10/05/2005
رمضان، تقي و نقي

بازهم آمد.ماه رمضان را مي گويم.ماه ساندويج.تاالان كه ساعت به عبارت يك وسي دقيقه است نتوانسته ام
جاي دنجي پيداكنم و غذا بخورم.آن هم چه غذايي. يك عدد تخم مرغ آب پز. چندتكه نان لواش. يك خوشه انگور ويك فقره سيب. به گمانم ناچارشوم بروم سراغ خودروي گرامي درپاركينگ اداره وآن جا به اين شكم كه انشالله تعالي كارد بخورد خوراكي برسانم. انگاردراين ماه مبارك پرسش هاي ملت هم عرفاني مي شود.يكي از خانم هاي اداره آمده است سراغم وپس ازمقدمه چيني مي پرسد ليله القدر به زبان انگليسي چه مي شود. مي گويم آبجي آدم بهترازمن گيرنياوردي؟مگرنمي داني آن جا كه قرآن مي گويد تو چه مي داني ليله القدر چيست؟ مخاطبش من بوده ام؟
مي زندزيرخنده.مي گويم به جاي اين پرسش هاي عالمانه بگو ببينم مي شود دراتاق تان افطاركرد؟ ابرو بالا مي اندازد كه نه.
پيش از آن كه به سراغ خودرو برم بدنيست حكايت جالبي را براي تان نقل كنم.
دريكي از جلسات ريزودرشت اداره درباره ي بهره وري واين حرف ها ، نامه اي از اميركبير خطاب به ناصرالدين شاه را هم تكثيركرده وبه جماعت داده بودند. نامه اي به خط خود اميركبير وآراسته به عكس اميركبيردربالا و عكس ناصرالدين شاه درپايين. اميركبير نوشته بود:

قربانت شوم
الساعه كه درايوان منزل همشيره ي همايوني به شكستن لبه ي نان مشغولم خبررسيدكه كه شاهزاده موثق الدوله حاكم قم را كه به جرم رشاء وارتشاء معزول كرده بودم به توصيه ي عمه ي خود ابقا فرموده وسخن هزل برزبان رانده ايد.فرستادم اورا تحت الحفظ به تهران بياورند تا اعليحضرت بدانند كه اداره ي امور مملكت با توصيه عمه وخاله نمي شود
زياده جسارت است
تقي

خودنامه به اندازه ي كافي خنده داراست اما يكي از شركت كنندگان جلسه نامه اش را جاگذاشته بود وزير نوشته ي اميركبير وخطاب به او نوشته بود:

قربانت شوم تقي جان
بازهم توصيه ي عمه وخاله باقي است.آسوده بخواب.
زياده جسارت نيست
نقي
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا