11/07/2006
دماوندوكعبه

دومين وزيررييس جمهوررجايي وارمندناك هم كله پا شد . وزيرتعاون را مي گويم. حيف شد.من يكي كه خيلي شيفته اش بودم . هنگامي دلم را برد كه داشت شاهكارهاي زندگي گهربارش را برمي شمرد و عبارتي درخشان برزبان راندكه پربعيد است ازهنگام فرمانروايي مادها تاكنون سياست مداري در ميهن آريايي اسلامي چنين سخن نغزي برزبان رانده باشد . جناب ايشان براي آن كه پوزه مخالفان رابزنند فرمودندكه دوباربه قله دماوند صعودكرده اند و20 بارهم به مكه مكرمه مشرف شده اند.خداوكيلي جمله اي به اين درخشاني تاحالا شنيده بوديد.چه مايه ناداني است بيرون انداختن چنين گوهر شب چراغي ازجعبه جواهرات دولت خدمت گزار.باورتان نمي شوددراداره روزي نمي گذشت كه صحبت اين وزيردماوندنوردمكه پيما پيش نيايد . آخريكي ازهمكاران هم دوره ي جناب وزيردردانشگاه بود.همان روزنخست كه جناب وزيركسوت وزارت به تن كرد ما سربه سر همدوره ايش گذاشتيم.هي مي گفتيم نونت توي روغنه ديگه . مشاورش نشي معاونش كه مي شي .اين همكاربيچاره امان هم مدام داستان معروفي را درباره ي دل نبستن به دوستان به وزارت رسيده نقل مي كرد.لابد شنيده ايد.يكي مانند اين همكارما دوستش وزير مي شود . رويش نمي شود به حضور وزير شرف ياب شود وبه نوايي برسد.براي آن كه توجه طرف را جلب كند هي مي رفت زيردرخت بسياربزرگي دركنارخياباني مي ايستاد كه وزيربسيارازآن رد مي شد.افاقه اي نكرد وسرانجام وزيرازكاربركنارشد ودست برقضادرجايي به دوست قديمي برمي خورد ومي پرسد فلاني چراهنگام وزارت به سراغ مان نيامدي تا خدمتي بكنيم.دوست قديمي مي گويد بابا من هرروز مي آمدم توي فلان خيابان زير آن درخت بزرگ مي ايستادم . وزير مي گويد كدام خيابان؟ كدام درخت؟دوست قديمي مي گويد وقتي درختي به آن بزرگي را نمي ديدي وخياباني را كه هرروز از آن مي گذشتي صدالبته مرا هم نمي ديدي.
دوران وزارت وزير تعاون شونصد باراين حكايت را شنيديم . اين اواخر كه همكارمان فقط مي گفت درخت بزرگه يادتان نرود.روزي هم كه وزيرتعاون فروافتادهمه گفتيم خوب شدنرفتي زير درخت بايستي . نمي دانم وزيرتعاون توانسته است حدنصاب كعبه نوردي اش را ازبيست بالاترببرد يا نه. دماوندنوردي راكه بعيد است.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا