5/22/2007
سیال سازی ذهن

سران ادارات در میهن آریایی اسلامی ازفرط بی کاری هرچندگاهی به سراغ تخم گرانسنگ شان می روند(بانوانی که رییس هستند چه کار می کنند؟نمی دانم).عیبی هم نداردچون هرکسی یک جوری خودش را سرگرم می کند.ولی بدی تخم ورزی رییسان در این است که دربیشتر مواقع زیردستان را با تخم خودشان اشتباه می گیرند.این جوری می شود که انواع طرح های عجیب و غرب از توی آستین شان در می آید.رییس اداره ی ما هم از این قاعده برکنارنیست وهر چندگاهی یکی از کارمندان را با تخم خودش عوضی می گیرد.چند روز پیش ، گلاب به روی تان ،قرعه به نام من افتاد تا نقش تخم رییس را بازی کنم.این جور مواقع برای کمینه سازی میزان کسالت و کلافگی از ترفند سیال سازی ذهن استفاده می کنم.یعنی طرف سخنان خودش را می گوید و من هم دراندیشه های خودم سیلان می کنم.خیلی که مراعاتش را بکنم با واژه هایی که از دهان اش بیرون می آید دست به سیلان می زنم.داشت می گفت که مدیریت کلان در پی کاهش بی کاری های اداری است و می خواهد میزان بی کاری کارکنان را کاهش دهد.پیش خودم گفتم من که نه تنها دچار بی کاری نیستم بلکه دارم می میرم از فرط .....ماندم که برای بی کاری چه متضادی بسازم.رییس داشت از بهینه سازی و بهره وری و این جور چیزها می گفت من هم داشتم برای یافتن متضاد بی کاری سیلان ذهنی می کردم.رفتم سراغ گرته برداری.متضاد بی پولی می شود پول داری.یعنی بگوییم کارداری.نه نمی شود آدم یاد سفارت خانه و کاردار و ازاین حرف ها می افتد.بی سوادی و باسوادی.همین است.پس می شود گفت باکاری.وسط حرف رییس پریدم و گفتم من یکی که دارم از باکاری می میرم.حرف توی دهانش ماسید.لبخندی زد و هرچه سریع تر گفتارش را درز گرفت و مرخص مان کرد.به گمانم می خواست نقش وزین پیش گفته را به یکی دیگر از کارمندان بسپارد.


پیامک (اس ام اس) هفته:رییس جمهور رجایی وارمندناک با صدور بخش نامه ی جدیدی فروش تخت دونفره بدون سند ازدواج را ممنوع کرد.

5/06/2007
خدایا توبه

در چند روز اخیر دو رویداد همچون جرقه ای به خرمن وجدان شعله افکند و دریافتم که چه مایه ستم می شود در حق رییس جمهور رجایی وار مندناک در مملکت آریایی اسلامی.هم در خانواده ها هم در جای جای(به قول مجریان خوش ذوق صدا وسیما) میهن آریایی اسلامی.راستش را بخواهید دلم کباب شد برای مظلومیت بهشتی وار رییس جمهور رجایی وارمندناک.جلوه ای از مظلومیت رییس جمهور رجایی وارمندناک در خانواده ها چند شب پیش در خانواده ی خودمان رخ نمود.ساعت ده شب بود که صدای "می ترسم می ترسم " بارانک را از درون اتاق خودم شنیدم.دوان دوان رفتم داخل اتاق دیدم تکیه داده است به قفسه ی کتابخانه و پاهای اش را اتل متل توتوله وار دراز کرده است. تا مرا دید دوباره گفت "می ترسم می ترسم".گفتم "از چی می ترسی عسل بابا؟"

گفت"احمتی نجاد".اولش کلی خندیدم ولی بعد مظلومیت رییس جمهور رجایی وارمندناک آتش به جانم زد.فوری رفتم داستان را برای عیال گفتم ووقتی که خنده های اش تمام شد بدگویی از رییس جمهور رجایی وارمندناک را در نهایت اقتدار مردانه غدغن کردم تا بارانک نپندارد که رییس جمهور رجایی وارمندناک لولوخورخوره است.

جرقه ی دوم از مظلومیت رییس جمهور رجایی وارمندناک در جامعه برخاست وسر قضیه ی کارت هوش مند سوخت شعله ور شد.

داستان از این قرار است که کارت هوش مند سوخت حقیر به در خانه نیامد و به سراغ وبگاه نیروی راهنمایی و رانندگی هم که رفتم حوالت مان داد به مرکز پستی منطقه ی 16 در میدان رسالت.این مرکز شبانه روزی است ونصف شب هم بروی سراغ آن خیالی نیست. این جوری شد که شبی با عهد وعیال کفش وکلاه کردیم رفتیم سراغ مرکز پیش گفته. چشم تان روز بد که چه عرض کنم شب بد نبیند.صفی غول آسا دیدم مانند صف غذا در دانشکده دولا پهنا و همانند صف نفت در سال های انقلاب درازوطویل. پرتاب شدم به دوران سر جوانی که می رفتیم در صف نفت می ایستادم. فقط از پیت های به ریسمان کشیده ی نفت خبری نبود.وگرنه ملت همان جوری ایستاده بودند و سرگرم بدگویی از استوانه ها و مخروط های نظام بودند.تازه آتش هم روشن کرده بودند.اگر هم می خواستم به صف بپیوندم نمی توانستم چون عهد وعیال همراهم بودند. دوباره چند شب بعد به تنهایی رفتم سراغ مرکز پست .دوباره همان بساط پیشین برپا بود. رفتم سراغ گروهبانی که جلوی در نشسته بود پرسیدم ساعت 2و 3 نصف شب بیایم خلوت است؟ گفت هیچ فرقی نمی کند.می خواستم بروم درون صف که دوباره گوش دل سپردم به این بدبینی ازلی که خداوند تبارک وتعالی ( به قول امام ره)در خانه ی دل حقیر نشانده است. پیش خودم گفتم آمدیم و پنج ساعت صف ماندم ورسیدم به مسئول پست و طرف گفت کارت سوخت جنابعالی در این جا موجود نمی باشد.آن وقت بی برو برگرد دیوانه می شوم.این جوری شد که بی خیال صف شدم. تا این که دیروز دوباره رفتم مرکز پستی 16 دیدم خلوت خلوت است .همانی شد که دل سیاه من ندا داده بود. طرف گفت کارت شما دراین جا موجود نمی باشد برو ده روز دیگر بیا.اگر بدانید چه دردسری دارد کارت هوش مند سوخت نداشتن.الان تک وتو ک پمب بنزین است که در تهران بدون کارت سوخت بنزین می دهد و چنان پرازدحام هستند که بیا و ببین. رفتم کارت سوخت یکی از همکاران را گرفتم به خنده گفت 500 تومان بده تا بدهم. می گفت جلوی پمپ بنزین عده ای از همین راه کاسب شده اند.راست می گفت.وقتی رفتم بنزین بزنم یکی شان را دیدم.این جا بود باز پی به مظلومیت رییس جمهور رجایی وارمندناک بردم بیچاره این همه شغل آفرینی می کنند بازهم این ملت بی چشم و روی نمک نشناس قدرش را نمی دانند. من یکی که توبه می کنم.خدایا توبه

بازگشت به بالا