دور ميز گرد ميان سوراخ ناهار در اداره مينشينيم كه دستپخت عيالهايمان يا رستوران اداره را نوشجان كنيم از هر دري سخن به ميان ميآيد از مكتب ايراني بگير تا منفعتهاي زيتون.نميدانم چه شد كه صحبت كتاب ركوردهاي گينس پيش آمد و اين كه هر كسي ناماش در آن كتاب ثبت شود نازشست ميليون دلاري ميگيرد.راست و دروغاش به گردن راوي. ولي من فوري به ياد يكي از اهالي ميهن آريايي اسلامي افتادم كه در ميان استقبال كنندگان در سفر اخير آقا به قم شايستگي ناماش براي ثبت شدن در اين كتاب را به اثبات رساند.به قول خود آقا داشتم از كنار تلويزيون رد ميشدم كه ديدم خبرنگار صدا و سيما رفته است به قول خودشان به ميان خيل انبوه ملت در صحنه در يكي از ميادين قم.جواني با سيمايي غلط انداز يعني غير حزباللهي را انتخاب كرد و ميكروفون را مانند هويج جلوي دهاناش گرفت كه بگويد از احساسات ناباش در آن لحظهي پر بركت. جوان صاحب سيماي غلطانداز گفت امروز روز عروسيام است.عروس همين الان در آرايشگاه منتظرم است و ماشين عروس را هم دادهام تا گلفروشي گل بزند اما همه را ول كردهام آمدهام اين جا.به قول بامدادك فكام افتاد.خبرنگار بي آن كه فكاش دچار هيچ گونه افتادگي شده باشد پرسيد شما امروز بايد خيلي گرفتار باشيد چرا پس آمديد اين جا.صاحب سيماي غلطانداز هم گفت چون اين كار از هر كاري مهمتر است.خدا وكيلي چنين آدمي شايستهي عنوان پاچهخارترين آدم كائنات و درج ناماش در كتاب ركوردهاي گينس نيست؟راستي من اگر به جاي خبرنگار صدا و سيما بودم به شاهداماد ميگفتم خب عروس خانم را هم ميآورديد. ----- پيامك روز مادره پسرشو نصيحت ميكرده:حرف بد نزن.اين قدر دست تو دماغت نكن.وقتي حرف ميزني اين قدر با تخمات بازي نكن.دروغ نگو...... يكي كه آن جا بوده ميگه: اينارو وقتي بچه بود بايد بهش ياد ميدادي نه الان كه رييس جمهور شده.
حال و احوال چطور است؟ دلمان بسی برایت تنگ شده است.
بد از مدتها مبسوط خندیدم!