4/10/2006

ای خدا

داشتم با صفحه کلید ورمی رفتم که دیدم دستی از پشت آمد ویک مشت چس فیل وتخمه ی آفتاب گردان ریخت کنارصفحه کلید.یکی از سربازهای امام زمان دراداره امان بود. نگاه پرسش مندم را که دیدگفت" بخوروبشکن بعد هم لعنت بفرست به عمرلعنت الله علیه".
چنددانه چس فیل راانداختم زیردندان وگفتم" مرد حسابی اگرعمرنبودچه بسا توهم الان مسلمان نبودی واین یک مشت چس فیل وتخمه هم به ما نمی ماسید."داشت می رفت که گفتم "حاجی یکی از مربی های معروف جهان مسلمان شد.مربی فوتبال.فلیپ تروسیه.معروف به جادوگرسفیدبه گمانم."
گل از گلش واشد.پرسید"حالاچرایاد اون افتادی؟"
گفتم "اسمش خودش را گذاشته عمر."دوباره دمغ شد.
گفت" اگرمسیحی مانده بودشایدبه بهشت می رفت ولی این جوری محال است."
بیچاره عمرتروسیه.ازچاله افتاد انگارتوی چاه.
راهش را کشید رفت وسط اتاق. دوپیاله پرازچس فیل وتخمه آفتاب گردان گذاشت وسط میز.لابدبرای همکاران گذری.هنوزچندگام از میزدورنشده بودهمکاری ازاتاق بغلی به درون آمد.ازهمکاران خانم.تا چس فیل وتخمه را دیدپرسید"
این ها چیه؟"
پیش ازآن که حاجی پاسخ بدهدگفتم "وفات عمراست بخوروبرای روحش فاتحه بخوان".
حاجی را می گویی حسابی دمغ شد.
غروب که رفتم پیش ابوی گفتم "دوست داری برایت چس فیل بیارم به مناسبت وفات عمر؟"خنده ای کردودستش را بالا برد وگفت"ای خدا"
فقط می تواند همین کلمات را به زبان بیاورد.اولین باری که گفت "ای خدا" گفتم "میان این همه حرف چرابا نام خداشروع کردی؟"
چپ چپ نگاهم کرد.گفتم "لابد می خواهی قدرت حضرت حق را نشان مان بدهی."لبخندی زد.
گفتم" مثل بلبل هم که با اوساکریم رازونیازکنی بازهم گوشش بدهکارنیست".
حرفم تمام نشده بودکه بامدادک پابرهنه پرید وسط حرفم"یزیدچرا امام حسین را کشت؟"
عیال گفت "چون امام حسین آدم خوبی بود"
بامدادک به من نگاه کرد.گفتم" دعواسرلحاف ملا بود."
گفت "لحاف ملا چیه؟"
گفتم "سرفرصت برایت توضیح می دهم".ابوی چپ چپ نگاهم کرد وگفت "ای خدا"
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا