10/16/2005
شكرمي خورند

دورازجان شما چندروزي ناخوش بوديم.سرماخوردگي ناقابل.خوب است كه سعادت نداريم درماه مبارك روزه بگيريم .روزه نگرفته ايم روزه ما را گرفته است لابداگرگرفته بوديم به لقاالله مشرف مي شديم. ناخوشي كه دارد مي آيد پيشاپيش متوجه مي شوم.انگارآژيري چيزي درتن آدم به كار مي افتد. اين بارهم كه آواي دوردست آژير را شنيدم دفترچه بيمه را ازكوله پشتي درآوردم ورفتم سراغ پزشك اداره. توي آسانسوريكي از همكاران راديدم.به خنده گفت: طاعات وعبادات شما قبول. گفتم : نمازوروزه ي شما هم درد نكنه.
مطب پزشك اداره سرراهرويي است كه به نمازخانه مي رسد. براي همين بفهمي نفهمي بوي جوراب مومنين به مشامت مي رسد. پزشك پيراداره ازاين پيرمردهاي عشق كراوات است.دراتاق راهم هيچ وقت نمي بندد.وارد كه شدم توي اتاق نبود. يكي از سرفه هاي پروپيمان را طنين اندازكردم. درگوشه ي اتاق بازشد.پيرمردبه درون آمد.خيلي سرحال بود. بوي خفيفي هم را باخودش به درون آورد.بوي قهوه. اي ناقلا. سرتان را درد نياورم معاينه ام كرد وگفت: ضعيف شده اي. چندروزي نبايد روزه بگيري.
گفتم: آقاي دكتر من كه روزه نمي گيرم.يعني سعادتش را ندارم.
خنده كنان مي گويد: كارخيلي خوبي مي كني عزيزم. آدم عاقل ازاين كارها نمي كند.
پرسيدم اين دكترهايي كه ازصداوسيماي ميهن آريايي روزوشب درباره ي فوايد روزه دادسخن مي دهند چه مي گويند پس.
اخمش مي رودتوي هم ومي گويد: شكرمي خورند. غلط مي كنند.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا