چشمم آورد.خودنويس ترگل ورگلي دارم . چندسالي است كه دارم.سوغات عموي بچه ها ازفرنگستان. ازاين شيك وپيك ها. حوصله ندارم با خودنويس بنويسم.يعني دليل دارد.درميهن آريايي اسلامي نه جوهردرست وحسابي به هم مي رسد(بي خوداسم نبريد همه را امتحان كرده ام) نه كاغذدرست وحسابي(بدبخت خودنويس چه زجري نمي كشدتا دوسه كلمه راه برود روي اين كاغذها ي بنجل دوزاري).براي همين است كه دركل بي خيال نوشتن باخودنويس شده ام.تازه صفحه كليد و رايانه هم كه ازراه رسيده اند وزيرآب هرچه قلم ودست نوشته را زده اند.بااين همه هرچندگاه كه چشمم مي افتد به خودنويس مستطاب در گوشه ي كوله ام، ويرم مي گيرد چندخطي جوهرنويسي كنم. راستي نگفته بودم كه كيف را گذاشته ام كنار و كوله به دوش شده ام؟ سرپيري ومعركه گيري؟راستش را بخواهيد ديگرازكت وكول افتاده بودم.دورازجان كتف چپم چنان دردناك شده بودكه انگارشقاقولوس گرفته باشد.هم به كيف كشي شكم برد هم به رانندگي. اول كيف را كنارگذاشتم چون پيش از خودرومندي هم كتف درد به سراغم مي آمد.تازه قبول كنيد كه كنارگذاشتن خودرو سخت ترازكنارگذاشتن كيف است. خوش بختانه كوله مندكه شدم كتف درد هم به لقاالله پيوست.گورپدرخنده ي مردم وهمكاران. مگراين اروپايي ها آدم نيستند كه باكت وشلواروكراوات مند ، كوله به پشت مي آيند اداره ي ما؟ ازاصل سخن به دورافتادم.ويرم كه مي گيرد اندكي باخودنويس سرقلم بروم دردسرآغاز مي شود. يك ساعت بايد قربان صدقه ي اين خودنويس لامروت بروي. با آب گرم نوك خشكيده اش را بشور.بادستمال تروتميزش كن. جوهربريزتوي جوهردان باريك اش يا جوهرفشنگي جابزن توي بدنه اش. همه ي اين كارها راكه بكني بازهم افاقه نمي كند. هي بايد توي هوا تقه بزني كه جوهربيايد نوكش.همين جااست كه خواهي نخواهي متوجه ي نقش ونگارفرش مي شوي. چندباركه تقه بزني دورازچشم عيال بايد روي فرش دنبال لكه ي جوهربگردي به نشانه ي راه افتادن خودنويس لامروت.نوك يكي ازبرگ هاي فرش نقطه اي مي بيني.ازخودت مي پرسي مال خودنويس است يا مال خود فرش. چهاردست وپا مي روي يك مترآن ورترباهزارزحمت قرينه ي همان برگ را پيدامي كني تاببيني نقطه ي مشكوك مال فرش است يا مال خودنويس. اين جوري مي شود كه ازتنوع نقش ونگار فرش حيران مي شوي. نقش ونگاري كه هرروزكلي رويش راه مي روي تا بارانك را بخواباني.خودنويس بدقلق را فراموش مي كني ودرهزارتوي فرش غرق مي شوي.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا