برخی از آدمکشان سرشناس در گردوغبار زمانه به دست
فراموشی سپرده شدهاند.یکی از آنها 100 سال پیش در شهر بارسلون اسپانیا به دنیا
آمد.
خایمه رامون
مرکادر دلریو، کمونیست اسپانیایی و مامور سازمان اطلاعات شوروی(NKVD)
در سال 1940 لئون تروتسکی، انقلابی روسیه را در مکزیکوسیتی به دستور استالین به
قتل رساند.
تروتسکی که
زمانی یکی از از قویترین و بانفوذترین اعضای حزب کمونیست روسیه و فرماندهی ارتش
سرخ بود در دههی 1920 به دنبال مرگ ولادیمیر لنین از قدرت فزایندهی استالین نگران
شده بود. استالین که بو برده بود سروریاش با تهدید سختی مواجه شده است در سال
1927 تروتسکی از مسند قدرت پایین کشید، از حزب اخراج کرد و در سال 1929 به ترکیه
تبعید کرد. تروتکسی چهار سال تمام در نزدیکی استانبول زندگی کرد.
تروتسکی که به
شدت تحت محافظت بود پس از اقامتهایی کوتاهمدت در فرانسه و نروژ سرانجام راهی مکزیک شد و همچنان به مخالفت با
استالین و سیاستهایاش ادامه داد، رویکردی که سبب شد به فکر سربه نیستکردناش
بیفتند.
تروتسکی در
مکزیک مطالب سیاسی مینوشت و از جمله کتابی به نام "انقلاب خیانتدیده"
نوشت و در آن به شدت به استالینیسم حمله کرد(همزمان با دوران وحشت بزرگ در شوروی
که در آن دهها هزار از اعضای پیشین حزب کمونیست دچار پاکسازیهای استالین شدند،
محاکمههای فرمایشی برپاشد و بسیاری از بلشویکها که متحدان پیشین تروتسکی بودند
به زندان افتادند و اعدام شدند).
البته سالهای
زندگی تروتسکی در مکزیکی به تمامی ناخوشایند نبود.همراه خانوادهاش در محلهی
کویواکان مکزیکوسیتی زندگی میکرد و با زوج نقاش دیهگو ریورا و فریدا کالو روابط
صمیمانهای داشت(حتی تروتسکی و فریدا روابط عاشقانه هم داشتند).
اما در واقع
تروتسکی قاچاقی زنده بود.
مرکادر از
مادری کوبایی به نام یوستاکیا ماریا کاریداد دلریو هرناندز به دنیا آمد که به
تنهایی پسرش را در فرانسه بزرگ کرد و
کمونیستی پرشور و هوادار متعصب استالین
بود، مادری که در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کرد و برای ماموران مخفی شوروی هم کار میکرد.
مادر مرکادر در
خانوادهای به دنیا آمده بود که از زمینداران ثروتمند و اشرافی کوبا بودند و
همسرش پائو مرکادر از صنعتگران ثروتمند ناحیهی کاتالان بود(گویا مرکادر به زبان
کاتالانی یعنی تاجر). پدر و مادر مرکادر خیلی زود از همه خسته و جدا شدند.
مرکادر در
فرانسه بزرگ شد و با جان و دل به مرام مادرش پیوست. سپس
برای سازمانهای مختلف چپگرا در اسپانیا کار کرد و سرانجام توجه ناهوم آیتینگون،
مسئول جذب نیرو در NKVD را جلب کرد که وی را به مسکو فرستاد تا آموزش ببیند و مامور مخفی شوروی
بشود.
راه مرکادر تا مواجههی سرنوشت ساز با تروتسکی دستخوش برخی پیچ و خمهای
نامنتظره هم شد. هنگامی که در سوربن در پاریس درس میخواند با سیلویا آگلوف یکی از
دوستان آمریکایی تروتسکی آشنا شد. مرکادر که جاسوس شوروی شده بود خودش را ژاک
مورنات پسر یک دیپلمات و تروتسکیست بلژیکی معرفی کرد و از آن جا که خوش
سیما،آراسته و به زبان فرانسوی و انگلیسی مسلط بود جاسوس بسیار خوبی برای شوروی
بود.
سال بعد مرکادر همراه آگلوف به ایالات متحده رفت و در آن جا هم خودش را فرانک
جکسون و اهل کانادا جا زد.
مرکادر در اکتبر 1939 با آگلوف که دیگر عاشق و معشوق هم شده بودند راهی
مکزیکوسیتی شد یعنی همان جایی که تروتسکی و خانوادهاش در تبعید زندگی میکردند.
تروتسکی پیشتر از سوءقصدهای دیگر ماموران شوروی جان سالم به در برده بود. یکی از
همان ماموران به نام پاول سودوپلاتوف در خاطراتاش ادعا کرده است که با دریافت
دستور کشتن تروتسکی از لاورنتی بریا رییس سازمان امنیت کشور، مرکادر را برای کشتن
تروتسکی انتخاب کرد.
مرکادر(با هویت ساختگی جکسون) به واسطهی آگلوف با تروتسکی دوست شد و وانمود
کرد که هوادار وی است تا طمعهاش بدگمان نشود.
تروتسکی سرانجام جاناش را بر سر اعتماد به مرکادر گذاشت. مرکادر در 20 اوت
1940 وقتی که مهمان تروتسکی بود با یخشکن به وی حمله کرد اما نتوانست تروتسکی را
در جا به قتل برساند. مرکادر را نگهبانان تروتسکی دستگیر کردند اما کاریداد و
آیتینگون که بیرون خانه و درون خودرویی منتظر بودند وقتی که دیدند خبری از مرکادر
نیست گریختند.در خبرها آمده است که تروتسکی نگذاشت که نگهبانان در همان جا مرکادر
را بکشند تا بتواند ثابت کند توطئهای برای قتل وی در میان بوده است.
تروتسکی فردای آن روز بر اثر جراحت مغزی و خونریزی در بیمارستان درگذشت.
مرکادر وقتی که پلیس مکزیک از وی بازجویی کرد مدعی شد که ژاک مورنارد است و
چون تروتسکی حرمت ازدواج قریبالوقوعاش با آگلوف را نگه نمیداشت با وی گلاویز
شده است.
مرکادر به 20 سال زندان محکوم شد و آگلوف از تمامی اتهامها تبرئه شد.
طبق گزارشی که نیک لوید برای بارسلونا متروپولیتن نوشته است هویت واقعی مرکادر
تا سال 1952 آشکار نشده بود. در دوازدهمین سال حبس بود که یک از نگهبانان زندان
مکزیک به گوش خودش شنید که مرکادر دارد به زبان سلیس کاتالانی(زبان بومی بارسلونی)
ترانههای کودکانه میخواند.
مرکادر در سال 1960 که از زندان آزاد شد( بی آن که چیزی راجع به توطئه بودن
قتل تروتسکی بروز دهد و همچنان ادعا میکرد دستتنها بوده است) با استقبال گرم
فیدل کاسترو مستبد کمونیست کوبا که به تازگی به قدرت رسیده بود وارد کوبا شد. سال
بعد هم به اتحاد شوروی سفر کرد و از آلکساندر شلپین رییس کاگب(سازمان اطلاعات همهکارهی
روسیه در آن هنگام) جایزهی قهرمان اتحاد شوروی را گرفت که ممتازترین جایزهای بود
که در شوروی اعطا میکردند.
مادر مرکادر، همان کاریداد پرجذبه نیز تا زمان مرگاش در سال 1975 در سفارت
کوبا در پاریس کار میکرد. به لحاظ سیاسی همچنان هوادار متعصب استالین بود اما
شیفتهی زندگی تجملی در فرانسه بود.
مرکادر هم بقیهی عمرش به رفت و آمد بین هاوانا و مسکو گذشت و در سال 1978 در
کوبا درگذشت اما در گورستان کونتسوو در
مسکو به خاک سپرده شد.
مرکادر یک سال قبل از مرگ یعنی در سال 1977 هوس کرد که به اسپانیا برگردد زیرا
فرانسیسکو فرانکو مستبد فاشیست چشم از جهان فروبسته بود و حزب کمونیست اسپانیا هم
قانونی شده بود. سانتیاگو کاریلو که در آن هنگام دبیرکل حزب کمونیست اسپانیا بود و
راه جدایی از مسکو را در پیش گرفته بود به مرکادر پیشنهاد برگشتن به وطن را داد به
شرطی که خاطراتاش را بنویسد و هویت تمامی جاسوسان شوروی در اسپانیا و همچنین
روسای شان در مسکو را افشا کند.
اما مرکادر که تا پایان هوادار سرسخت استالین بود نپذیرفت.
وسولد ولکوف نوهی تروتسکی که وقتی پسربچهای بیش نبود پدربزرگ در حال مرگ را
به چشم در اتاق مطالعهاش دیده بود پس از سالهای بسیار که از آن واقع گذشته بود
نوشته بود که: طرح(کشتن تروتسکی) با گذر از سلسلهمراتبی مشخص به اجرا درآمد:استالین،
بریا، آیتینگون..کاریداد مرکادر و پسرش رامون مرکادر کاتالانی(با نام مستعار
جکسون) افرادی بودند که بنیانگذار ارتش سرخ و همرزم لنین را کشتند."