5/29/2002
قوی سپيد انزلی تی فدا!!!:اگرانزليچی باشيد،اگرازخيلی بچگی عاشق همزمان ملوان وپرسپوليس بوده باشيد،اگردربازی های اين دوتيم تساوی برايتان خوشايندترين بوده باشد آن وقت درخواهيد يافت پيروزی ملوان دربرابر استقلال وکمک به قهرمانی پرسپوليس چه مايه دلنشين است.آن وقت است که ديگر دست افشانی وشلنگ تخته انداختن درخلوت خانه ديوانگی نيست!!!عشق دوگانه به راستی مايه ی دردسر است خداوندباريتعالی نصيب تان نکند!!!
5/28/2002
چهره ها:مرحوم مغفور هربرت مارکوزه سخنی گفته است فکربرانگيز وبدجوری وصف حال:"اصلاحات را می توان وبايدآزمود.هرآن چه را که بتواندفقر،بينوايی واختناق راتسکين دهد بايدآزمود.اماديريازوداصلاحات بامرزهای نظام موجودبرخورد می کند.جايی که اصلاحات ريشه های توليد سرمايه داری يعنی سودراخواهدبريد.اين جااست که نظام دربرابر نيز ازخوددفاع می کند.بايدبه خاطربقای خويش ازخوددفاع کند.آن گاه اين پرسش پيش می آيد:آيا انقلاب ممکن است؟"
5/27/2002
گريگوارسامسا دردادگاه ميهن آريايی اسلامی!!!:ديروزدردادگاه شرکت هواپيمايی اطلس هنگامی که آقای وکيل مدافع داشت ازموکل خود دفاع می کردسوسکی روی برگه های دفاعيه پديدارشدوچنددقيقه ای دادگاه را ازرسميت انداخت.سرانجام يکی ازنيروهای رشيد انتظامی واردعمل شد وسوسک راازپادرآورد ولاشه اش را ازجلسه خارج کرد.اميدوارم بانوان فمينيست وبه ويژه شيرين عبادی ازاين پس عبرت بگيرند واين همه درباره ی آزادی شغل برای همگان دادسخن ندهند وبدانند که مخالفت با سپردن شغل وکالت وقضاوت به زنان حکمتی داردکه يکی هم جلوگيری از غش کردن وکيل در دادگاه است!!!
همشهری پلی بوی می شود!!!:ديروز همشهری عکس فوتباليستی پا به توپ راچاپ کرده بودغافل ازآن که بادبی حيا شورت طرف رابيش ازاندازه بالابرده وآن چه نبايد نمايان بشود نمايان شده است(کامل کامل وسه گانه!!!).هفت هشت سال پيش هم همشهری عکس کلارنس سيدورف رادرهمين حالت چاپ کرده بود اما چون سيدروف سياه پوست است آلت مربوطه درپس زمينه ی سياه ران عضلانی چندان جلوه ای نداشت وتنها اهل بصيرت می توانستند آن راببينند!!!آن شماره ی روزنامه ی همشهری نيز مثل زرناب به فروش رفت ومانند شماره ی ديروز ناياب شد!!(راستی همين روزنامه يک بارتيترزده بود"تاجران ايرانی درکشورهای عربی دست به معامله های بزرگی زده اند!!!)
آدم اين داستان ها را که می شنود ازآسيب پذيری مضحک ورقت بارنظام حاکم برميهن آريايی اسلامی خنده اش می گيرد.برای مثال همين بانوان گرامی درميهن آريايی اسلامی رادرنظر بگيريد که چه سلاح خطرناکی دارندوآن هم گيسوان نازنين شان است.فقط کافی است ده نفرشان روسری ازسربردارند ودريکی ازخيابان های ميهن آريايی اسلامی راه بروند.لازم نيست شعاربدهند مرگ برچغندر يا درودبراسفناج!!!همين که صاف وساده راه بروند چنان ضربه ی سهمگينی برساختارقدرت وارد می آيد که بيا وببين.حالا بگذريم که اصولا عمل جنسی آزاد درميهن آريايی اسلام کنشی سياسی وبراندازانه(با پوزش ازملی مذهبی های عزيز!!!)است.راستی خداراشکرکه روزنامه های وطنی مجازنيستند عکس فوتبال بانوان راچاپ کنندوگرنه برادران گرامی کرورکرورغسل واجب می شدند ودوباره آب جيره بندی می شد!!!
5/26/2002
کاردبه استخوان رسيدگی!!!:درماندگی وکاردبه استخوان رسيدگی چنان روزافزون وفراگير شده است که ديگر به درون سامانه ی قدرت هم رخنه کرده است هرازگاهی يکی ازآقايان از منتهی اليه راست گرفته تامنتهی اليه چپ ،چس ناله سرمی دهد وازانفجارزودرس آينده می گويد.مبارک است!!!اما آن چه دراين ميان شگفت آوراست تداوم رجزخوانی درباره ی برتری معنوی است.اين خالی بندی نيزدرون سامانه ی قدرت فراگير است.يعنی همه شان می گوينددرست است که درعرصه ی اقتصاد وسياست جهانی پشم هم نيستيم ولی دنيا بايد دربرابر معنويت ماسرفرودآورد.جالب اين جاست که هرچه درعرصه ی اقتصاد وسياست بيچاره تر می شونددرادعای برتری معنوی پرروتر می شوند آن هم در کشوری که پزشکان نيز دچار بيماری کشک شدگی سوگندنامه شده اند!!!(دزديدن جوان های قلچماق 25 ساله،درآوردن کليه های شان ورها کردن شان به امان خدا،بدون گاوبندی با اهل درمان شدنی نيست).به هرحال روزگارنوميدی سياسی واجتماعی روزگاربازانديشی است وبهترين فرصت برای رهايی ازتوهمات چندين قرنی!!!
5/25/2002
نگاه:چندروزپيش باز هم درجايی درگير بحث درباره ی فيلم سگ کشی شدم ودربرابر موافقان بيضايی موضع گيری کردم .بحث به جايی نرسيداماخودم درگيربحثی درونی شدم!!چگونه می شودکه اثری هنری به نظربرخی ناب است وبرانگيزاننده ی بهت هنری وفلسفی،وهمان اثربه نظربرخی ديگرمزخرف ووقت بربادده!!اين پيوندديالکتيکی ميان اثرهنری ومخاطب ازآن پيوندهايی است که همواره شگفتی ساز است.ازآن جاکه يک سر اين پيوند مخاطب است هرارزشی راکه هم او به اثری نسبت می دهد به شدت فردی ودلبخواهی است وهمنوايی وهمسازی اثرهنری ومنش مخاطب است که درنهايت موضع گيری هرمخاطب رامی سازد.اثرهنری هنگامی هستی پيدامی کندکه مخاطبانی دارای توان مندی های زيباشناختی آن رادرک کنند يعنی اين نگاه اهل ذوق است که اثری هنری رابرمی کشدوبرصدرمی نشاند.برای من هماره غوطه وری درهراثری ازخواستی بلندپروازانه سرچشمه می گيردکه دست يافتن به منشی فراتاريخی راهدف گرفته است.دوست دارم آگاهی وتجربه های هنرمندفرهيخته را فراچنگ آورد.اثرهنری هم تنهادرصورتی ارزش دارد که به مخاطب امکان اين کاررابدهد.ناگفته پيداست که هم مخاطب بايد دربستری آشنا باآثارهنری پرورش يافته باشدوهم هنرمنددارای آگاهی باشد(آگاهی به معنای دست آوردی از کل فرآيند تاريخ!!!)بنا براين گام نهادن درحوزه ی ارزش گذاری که به شدت دستخوش عدم تعين است وآکنده ازمفاهيمی گنگ،لغزان وکشسان وازهمه مهم تروابسته به جايگاه وموضع اجتماعی مخاطب ،هيچگاه دست آوردی قطعی به بارنمی آورد.چاره ای نداريم حرف های همديکررابشنويم ولذت ببريم!!!
5/23/2002

روش پول درآوردن درنمايشگاه کتاب:
معلوم نيست چراجوانان ميهن آريايی اسلامی راه به راه درباره ی بيکاری ناله سرمی دهند وبه توان مندی های نهفته درمام ميهن هيچ توجهی ندارند.يکی ازنعمت های خداداد ميهن آريايی اسلامی نمايشگاه کتاب است که هرسال برگزار می شودحتی اگربا ماه های سوگواری هم زمان باشد(با سوارکردن نوارسياهی درگوشه ی کارت ها وپوسترها می توان دل ملت مسلمان را به دشت آورد!!!).دراين نمايشگاه به دوشيوه می توان پول پارو کرد:
1- شيوه ی وحدت گرايانه: باتوجه به اين که هفته وحدت داريم ونام يکی ازفرزندان امام نخست ابوبکر است دراين شيوه هم کاسه شدن با برادران عرب محوريت دارد.پيش ازآغاز نمايشگاه با چند ناشرکشورهای عربی(ازلبنان وسوريه باشد بهتر است تاپزضديت باصهيونيسم هم مستدام باشد)گاوبندی می کنيم وآن هافقط هفت هشت تايی کتاب باخودشان به نمايشگاه می آورند که غرقه شان رابزک کنند.سپس معامله ای صوری با برادران عرب می کنيم وبا دلار250 تومنی کل انبارنداشته ی آن هارامی خريم وبه آن ها صورت حساب را به ارشاد می برند ودلاری800 تومن می گيرند ودرکمال وحدت باهم سهم می کنيم!!!!
2- شيوه ی وحدت شکنانه:گورپدرهفته ی وحدت لعنت الله عليه وهرچه عرب سوسمارخوراست که هم آبروی آريايی ما وهم عزت دينی مارابرباد داده اند!!دراين شيوه درروزنخست نمايشگاه بادلار250 تومنی تمام کتاب های ناشران کشورهای عربی را چپو می کنيم ودرجای امنی انبارمی کنيم.چندماه بعد دريکی ازنمايشگاه های اين عرب های سوسمارخورشرکت می کنيم وکتاب های خودشان را به قيمتی پايين تر ازقيمت خودشان(برای مثال دلاری 600 تومن)عرضه می کنيم.

يادآوری:درهردو شيوه می توان ازمعاودين عزيز عراقی استفاده کرد.درضمن چرب کردن برخی سبيل های داخلی ازياد نرود.
5/22/2002
رياکاری تا پای دار!!!!:دردوره ی سرجوانی،داستايوسکی يکی از نويسندگانی بود که فراوان می خواندم اش ،آن روزگار خوش سرجوانی گذشت وهمراه اش پسندهای آن روزگار!!!اما ازداستايوسکی داستانی هم چنان به يادم مانده بود وآن هم رويدادی درزندگی واقعی خودش که دربيشتر رمان های اش نيز بازتاب يافته است : رهايی يافتن ازحلقه ی داردرآستانه حلقه آويز شدن.اما به خيری سر زيستن درميهن آريايی اسلامی ازديروز آن يادداستايوسکی نيز ازذهنم رانده شد ومضحکه ای برجايش نشست که تنها درميهن آريايی اسلامی رخ تواندداد!!!داستان ازاين قراراست که ديروزدرميهن آريايی اسلامی تبهکاری به نام احمدروسی رابه دارآويختندتا به اميدخداريشه ی فسادازاين مرزوبوم کنده شود.اين تبهکارنگون بخت درپای دارکارهايی کرد که درنماياندن ژرفای رياکاری در ميهن آريايی اسلامی به راستی نوبربود!!احمدروسی پيش ازبالارفتن از سکوی اعدام دست قاضی راچهاربار بوسيد(قابل توجه کارگردانان وصنف سينما!!!مباداچنين سوژه ی عرفانی ونابی راناديده انگارند!!)،سپس روبه متصديان زندان کرد وهشت شگردفرارزندانيان رابرايشان فاش کرد(قابل توجه زندانيان عزيز!!!دگرگون سازی شيوه های جيم شدن ازيادنرود!!!).احمدروسی پس ازپايان آموزش زندانبانان عزيزطناب داررابوسيد وبه گردن انداخت(عين هنگامی که ورزشکاران ميهن آريايی اسلامی دربلاد کفر برنده می شوند وبوسه نثارمدال خودمی کنندفقط طنين سرودجمهوری اسلامی راکم داشتيم!!!راستی بوسيدن دست قاضی شايد ثمر می داشت اما بوسيدن طناب ديگر چه صيغه ای بود!!نکند طناب تجلی باريتعالی بوددراين صحنه!!).آخرين کاراحمدروسی که به راستی شاهکار بود!!برای اش آب آوردن تا بنوشد(سربريدن مرغ راکه ديده ايد!!)نپذيرفت وگفت"روزه ام!!"(خداييش من که ازاين همه روزه های نگرفته ام شرمنده شدم).به هرحال خدايش بيامرزد وباحوريان بهشتی محشورش گرداند!!
5/21/2002
بيژن جزني دراسنادساواک:
- بيژن جزني نه تنها دربين زندانيان ،محرک واخلال گروماجراجو بوده وهمواره درجهت مخالف مقررات عمل مي نمايدبلکه خانم وي نيزدرميان ملاقات کنندگان محرک وماجراجو بوده وهرباري که جهت ملاقات شوهرش به زندان مي آيد موجبات مزاحمت وناراحتي مامورين را فراهم نموده است.
-منزل بيژن جزني درحضورخانم نامبرده وخدمتکاروي موردبازرسي قرارگرفت(منزل واقع است درخيابان حقوقي کوچه ي مستوفي پلاک 2/1طبقه ي سوم)ومدارک مشروحه ي زير به دست آمد1- کتاب جهاني ميان ترس واميد2-ميهن من کنگو(پاتريس لومومبا)3-دنيايي ممکن4-دوران کودکي 5-بيگانه 6-کتاب سياه گرسنگي 7-کوبا8-ژان کريستف9-خرده بورژواها10-چمدان11-دفترچه ي خطي يک جلد(80برگ)12-سه برگ اوراق(کنفرانس دکترصديق اعلم)13-يک قطعه عکس از يوري گاگارين14-آخرين نفس(نوشته ي نامعلوم)15-سي وچهاربرگ کنفرانس مشروطه مربوط به درس آقاي دکترصديق(نويسنده بيژن جزني)16- يک برگ اعلاميه باشگاه مهرگان درسال 1340خورشيدي 17-سه برگ ملازمه علم ودمکراسي (نويسنده خانم ميرزايي)
-زنداني فوق الذکربه طورکلي ازنظرسطح فکرونحوه ي رفتاردرداخل زندان باسايرزندانيان تفاوت فاحش داشته که وي راازسايرين متمايز ساخته است . وي اکثراوقات خودراصرف نقاشي ومطالعه درداخل کتابخانه زندان نموده وبه اين نحووقت مي گذراندوکمتربا افراد تماس مي گيردنقاشي هاي وي اکثرابدون مدل وازقدرت تخيل الهام گرفته است ودرپوشش ظاهري ساده وداراي ايده هاي تندوبرمبناي ايده اي انقلابي است مثلايکي ازنقاشي ها تابلويي است از به دارزدن منصورحلاج وآن طور که به نظر مي رسدمنظور از به وجودآوردن چنين منظره اي ترسيم شعر
"منصوروارگرببرندم پاي دار مردانه جان دهم که جهان پايدارنيست"مي باشدکه ازعقايد باطني وي سرچشمه مي گيرد.
-گزارش معاينه ي جسد:
نام : بيژن شهرت:جزني سن :حدود35سال تاريخ معاينه:30/1/54 ساعت معاينه :2 بعدازظهر محل معاينه : بيمارستان 501 ارتش پروانه دفن:6283 اعلام فوت(نوع حادثه): درگيري با مامورين درموقع فراراززندان اعلام کننده : دادستاني ارتش وکميته مبارزه با خرابکاران تاريخ فوت:29/1/54 شرح معاينه جسد:متعلق به مردي است درحدود35 سال که درمعاينه جاي آثارخفگي ومسموميت نداردسوراخ هاي ورودي دوگلوله يکي روي ابروي چپ به قطر حدود1سانتي متر وديگري درحدود2سانتي متربالاترازابروي چپ به قطر درحدود5/1سانتي متر مشاهده مي شودگلوله هادرمغزاصابت وفاقدسوراخ خروجي مي باشندازحفره هاي ورودي گلوله هامايع مغزهمراه خونابه خارج مي گردداستخوان جمجمه دراين قسمت سوراخ توام باخردشدگي است باتوجه به مراتب فوق علت فوت اصابت گلوله درجمجمه وآسيب مغزي تعيين ومجوز دفن طبق اعلام دادستاني ارتش ونماينده ساواک مقرر درفوق صادرگرديد


5/20/2002
شعر:شعرشاعران عرب گاه بسياردلنشين است.يکی ازآن ها احمدمطر شاعر عراقی است:
"ديوار"
انديشناک ايستاده ام درسلول خويش
زندانی منم يا زندانبان آ ن سوی ديوار؟
ميان ما تنها ديواری است
دراين ديوارروزنه ای است
که اوازآن تاريکی را می بيند
ومن روشنايی را
واژه ها:چندی پيش" مرکزبررسی اسنادتاريخی" دسته ای ازاسنادساواک راچاپ کردکه نام چندجلدآن"چپ درايران"است واطلاعات چشم گيری می توان درآن ها يافت.افزون براطلاعات ،ازلحاظ واژه شناسی هم بسيارجالب اندونشان گر اين واقعيت که مبانی وساختارمفهوم سازی وسخن پردازی درتمامی سامانه های تبليغاتی به گونه ای بس شگفت يک سان است.به نمونه هايی که دراسنادساواک آمده است بنگريد، برايتان آشنا نيست؟!!!
-"جبهه ی به اصطلاح ملی"
-"گروه چريک های به اصطلاح فدايی خلق"
-"شهادت يکی ازکارمندان ساواک"
-"رييس کلانتری ودونفرهمراه او به درجه ی شهادت رسيدند"
5/19/2002
چهره ها:لابدصفرقهرمانيان را می شناسيد،اگرنمی شناسيدمصاحبه اش با علی اشرف درويشيان را بخوانيد که نشرچشمه سال ها پيش منتشرکرده است.اگردرعبارتی کوتاه بخواهيم صفرخان راتوصيف کنيم بايد بگوييم 32 سال زندان!!(نلسون ماندلا بايد جلوش لنگ بندازه!!).حالا بااين اوصاف،آدم خوشحال می شودهنگامی که می بيند روزنامه ی نوروزگزارشی نيمه صفحه ای درباره ی اين اسطوره ی چپ(غيرمذهبی!!!)چاپ کرده است گيرم که گزارشی بی بووخاصيت باشد!!اماآن چه دراين نيمچه گزارش آدم راازکوره به درمی برد جمله هايی است که درآغاز وپايان آن آمده است:"باخودفکرمی کنم چه اهميتی داردکه اوجزوچه حزب وگروهی بوده وچگونه می انديشد"و"راستی چه اهميتی داردکه اوجزو چه فرقه وگروهی است".شايد درنخستين نگاه اين گونه بنمايد که ازانسان صرف نظر ازديدگاهی که داردبايد سپاس گزاری کرد.اما به نظرمن علت اين زيرسبيلی ردکردن اعتقادات صفرخان چيزی نيست مگرنگرش سوسياليستی اش!!توی کت حضرات نمی رودکه آدمی چنين سرسختانه به اختناق نه بگويد وبهای ايستادگی اش رابا32سال ازعمرش بپردازد وبه چشمه ی پرنورمعنويت دينی متصل نباشد،مگرمی شود!!؟پس حالا که شده ماهم زيرسبيلی ردمی کنيم تامبادانسل جوان متوجه شودشرافت ومعنويت بدون دين هم ممکن است!!
5/18/2002
ريش سفيد کولرها!!!:اين عبارت سوررئاليستی،عنوان تبليغی است درباره کولر اجنرال که درروزنامه ی نوروز امروز چاپ شده است و آراسته به عکسی 16در17 از جناب جمشيد مشايخی است!!نزديک بود شاخ دربياورم اين آدم با آن همه درويش مسلکی وزمين ادب رابوسيدن وآن وقت اين حضورتبليغاتی مبتذل درصفحه ی نخست روزنامه ی پايتخت.راست اش را بخواهيد به چشم خودم شک کردم!!درحالی که قدرت چشم من حرف ندارد!!پشه را ازده فرسخی می بينم(حال شما بگير ازده متری!!!).جالب اين است که کنارعينک مشايخی هم جمله ی وزينی روی زمينه ی سرخ چاپ شده است:"اولين حق هرانسان،تنفس هوای سالم است".پدربی پولی بسوزد که سرپيری آدم را به چه کارهاکه نمی کشاند!!نکندشرکت اجنرال مال خودمشايخی است!!؟دراين صورت هم صرف نمی کرد!!!
5/16/2002
کتاب:کتاب"مارکسيسم وتروريسم"رفيق تروتسکی نازک بودوزود تمام شد.اين کتاب مجموع 4مقاله است ترجمه اش هم تعريفی ندارد .خودکتاب هم چندان مهم نيست.به هرحال فراز های اصلی ديدگاه تروتسکی در باره ی تروريسم به قرارزير است:
-ترور نه عملی است نه عقلانی
-يکه قهرمانان نمی توانند جای مردم را بگيرند
-وجودترور درهرکشوری نشان بارزی است ازعقب ماندگی سياسی آن کشوروزبونی نيروهای مترقی اش
-تروريسم همواره ازنظرمن يک چيزبوده است:"بن بست"
-ترورنقش مردم رادرذهن خودشان کوچک می کند،آن هارا بافقدان قدرت شان آشتی می دهدواميدشان را معطوف می کند به سوی رهايی بخش وانتقام گيرنده ای که روزی ازراه می رسد ورسالت اش راانجام می دهد
فوتبال غيردينی: گلی که زين الدين زيدان وارد دروازه ی بايرلورکوزن کرد و رئال مادريد را برای نهمين بارقهرمان جام باشگاه های اروپا کرد دست کمی ازشعری ناب نداشت!!!
بازگشت به خويشتن خويش!!!: به خدا سوگند که من ويروس شريعتی ندارم!!! اماآدم راوادار می کنند سراغ چنين عنوان هايی برود.روزنامه ی نوروز ديروز بخش نخست گفت وگويی محشرباکيميايی را منتشر کرد،مصاحبه ای که درآن پرازنام فائقه آتشين است امايک بار هم نام هنری اش يعنی گوگوش رانمی توان در آن ديد(نمرديم وسانسوراين جوری را هم ديديم) وکيميايی مدام باضمير ايشان ازگوگوش ياد می کند(درست همان ضميری که همسرآخوندها،جانبازان وساير جنت مکان ها ازشوهرخودياد می کنند)اما ازهمه جالب تر سخنان کارگردان عالی مقام درموردآقازاده ی پيانو نواز وهنرمندش،پولادکيميايی است!!!کيميايی می گويد"پولاددرآن جا کالج(همان دانشگاه خودمان لابد!!!)می رفت.بنابودآن جاديجيتال مديا(يکی به ما بگه اين چيه!!!)بخواندوموسيقی اش را ادامه بدهد.اماباعلاقه اين کاررانکرد(حيوونی !!)آمريکارادوست نداشت.کاناداراهم دوست نداشت.ازهمان اول سفر،پرپرمی زد (الهی !!!)برای اينجا(منظورميهن آريايی اسلامی است).وقتی برگشتيم، گفت ديگرنمی خواهم برگردم.بعدهم بلافاصله(ازهمان فرودگاه ،لابد!!)رفت يک(نه دوتا!!)زنجير(رجوع شود به ديجيتال مديا!!)خريدوباچندتا ازرفقای اش(خداخيرشون بده!!) به بازارسبزه ميدان رفت تادريک مکان سنتی(مدرن اش حال نميده!!) به عزاداری بپردازد.اومعتقد است به اين جاتعلق دارد.اواين سنت هارادوست دارد!!"
5/15/2002
چهره ها: ديروز(24ارديبهشت)يورگن هابرماس درتالارفردوسي دانشکده ي ادبيات دانشگاه تهران درباره ي سکولارکردن درجوامع پست سکولار سخن راني کرد.تالارجاي سوزن انداختن نداشت بسياري سرپا وبسياري برکف تالارنشسته بودندهنگامي که هابرماس به درتالاررسيد وباهمراهان اش از ميان جمعيت به سوي سکوي سخن راني مي رفت همه کف مي زدند وتاچنددقيقه اي صدا به صدا نمي رسيد.هابرماس موهايي دارد به سپيدي برف يا پشمک!!!وچنان تودماغي حرف مي زند که اگرآلماني هم بداني دشواربتواني سخنان اش رادريابي اماپيدااست که پرحرارت وآهنگين سخن مي گويد. به هرحال هابرماس چنددقيقه اي حرف مي زد وبعددرنگي مي کردتامترجم(دکترعلی بهشتی) سخنان اش را به فارسي برگرداند.چکيده سخنان اش اين بود:
-همسازي بااستمراروجوددين درجامعه،ويژگي جوامع سکولاراست يعني دين ازجامعه حذف نشده است وهمچنان به فراخورخودوزني هم دارد.
-بين روشنگري علمي ومرجعيت ديني نبايدرويارويي آشتي ناپذيروجودداشته باشدزيرادربازي مبتني براصل همه ياهيچ،برتري يک طرف تنها باازميان رفتن طرف ديگر ميسر مي شود.
-درفرايندعقلاني کردن جهان زندگي،اديان بايدازادعاي خوددرباره ي شکل دهي کل ساختارزندگي اجتماعي دست بردارند وبه سهم فراخورجايگاه خودبسنده کنند.
-بازانديشي درسنت هاي فرهنگي وتزلزل يقينيات ديرين ازپيامد هاي مدرنيته است.
-سنت زدايي بي دردنيست اما اين دردها،دردهاي رهايي است
-"ازخودبيگانگي"(به تعبير کارل مارکس)و"ازدست رفتن معناوآزادي"(به تعبيرماکس وبر) ازبي ساماني بازار،خارج شدن بازارازمهارسياست ونهادينه نشدگي ظرفيت هاي قدرت ناشي مي شود.
-دين تنها درصورتي مي تواند درچارچوب مدرنيته سرپابماندکه:
1-دررويارويي با ديدگاه هاي ديگر بخردانه رفتارکند
2-به مرجعيت علوم دراجتماع تن بدهد
3-با مردم سالاري وحقوق بشر(خاستگاه هاي مشروعيت حکومت)سرسازگاري درپيش گيرد.
-دين تنهادرصورتي مي تواند درعرصه عمومي باقي بماند که ازتوسل به اقتدارسياسي دست بردارد وتنهابا کلام خودوجدان جامعه رامخاطب قراردهد.

پس ازسخن راني نيز جلسه ي پرسش وپاسخ آغازشد.ملت روي کاغذ پرسش هارامي نوشتند ومترجم براي هابرماس به آلماني مي خواند واو به انگليسي پاسخ مي گفت(جالب اين بود که مترجم دوباره پاسخ هارابه فارسي برمي گرداند،شايد بوبرده بود که صداي تودماغي هابرماس چندان واضح نيست)با آن که اکثرپرسش ها پرت بود بازهم ازميان پاسخ ها مي شد به نکات جالبي دست يافت(يکي پرسيد پست سکولارچه ارتباطي با پست مدرنيسم دارد!!!ونمايان شد که طرف درکل ازحرف هاي هابرماس چيزي سردرنياورده است!!دمي گذشت تاهابرماس بهت زدگي اش راکنارزد وگفت هيچ ربطي ندارد!!)ازميان پاسخ ها مي شددريافت که هابرماس باپست مدرنيسم يا به تعبير خودش مابعدالطبيه ي جديد ميانه اي ندارد وهنوز براين باوراست که مدرنيته پروژه اي ناتمام است
همه چيز داشت به خوشي وخرمي پايان مي يافت که عاقله مردي با موهاي دم اسبي از ميان جمعيت بلند شد تامستقيم پرسشي را مطرح کند.ازروي نوشته وبه انگليسي خطابه گونه اي را با عبارت هرپروفسور آغاز کردکه نمي دانم شما آلماني ها چون يهوديان را دراتاق هاي گاز قتل عام کرده ايد احساس گناه مي کنيد واکنون دربرابر تروريسم اسراييل سکوت پيشه کرده ايد والخ. درميان حرف هاي اش هم مدام مي گفت هرپروفسور!!!هرچه برگزارکنندگان ومترجم واطرافيان خواستندازخرشيطان پايين اش بياورندنشدکه نشد.سرآخرخودهابرماس گفت که شما وقت ديگران راضايع مي کنيد. پيرمردازلحن تندوگوش خراش عاقله مرددم اسبي ناراحت بودگمان ام علت بانگ سردادن اين خروس بي محل هم مخالفت هابرماس باهرگونه تروريسم دربخشي ازسخنان اش بود.
5/14/2002
نگاه: "ارزش های دينی ابزارتوجيه ی قدرت وعامل توزيع امتيازات اجتماعی اند" اشتباه نکنيد اين سخنان رامارکس لعنت الله عليه به زبان نياورده است اين حرف را يکی ازجنابان روشنفکران دينی گفته است.خداراشکر!!!که پس از23 سال سرانجام دوزاری برخی جاافتاد،گيرم که پدرهمگان درآمدتااين دوزاری لاکردارجابيفتد.اميدوارم حضرات دريافته باشندکه ديانت ،زمانی سرچشمه ونخستين نموديکپارچگی وپيوستگی اجتماعی بودواينک چنين کارکردی راازدست داده است.ديگر نبايد به اين ويژگی ازدست رفته دلخوش کرد.اگردرگذشته روشنفکران وجوانان علی رغم دست شستن ازايمان دينی هنوزعاطفه های دينی براي شان جذابيت داشت اينک اين گيرايی هم بربادرفته است.اکنون ديانت دست مايه ی خوش اقبالانی است که لم های کارکردن درون نظام مستقر وبهره گيری ازقدردانی های رسمی رافوت آب اند!!!
5/12/2002
کتاب:چندروزی تعطيل بود وفرصتی برای خواندن انبوه کتاب های نخوانده(ای کاش انسان به خواب نيازی نداشت!!!).رمان"تهران،شهربی آسمان"کار امير حسن چهلتن رابه پايان بردم(راستی، ملت اين همه نام فرزندان شان را امير حسين واميرعلی می گذارندچرااميرحسن مهجورمانده؟!!!).دريک کلام اين کتاب را می توان کتاب مرجع لات شناسی ناميد !!جان می دهد برای کسانی که می خواهند مهمانی بالماسکه بروندوخود را به شکل داش مشتی های قديم دربياورند.(عکس روی جلدکتاب هم که نمايی از فيلم قيصراستاد بسياربسيارگران پايه، کيميايی است کمک می کند، داش فرمون با چاقوی آخته!!).اگرحال خواندن نيست غمی نيست، چکيده ای ازمشخصات لات های عزيز را برای عبرت همگان دراين جا سنجاق می کنيم،زت زياد!!
چگونه لات بشويم؟
سبيل بناگوش دررفته،ابروها آی باکلاه،خشتک شلوارنزديک زانو،خنده های حلق سرخ ودندان طلا،مرده ی کله پاچه و چلوکباب سلطانی وعرق سگی بودن،به تکانی رگ گردن فربه را شکستن،داغ داغ هورت کشيدن آش،بادمعده رابابادگلوسبک کردن،مدام دست به کشاله ی ران بردن،آبجی صدازدن هرزن دم دست،نوک سبيل زيردندان جويدن،با قرشاطری پشت زن ها گام برداشتن،يک نفس سرکشيدن خاکشير يخ مال به ياددولب تشنه،زيرلبی بادهان وسبيل وابروی کج جواب دادن،ياالله ياالله گويان ازميان زن هاردشدن ونيشگون گرفتن ازنشمه ها.
کربلانطلبيد!!!:بازی قرمز وآبی هم مساوی تمام شدگرچه خدا به آبی ها رحم کرد.اماچندنکته:
1-دوسه روزقبل از بازی يکی از سران فدراسيون فوتبال گفته بودهرکه دراين بازی گل بزندياپاس گل بدهدبه سفرکربلا می برندش!!حالا می فهميم که بهنام ابوالقاسم پور باآن توپی که ازچندمتری دروازه ی استقلال به بيرون زد(دقيقه ی 77) خودش را از چه سعادتی محروم کرد(تصورش را بکنيد مجريان بی مزه فوتبال درآينده ای نزديک می توانستند هنگام گزارش بازی های پرسپوليس بگويند کربلايی بهنام پاس داد به مشدی فلان!!راستی راستی حيف شد!!)
2-دردقيقه ی 15 هاشمی نسب که نزدهواداران قرمز ازيهودا هم خائن تر است يک تنه ی مشدی به پيروانی زد و تماشاگران(ببخشيد،تماشاگرنمايان)به طرزمبسوطی نوازشش کردند:توپ،تانک ،فشفشه هاشمی نسب کس کشه!!
3-نيکبخت واحدی پديده ی استقلالی ها درتمام طول بازی سوسک شده بود ومربی استقلال با تعويض نکردن اش نشان داد که اين همه تمجيد هايی که هواداران آبی نثارش می کنند چيزی است درحدهندوانه زير بغل!!
4-اسماعيل حلالی توپی را به بالای دروازه ی آبی ها فرستاد وتماشاگران(باز هم ببخشيد،تماشاگرنمايان)شعارسردادندکه"حلالی حيا کن پرسپوليسو رها کن!!" تا عيان شود که درانتقاد ازخودنيز يکه تازيم!!
5-قرمزته،پرسپوليس سروراستقلاله،دروازه بان استقلال به راستی عقاب آسيا است،تيردروازه ی استقلال هم سپر آسيا است!!!
5/09/2002
نگاه: تنها راه فراروی انسان دل سپردن به آرزوها وآرمان های خود وتن ندادن به اميد های پوچ وپندارهای آرام بخش است.
رياکاری کنيد،گندنزنيد!!: ساعتی مانده به آغازسال نو،آقای طالقانی(رييس پيشين فدراسيون کشتی) وجمشيدمشايخی(هنرپيشه ی عارف مسلک سينما که هيچ گاه يادش نمی رودياحق گويان زمين ادب راببوسد) مهمان يکی ازشبکه های شش گانه ی صدا وسيما ومجری اش( طبق معمول چاپلوس ) هستند.طالقانی تندتند حرف می زند ورگبارواژگان را نثاربينندگان می کند.می گويد "گروهی می پرسند چراسياه پوشيده ای،بابا من ازبچگی در ايام محرم سياه مي پوشيدم،اصلا تمام شهرسياه پوش می شود".دوربين می رودروی مشايخی که پيراهن سفيدش توی چشم می زند!!سکوت مضحکی حاکم می شودومجری هول هولکی بينندگان را به ديدن ميان پرده ای فرا می خواند!!
5/08/2002
خاطرات :درراه پله ی آسايشگاه تابلويی است که روی اش نوشته "شيرمردلبخندبزن".بچه هاطورديگری می خوانندش يابه جای مرد می گويندمرده يا به جای شير می گويندشيرپاکتی!!اين جاازکارفکری خبری نيست. درآموزش نظامی فقط تن ساخته می شودفکر درجا می زندياحتی واپس می رود.امروز برای نخستين بار به طوررسمی جلوی فرماندهان پادگان رژه رفتيم،چندان بدازآب درنيامدتابعدچه شود!!درکلاس سلاح امروز موضوع درس هدف قراردادن دشمن بود.اکنون ديگرانسان هدف است ومربی باخونسردی درباره ی سر،شکم،کمروجاهای ديگرانسان سخن می گويد که بايدهدف قراردهيم!!چندروزديگربه ميدان تير می رويم!!
گاهی ازاين همه غوغاوسروصدای دانشجويان احساس غربت می کنم به ويژه هنگامی که ازخواب های روزانه بيدارمی شوم به سختی دلتنگ می شوم.ازاين جماعت پرسروصداويادربرخی هنگام بی سروصدادلم می گيرد،گروهی لاف می زنندوخالی می بندند،گروهی پخمه اندوفريب می خورند.نمی دانم خودم ازکدام گروه ام ولی گاهی برخی ازبچه هاپيدامی شوند که احساس می کنم برادريم ورفيق،ازيک رگ وريشه ايم وباهمان دلمشغولی ها ودردها!!!.
شايد طرح اعزام شش ماهه دانشجويان به جنگ(جنگی که پايان يافته!!!)فرصت خوبی باشد برای رسيدن به ديدگاهی درست ازدانشجويان ودانشگاهيان،تاکنون که چندان دلپذير نبوده اند!!!بدهارابه راستی نمی شودتحمل کرد وخوب ها نيز ساده لوحی وناآگاهی شان خشم آور است.شايد اين يک مشت دانشجوکه درپادگانی گردآمده ايم نمونه خوبی ازخرواردانشجويان ايران نباشيم!!امشب نگهبانم،پاس پنجم(45/2-5/1بامداد)،پاس خوبی نيست!!(22شهريور1367،اصفهان،پادگان الغديراصفهان)
5/07/2002
نمايشگاه کتاب:يک روز تمام نمايشگاه راگزکرديم وازکت وکول افتاديم پولی را هم که برای کفش وکلاه گذاشته بوديم بربادداديم حاصل کار کتاب های زير بود(به هيچ وجه امانت هم نمی دهيم چون يکی از عادت های بد باشندگان ميهن آريايی اسلامی کتابخانه درست کردن باکتاب های ديگران است!!!):
-ازمدرنيسم تاپست مدرنيسم،لارنس کهون(يک کشکول درست وحسابی )
-فرهنگ فارسی عاميانه،ابوالحسن نجفی(بايد پارسال می خريدم ،افتادامسال!!)
-دايره المعارف هنر،رويين پاکباز(اين هم از کتاب هايی است که بايد پيش تر ازاين ها می خريدم)
-تبعيددروطن،محمدعلی سپانلو
-مجموعه شعرهای سياوش کسرايی،6جلد(وحشت نکنيد همه نازک نازک اند تازه يک خودکار گردن کلفت با علامت انتشارات کتاب نادرهم به شما نازشست می دهند!!)
-فرهنگ برابرهای ادبی،صالح حسينی(همه ی لغات از ترجمه های نويسنده گرفته شده باذکرماخذ)
-3 مجموعه شعر از منوچهرآتشی،"حادثه دربامداد"،"خليج وخزر"،"گندم وگيلاس"(فروشنده کتاب ها را که به من می داد گفت" آتشی فردااين جااست"گفتم "سلام برسون")
-خيابان يک طرفه،والتربنيامين(عشق من!!!)
-پيامد های مدرنيت،آنتونی گيدنز(چه غلط ها!!)
-ميرزاده عشقی،محمدقائد(قلم قائدحرف ندارد امثال بهنودبايد جلوش لنگ بندازند!!به نظر من بزرگترين روزنامه نگارحال حاضرايران است)
-برفرازخليج فارس،محسن نجات حسينی(ببينم چيه اين همه ازش می گن)
-مارکسيسم وتروريسم،لئون تروتسکی(رفيق تروتسکی هنوز هم خواندنی است.با آن که سيبيل ام رازده ام تااين کتاب رابرداشتم فروشنده کلی کتاب جلوم گذاشت آکنده از امپرياليسم،بورژوازی وانقلاب مداوم وغيره!!)
-دوکتاب از اميرحسن چهلتن،"تهران شهر بی آسمان"و"عشق وبانوی ناتمام"(مهندس الکترونيک وقلمی چنين جادويی راستی راستی ای والله دارد!!)
-تمام زمستان مراگرم کن،علی خدايی(خيلی به اصفهانی بودن اش می نازد!!)
-چراغ ها را من خاموش می کنم،زويا پيرزاد(روايت می کنند خواندنی است!!روايت ازنوع قاصدکی!!)
-يوزپلنگانی که با من دويده اند،بيژن نجدی(کولاک است وغوغا!!!)
آفرينش زن(متن سانسکريت):درآغاز،آفريدگارجهان چون به خلقت زن رسيد،ديدمصالح سفت وسخت رادرآفرينش مردبه کار برده وديگر چيزی نمانده است.درکارخودواله گشت وپس از انديشه ی بسيار چنين کرد:گردی رخسارازماه، تراش تن ازپيچک،چسبندگی از پاپيتال،لرزش اندام ازگياه،نازکی از نی،شکوفايی ازغنچه،سبکی ازبرگ،پيچ وتاب ازخرطوم پيل،چشم ازغزال،نيش نگاه اززنبور،شادی ازنيزه ی نورخورشيد،گريه ازابر،سبک سری ازنسيم،بزدلی ازخرگوش،غرورازطاووس،نرمی ازآغوش طوطی،سختی ازخاره ،شيرينی ازانگبين،سنگ دلی ازپلنگ،گرمی ازآتش،سردی ازبرف،پرگويی اززاغ،زاری ازفاخته،دورويی ازلک لک،ووفاازمرغابی نرگرفت وبه هم سرشت وزن راساخت وبه مردش سپرد.
پس ازهفته ای،مردنزدخدابازآمدوگفت"خدايااين که به من داده ای زندگی برمن تباه کرده.پيشه اش پرگويی است.دمی مرا به خودوانمی گذارد،آزارم می دهد،مدام نوازش می خواهد،دوست دارد هميشه سرگرم اش کنم،بيخودمی گريد،تنهاکارش بی کاری است.آمده ام پس اش دهم.زندگی بااوبرای ام امکان پذير نيست.ازمن بازستان اش"
خداگفت:"باشد"وزن راپس گرفت.پس ازهفته ای ديگرمرددوباره نزدخداشدوگفت"خداونداتنهای تنهاشده ام.به يادمی آورم چگونه برای ام آوازمی خواند،می رقصيد،ازگوشه ی چشم نگاه ام می کرد،با من بازی می کرد،به تن ام می چسبيد،خنده اش گوش ام را نوازش می داد،تن اش خرم وديدارش دل نواز بود.اورابه من بازپس ده."
خداگفت:"باشد"وزن رابه اوپس داد.پس از سه روز،ديگربار،مردنزدخداشدوگفت"خدايا!نمی دانم چگونه است اما گويا زحمت او بيش از رحمت اوست.پس،کرم کن واوراازمن بازپس گير."
خداگفت:"دورشو!بس است هرچه گفتی.بروبااوبساز!"
مردگفت:"امابااوزندگی نتوانم کرد"
خداگفت:"بی اوهم زندگی نتوانی کرد"آن گاه پشت به مردکردوپی کارخودرفت.
مردگفت:"چه بايدم کرد؟نه بااوتوانم زيست،نه بی او"

5/06/2002
مرگ مولف:چندی پيش محمدعلی سپانلو در گفت وگويی باکمال رشادت اعلام کرد چيزی به نام مرگ مولف راقبول ندارد ويک تنه به کارزار سينه چاکان پسامدرنيسم رفت امابازهم چندی پيش، مصاحبه ای با عزت الله نوذری نويسنده ی کتاب"احزاب سياسی درايران" در "کتاب هفته "چاپ شد که شايد شاعر گرانمايه ی ماراازخرشيطان پايان بياورد!!!نوذری درپاسخ به شگفتی مصاحبه گرازاين که چرا درمورد حزب همبستگی چيزی درکتاب نيامده است می گويد"من ازحزب همبستگی هم نوشته ام،حدود 100 صفحه".وقتی هم که مصاحبه گر می گويد در باره ی اين حزب چيزی درکتاب وجود ندارد جناب نويسنده پاسخ می دهد"شايد حذف شده است!!!"
خداوکيلی اگراين مرگ مولف نيست پس چيست؟!!!اين داستان برای درس آموزی پزشکان ميهن آريايی اسلامی هم چيز بدی نيست وشايد جراحی ازطريق بی حسی موضعی رادستخوش انقلاب ژرفی کند!!!
5/05/2002
ياری بيشتر،توجه شديدتر!!!:درمرحوم بنيان!!آمده بودکه سرانجام پرچم ميهن آريايی اسلامی درقطب شمال برافراشته شد.سيامک حاتمی نخستين ايرانی گشاينده ی قطب شمال می گويدبا توجه به اين که گروه بين المللی رهسپارقطب شمال از6 ماه پيش برنامه ريزی کرده بود وايشان مانند تمام باشندگان ميهن آريايی اسلامی درست دردقيقه ی 90 واردميدان شده بودندوفرصت چندانی نداشتند،بنابراين تنها ياری خدا بود که عضويت اش راپذيرفتند.اين مايه ی سربلندی ميهن آريايی اسلامی، گيراترين يادبود خوددراين سفرراراستايابی قبله ی مسلمانان جهان با دستگاهی مخصوص خواندومی فرمايند اين کارنمادين يک مسلمان موردتوجه شديد ساير اعضای گروه قرارگرفت.
خداياصدبارشکرکه اين مشکل جهان اسلام نيز حل شد،به اميد آن که خداياری بنمايديک گروه رهسپار کره ی ماه نيز يکی ازباشندگان ميهن آريايی اسلامی رابپذيرد تادرآن جا نيز قبله يابی کنيم وتوجه شديد برانگيزيم.پيش به سوی قبله يابی درمريخ،پلوتون،آلفاقنطوس وسراسر کائنات!!!
5/04/2002
نگاه:چندشب پيش يکی ازکارگردانان سينمای دفاع مقدس برصفحه ی تلويزيون ميهن آريايی اسلامی پديدار شد وکلی چس ناله کرد درباره به ابتذال کشيده شدن سينمای جنگ،ببخشيد دفاع مقدس!!(ما که نفهميديم دفاع مقدس يعنی چی؟لابد دفاع طرف مقابل نامقدس است!!اين هم درراستای نام گذاری اسلامی مفاهيم ناخوشايند برای اهل دين است مثل حرکات موزون برای رقص).گمان نکنم پديده ای منفورتر از جنگ درساحت بشری وجودداشته باشد اما ازآن بدتر تقديس اين پديده ی منفور است آن هم از سوی دستگاهی که وزارت خانه ی خودش را وزارت دفاع ومال طرف مقابل را وزارت جنگ می نامد.درميهن آريايی اسلامی همه چيز وارونه است در سينمای جدی جهان، فيلم ساختن درباره جنگ به معنای پی کاوی خشونت نفرت انگيز جنگ است اما درسينمای جدی ايران فيلم سازی درباره ی جنگ به معنای تقديس آن وحسرت خوردن برای فضای عرفانی اش است.آن هم درجامعه ای که حتی رزمندگان ديروزش دريافته اند جنگ چيزی جز بيگاری برای نوکيسه گان تازه به دوران رسيده وکهنه کيسه گان پيش کسوت نبوده است(چندروز پيش به يکی از همين کهنه رزمندگان گفتم اگه آمريکا حمله کنه نمی ری بجنگی؟ گفت به کون خودم خنديدم،همونا برند که توی نياوران توی برج های شان زيربادکولر زجرمی کشند!!!).هروقت که اسم جنگ می آيد ياد صحنه ی آغازين فيلم غلاف تمام فلزی(استانلی کوبريک)می افتم که کله ی سربازان را ازته می تراشند ودرنمای نزديک آدم می بيند که همچون گوسفندانی پشم چيده راهی کشتارگاه می شوند!!حالا اين صحنه را مقايسه کنيد با تقديس های تهوع آوری که ازجنگ درفيلم های امثال حاتمی کيا وساير همپالگی ها ارائه می شود!!!
5/01/2002
شعر:اين هم شعر زيبايی از کاظم سادات اشکوری برای آن هايی که گلگيرشان سفيد شده يا خودشان سفيدش می کنند!!!(قابل توجه موسپيدانی که موهای شان رارنگ می کنند!!):
پيرانه سر
کنارديوار می مانم
درموسم بهار
ودرخت جوان رامی بينم
که با شکوفه های سپيدش
شبيه من شده است
روززحمتکشان:11 ارديبهشت روزجهانی کارگران گرامی باد.به اميد آگاهی هرچه بيشترکارگران ونابودشدن فقر،اختناق،سرکوب،بهره کشی وجنگ.به اميد آن که کارگران چيزی به جز زنجيرهای شان برای ازدست دادن داشته باشند!!!

بازگشت به بالا