8/02/2006
آی خندیدم

ازخداکه هیچ چیزپنهان نیست از شما چه پنهان هیچ گاه مشتاق حضوردرهمایش های اداری نیستم اما چه کنم که حضرات رییس روسا خودشان سرخودهرازگاهی این افتخاررانصیب حقیرمی کنندکه ای کاش نمی کردند. آخرین شان همین چندروزپیش بود.تازه از شهرداری ودوندگی برای عوارض نوسازی وپایان کاروهزارکوفت وزهرماردیگربرای فروش خانه که خیلی سخت ترازخرید خانه است برگشته بودم وداشتم نفسی تازه می کردم که تلفن شروع کرد به زنگ زدن.رییس دفترنزدیک ترین فرد به وزیردرسلسله مراتب اداری مان بود.بی حال بی حال گفتم بفرمایید.گفت مهندس کارتان دارد. همان طورکه درمیهن آریایی اسلامی آقا فقط یک معنا دارد وهمه می دانند مرادازآن چیست دراداره ی ما هم همه می دانند که مهندس کیست.بقیه ی مهندسان هم پشم همان گونه که بقیه ی آقایان دربرابرجبروت آقا مگسی بیش نیستنددرعرصه ی سیمرغ.توی دلم گفتم خدابه خیرکند.چنددقیقه بعددرمحضرمهندس بودم. ازآن آدم ها است که چهارخط حرف می خواهد بزندشونصدتاخاطره تعریف می کند.اگربه سراغ شغل نان وآبدارآخوندی رفته بودنانش توی روغن بودچه بساالان جای آقاراگرفته بود.سرتان را دردنیاورم درلابلای پنج خاطره ای که تعریف کردفهمیدم که همایشی دوروزه برای مدیران درجایی برگزارمی شود که جناب ایشان صبح آن جا بوده انداما کاری فوری پیش آمده است وبعدازظهروفردارانمی توانند ازهمایش فیض ببرندویادم من حقیرافتاده اند.کیفی راکه ازهمایش صبح برداشت کرده بود ویک مشت کاغذولوح فشرده را تحویل من دادوفوری هم زنگ زدکه ماشینی برایم آمده کنند که به نهارهمایش برسم.وقتی گفتم نهارهمراه آورده ام گفت نه بروهمان جا غذابخورودوتا ژتون هم ازجیبش درآوردوتحویلم داد.سه شنبه بود.باقلاقاتقی که عیال درست کرده بوددریخچال اداره ماند تاشنبه که دست نخورده به زباله دان اداره سرازیرش کردم.آی دلم سوخت.
همایش هم ازاین همایش هایی است که برای خالی بندی های مدیریتی برپا می کنند.چیزی درمایه ی "چگونه فیل هواکنیم".سرتان رادردنمی آورم که چه گذشت.فقط یکی از بخش های جالب را برای تان نقل می کنم تابخندید.یکی ازرسم های این گونه همایش ها فرستادن حضاربه سفرهای زیارتی براساس آزمون های چهارجوابی است. به قول خودشان جهت تنوع.دوبرگ پرسش های چهارگزینه ای میان خلق الله پخش می کنند که باید پرکنند واگربخت یارشان باشد سفرمکه ای کربلایی نصیب شان شود.پرسش نامه ی این همایش راستی راستی کولاک بود.آن قدربلندبلندخندیم که گمانم نصف حاضران سرتاپایم راوراندازکردند.اشکم درآمد.ای کاش می توانستم وهمه پرسش ها رااین جا می نوشتم.خنده دارترین شان پرسش 4 بود:

* به نقل از قرآن کریم" وقتی حضرت سلیمان به وادی مورچگان رسیدومورچه ای گفت: ای گروه مورچگان به مساکنتان درآیید مبادسلیمان وسپاهیانش پایمالتان کنندکه ایشان درنمی یابند" حضرت سلیمان چه عکس العملی نشان داد؟
الف) بسیارتعجب کرد
ب) ازگفتارمورچه ناراحت شد
ج) دستوردادمورچه را مجازات کنند
د)متبسمانه خندیدوازخداوندخواست که توفیق سپاسگزاری ازنعمت هایش را به اوعنایت فرماید



مرده بودم ازخنده. گزینه ی جیم راستی راستی خنده داراست.تصورکنید مورچه ی گستاخ رادرازکرده اندو بیست ضربه شلاق می زنند.
پرسش ها ی دیگرهم به همین اندازه خنده داراست.توی اداره وقتی پرسش ها رابرای همکاران خواندم آن ها هم اشک شان درآمد.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا