10/16/2006
پاچه ی اساطیر
درایام مذهبی برایم دوگونه پیامک(اس ام اس سابق) می فرستند.یک دسته به طنزویک دسته به جد.برای روزتولدابوالفضل عباس که به جای حسین رضازاده وزنه می زندازطرف شرکت آب وفاضلاب تهران برایم تبریک فرستادند.صدالبته به شوخی.نمونه ای ازپیامک جدی را هم دیشب به مناسبت کشته شدن امام نخست شیعیان برایم فرستادند.ازکس شعرهای شریعتی." شهادت مولا حقیقتی برگونه ی اساطیر تسلیت باد".درست هنگامی که درخانه ی مادرزن جان کناردست پدرزن جان نشسته بودیم به فیض اجباری داشتیم خزعبلات یکی ازحضرات رادرباره مولا گوش می دادیم ومی دیدیم.درخانه ی جدیدازفیض اجباری صداوسیمای میهن آریایی اسلامی محروم شده ام.می چپم توی اتاق دیگری.اما درمیهمانی ها همچنان داستان برمدارخانه ی سابق می چرخد.یارو فیلسوف شان داشت درفشانی می کرد.رحیم پورازغدی.نوعی عبدالکریم سروش عقب مانده.یک بارجلوی دانشگاه تهران ازنزدیک دیدمش.داشت ازروبرومی آمد.یک کتی مثل آقایان لات ها ونگاهی که تمنا می کردترا به خدامرابشناس.
حاشیه نروم.داشت ازکرامات مولای متقیان درمبارزه با انحراف ها درمی فشاند.می گفت به حضرت خبردادندکه گروهی می گویند تو خداهستی(درداخل پرانتزهم گفت مانند علی اللهی ها ی امروز).حضرت دستوردادبازداشت شان کنند.سپس امرشان کردکه توبه کنند.نپذیرفتندوهمچنان برخدایی آن حضرت پافشردند.حضرت هم دستورداداعدام شان کنند.
دراین داستان بیشترازهمه حرف داخل پرانتزطرف برایم جالب بود.یعنی امروزهم کسی علی اللهی هارابکشد گام درراه مولای متقیان نهاده است.به راستی که آن حضرت حقیقتی بودنه تنها برگونه اساطیربلکه برگرده وپاچه وکله وفرق سرتانوک پای اساطیر
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا