4/09/2007
تعطیلات نوروز

امسال برای نخستین بار پس از ازدواج رفتیم به دیدارخویشاوندان عیال در بروجرد. یکی از عموها و عمه های عیال دراین شهر زندگی می کنند وکلی عمه زاده وعموزاده .خلاصه کلی صله ی رحم کردیم . آدم همین که نام این شهر را می شنود یاد آیت الله بروجردی (دامن اضافه تو)می افتد.خود بروجردی ها خیلی به طرف دلبستگی دارند لابد به خاطر آن که آخوند خوب آخوند مرده است. نام کلی خیابان ومدرسه وغیره را که گذاشته اند آیت الله بروجردی که هیچ وارد خانه های شان هم که می شوی بی برو برگرد درگوشه ای به عکس آیت الله برمی خوری گیرم در قطع سه در چهار. زن عموی عیال با لباس محلی بروجرد عکس مکش مرگ ما ی گنده ای انداخته بود و زده بود به دیوار اتاق و عکس سه در چهاری از بروجردی هم انداخته بود گوشه ی تابلو.غیر مذهبی ها ی شان هم انگار معتقدند آیت الله در زمان خودش تخم دوزرده می گذاشته است.همسر یکی از دختر عمه های عیال که خیلی زود با هم اخت شدیم و یکی از برادرهای اش درکردستان به دست سربازان گمنام و غیر گمنام امام زمان کشته شده است وخواهر وبرادرهای اش از دست مهرورزی های اسلامی فلنگ را بسته اند و به اسکاندیناوی گریخته اند می گفت بروجردی امام(ره) را از کلاس درس بیرون کرده بود چون متوجه ی حالتی شیطانی در چهره اش شده بود.اگر پوزخند بی اختیار مرا ندیده بود شاید سخن فرسایی های بیشتری هم در باره ی کرامات دیگر آیت الله بروجردی می کرد.چند روزی که با هم دم خور شدیم دریافت که باید جلوی من از افتخارات دیگر بروجردیان سخن بگوید.این جوری شد که درخیابانی نگه داشت و خانه ای را نشانم داد وگفت همایون کتیرایی این جا زندگی می کرده است.غیر ازعلاقه به آیت الله بروجردی یکی دیگراز خصلت های مشترک اهالی بروجرد بدگویی پشت سر اهالی خرم آباد است.گویا بروجرد و خرم آباد هم همان دوقلوهای متخاصمی هستند که درهراستانی یافت می شود مانند انزلی ورشت یا بابل و ساری در شمال.بروجردی ها خودشان را لر نمی دانند و جوری در باره لرها سخن می گویند که انگار سر لر جماعت به تن اش نمی ارزد.روزی رفته بودیم به یکی از گردشگاه های مشهور شهر که روی تپه ای قراردارد.آبشاری و هتل چند ستاره ای و دریاچه مصنوعی روی تپه ای درون شهر. تندیس های بزرگی هم روی تپه برپا کرده اند.یکی انگار اکوان دیو است که سنگی را بالای سر گرفته است وبامدادک می گفت این شرک است.همان غول سبز کارتونی.درگوشه ی دیگری هم تندیس غول آسای آرش کمان گیر را برپا کرده اند که تیر در چله ی کمان نهاده است و زه را تا بناگوش کشیده است. بروجردی ها می گویند خرم آباد را نشانه گرفته است.

به بستنی های شان هم خیلی می نازند که به نظر من فرقی با بستنی جاهای دیگر نداشت هر چند که در تفاوت گذاری میان خوراکی ها چندان ماهر نیستم و بارها خشم عیال را برانگیخته ام که فرق چای ناب و چای دوزاری را نمی فهمم یا تفاوت برنج آستانه و برنج تایلند را.بروجرد شهر پربارانی است در چندروزی که آن جا بودیم یک دم باران دست از سرمان برنداشت.اسم گیلان و مازندران بد دررفته است. تازه فهمیدم که برنج هم می کارند در بروجرد. کلی هم می نازند به مرغوبیت اش.

همسفران چندان در بند بازدید از آثار باستانی نبودند و همچنین خویشان عیال. البته به جز همان شوهر دختر عمه ی عیال که با هم حسابی دم خور شدیم. یک شب گفت بیا برویم طبقه ی بالا میزی را می خواهم جابجا کنم به تنهایی نمی شود.بالا که رفتم دیدم روی میز بساط باده گساری چیده است و جابجا کردن میز را بهانه کرده است برای باده گساری در خلوت. خلاصه هم پیاله هم شدیم.همین آدم نازنین بود که یک روز گفت با هم برویم پای پیاده جاهای دیدنی بروجرد را نشانم دهد.خیلی خوشحال شدم.چون تا وقتی شهری را پای پیاده نگردی انگار در آن نبوده ای.این جوری شد که بازارسنتی شهر را دیدیم ومسجد جامع را که قدمتش به دوران آل بویه می رسد و آتشگاهی از زمان ساسانیان در آن به جا مانده است.این مسجد نماد بی عرضه گی سازمان میراث فرهنگی بروجرد است.باورتان نمی شود در چنین مسجد کهنی هنوز نماز جماعت می خوانند ، لامپ های کم مصرف از درودیوارش آویزان کرده اند،پنکه ی سقفی در آن به کار برده اند و هزار تا زلم زیمبوی دیگر.نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورم.در واقع می شود گفت که برسر مهم ترین اثر باستانی شهرشان چنان بلایی آورده اند که بیا وببین.البته بروجرد خانه های قدیمی هم فراوان دارداگردرزمین لرزه ی پارسال خراب نشده باشند.خانه ی یکی از پسرعموهای عیال از خانه های قدیمی است.ازاین خانه ها که حیاط درندشتی دارند و درهای اتاق ها مانند در زورخانه ها کوتاه اند.هنگام درون رفتن نبایدیادت برود سر خم کنی.پسرعموی عیال دم در ایستاده بود وبه همه گوش زد می کرد که مواظب سرشان باشند.خودش حدود یک متر و نود سانت قد دارد و می گفت دست کم ده بار سرش بابرخوردهای سهمگین به درخون ریزی کرده است تا عادت کرده است به سر خم کردن. تعریف می کرد دونفر را آورده بود آنتن ماهواره اشان را تنظیم کنند وتذکر داده بود مواظب سرشان باشند . گفته بودند عادت دارند وخانه پدربزرگ شان هم در کوتاه است.یکی شان داخل خانه بود وآن یکی از بیرون آنتن را تنظیم می کرد.یک بارهرچه رفیقش صدایش کرد که این جوری بکن و آن جوری بکن صدایی نیامد.رفتند بیرون دیدند طرف سرش را گرفته است وافتاده کف حیاط.

پیامک(اس ام اس) روز: 2 هفته اقامت در بهترین هتل های ایران ،با کباب مخصوص، پخش تصویرتان از تلویزیون های جهان،خرید رایگان از هاکوپیان ،بلیت تهران- لندن،دیدار با رییس جمهور و ده ها جایزه ی دیگر.......فقط کافی است به آب های ایران تجاوز کنید.
0 Comments:

Post a Comment

بازگشت به بالا