5/21/2006
پا مریزاد

کفش میخی پوما را هنوزدارم.اگراین مرتیکه بامدادک سراغ دوومیدانی برودبه کارش می آید.بارانک بعید
است که اندازه ی پاهای اش به آن بزرگی بشود. یادم است که شورت دوومیدانی ام بنفش بودوپیراهن رکابی ام سرخ.کناردریابزرگ شده باشی زیادپیش می آید که به دویدن دل ببندی.کناردریا جان می دهدبرای دویدن.من واخوی همین که گذارمان می افتادکناردریاکارمان دویدن وپرش بود.باشاخه های توسکا مانع درست می کردیم.یادش به خیر.ولی درجایی مانند خوزستان وآن هم دریکی از روستاهای دشت عباس دل بستن به دومیدانی باید کاردشواری باشد.منظورم رضابوعذاراست که حدنصاب 32 ساله ی رضا انتظاری دردوی 400 مترراشکسته است.اگرچهارصدمتردویده باشید می دانید که رسیدن به حدنصاب 46.58 ثانیه کاردشواری است.دست برقضا رشته ی خودم هم دوی 400 متربود.بین خودمان بماند با آن که عضوتیم دوومیدانی دانشگاه بودم هیچ گاه به زیر 50 ثانیه نرسیدم.یادش به خیرهفته ای سه روزمی رفتیم امجدیه تمرین.هنوزهم یادم می آید وقتی کفش میخی می پوشیدم وروی پیست می رفتم راه رفتن ودویدن عین پروازبود.رضا انتظاری هم می آمد به شاگردهای خودش تمرین می داد.همان هنگام هم پیرمردی بوداما به اندام ورزیده وگام های فنری اش که نگاه می کردی می فهمیدی که طرف درجوانی برای خودش یلی بوده ، حتی اگرنمی شناختی اش. فرامرزروستایی فر هم می آمد.چه ماهیچه مثلثی محشری داشت بالای ران های ورزیده اش.خلاصه این که این رضا بوعذار کاری کرده است کارستان.ازما گفتن.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا