9/26/2006
خدایاخدایا تاانقلاب مهدی کاسترو را نگه دار

شکرخدارفیق فیدل روزبه روزداردحالش بهتر می شودوامتی را ازنگرانی به درمی آورد.به خصوص رفیق چاوزکم مانده بود ازغصه دق کند.چاوزچندروزپیش خطاب به خیل نگران ها گفت که فیدل روبه شفا است وحتی لباس نظامی زیتونی رنگ خودش را هم به تن می کند.خدایا صدهزارمرتبه شکر.بالاخره در80 سالگی بوی الرحمن آدم بلند می شود.رفیق چاوزکه چندی پیش مانند رییس جمهوررجایی وارمندناک میهن آریایی اسلامی گذارش به نیویورک افتاده بودسری به یکی ازکلیساهای هارلم زدعین رییس جمهوررجایی وارمندناک که رفت سراغ یکی از مسجدها.چاوزدرجمع مومنین کلیسا گفت که خداکاستروراشفاداده است."فیدل روبه بهبودی است شکرخدا".حرف زدن چاوزهم عین رییس جمهوررجایی وارمندناک شده است.
رفیق چاوزگفت"فیدل کمونیست است وبنابراین ملحد.اما معتقد است که خدا به چاوزودوستانش کمک می کند وبنابراین خودکاستروهم شامل مرحمت الهی می شود" .خداییش این حرف که عین حرف های رییس جمهوررجایی وارمندناک است.لوس وخنک.رفیق چاوزدرادامه گفت که کاسترو خودش به وی خاطرنشان کرده است که خدایارویاورونزوئلا است.
درپایان نیز حضرت چاوزگفت"بیاید برای سلامتی فیدل به درگاه خدادعا کنیم"
ملت درصحنه هم که درکلیسا جمع شده بودندیک صدافریادبرآوردند"فیدل فیدل"
قربان حکمت خدابروم چه کارها که نمی کند.من که به هیچ وجه تعجب نمی کنم پس فرداچاوزبه همراه فیدل به پیروان خط امام(ره) بپیوندد وگرنه عین گورباچف سیاه بخت می شوند.
9/25/2006
خداکنددروغ باشد

بدبخت شدیم رفت پی کارش.نگفتم این حضرات آیات اعظام اکراه پکراه سرشان نمی شود؟آقایان می خواهند ماه رمضان را 60 روزه کنند.چرا؟امسال به جای یک ماه دو ماه درآسمان دیده اند.آن یکی ماه ازکجا آمده است؟انوشه خانم آن یکی ماه است. گفته بودم که این جماعت به نظرحلال اعتقاددارند.تازه مشکل همنشینی فضایی انوشه خانم با نامحرمان را هم حل کرده اند.اگردرسفینه بازباشد خیالی نیست.باورتان نمی شودسفینه سازان روسی کلی جان کنده اند تا سفینه ی دربازدرست کنند.انوشه خانم پیشاپیش خبرشان کرده بودکه سفرفضایی دربستی اسلام عزیزرا به خطر می اندازد.البته دربستی به معنای مسافرکشان میهن آریایی اسلامی نیزجیب انوشه خانم را به خطر می انداخت.
9/24/2006
ماه یبوست آمد؟

راست می گویندکه هرسه اسباب کشی برابر است با یک آتش سوزی .چنان گرفتاربودم که نفهیدم ماه مبارک کی سرمان خراب شد.راستش را بخواهیدصبح که می رفتم سرکاردیدم برخی از آحاد ملت درصحنه چپ چپ نگاهم می کنندنگوبه خاطرآدامسی بود که بی خیال داشتم برا ی خودم فی سبیل الله می جویدم.به دربسته بوفه ی اداره که رسیدم تازه شستم خبردارشد.یکی از خانم های اداره را که دیدم داستان را پرسیدم گفت امروزیوم الشک است.گفتم چراهمیشه این وری شک می کنید یک بارآن وری شک کنید.گفت اگراین وری شک کنیم عید فطر باید روزه بگیریم که حرام است.نخستین برکت ماه مبارک برای حقیر این بود باید غذایم را دست نخورده برگردانم خانه.به احتمال زیادنصیب گربه های محله می شود.خوش به حال شان که می توانند غذای فاسدرا هم نوش جان کنند.خوش بختانه یکی از خانم های اداره نذرکرده بودبه همه امان سه تا لواش بسته بندی شده داد.برای افطار.رفتم پشت یکی از کمدهای ادراه یکی شان را خوردم.
دیروزمی گفتندچون انوشه انصاری رفته به فضا وحضرات آیات اکراه دارندکه به آسمان بنگرندماه رمضان تابرگشتن انوشه خانم به تعویق می افتد.خیالم اندکی راحت شده بودگرچه می دانستم این حضرات اهل اکراه پکراه نیستندوبرای ارضای چشمی هم شده است ازلحظه عروج انوشه خانم چشم ازآسمان برنمی دارند.تازه یک نظربرادرانه انداختن هم که حلال است به خصوص اگربرای استهلال باشد.
به هرحال یک ماه کوکو خوری آغازشد.امیدوارم طاعات ملت قبول درگاه حضرت حق باشد.گوربابای روزه خواران.چشم شان کوربه خیل یبوست زدگان می پیوستند.
9/19/2006
واژه پیرایی

سخنان پاپ بی نوا چنان رگ غیرت باشندگان میهن آریایی اسلامی را دچارآماس وجنبش کرده است که رسانه ها همه باهم به جان هرچه کشیش وپشیش افتاده اند.تاباشد ازاین گریبان گیری ها.ازهمه جالب ترواکنش صداوسیمای میهن آریایی اسلامی است که بام تا شام درباره ی تجاوزهای جنسی کشیش ها برنامه پخش می کند.امروزرادیوداشت می گفت که کشیش ها ی نمی دانم کدام کشوردر یک سال به شونصدنفرتجاوزکرده اندکه درمیان این تجاوزدیدگان زن های شوهردارهم وجودداشته است.خلاصه حسابی پاپ وکشیش هایش را درازکرده اند.مانند بارهای پیش کشمکش به قلمرو واژه ساری هم کشیده است.حقیر هم برای آن که به تکلیف ملی اسلامی خودعمل کرده باشم(ازاسقف ارمنی ها که کم تر نیستم) پیشاپیش چندبرابرنهادی را که به ذهنم رسیده است پیشکش آقاامام زمان می کنم.امیدوارم قبول حق واقع شود.انشاالله تعالی.
ازاین پس به جای واژه استکباری موسیقی پاپ بگوییم "موسیقی گل محمدی"
به جای خوراک استکباری "پاپ کورن" بگوییم "چس فیل محمدی"
به جای ضرب المثل استکباری" از پاپ کاتولیک تر" بگوییم"ازامام(ره) دوآتشه تر"
به جای "سوپاپ "بگوییم "آبعلی"
همین جا هم ازهمه دل سوختگان وهم چنین کون سوختگان راه طریقت می خواهم واژه های دچارنجسی را کشف کنند تا هرچه زودتربرای شان برابرنهادبگذاریم وامتی را ازنگرانی رهاکنیم وواژه ها رابه طهارت برسانیم.اجرتان با آقا امام زمان.
9/17/2006
این ورکرباس وآن ورکرباس

مسلمان بودن حتی از نوع شناس نامه ای اش هم عجب مکافاتی است ازبس جراحت قلبی به بارمی آورد.نصفه های شب که احساس جراحت مندی قلبی کنی میان خواب وبیداری شستت خبردارمی شود بایددوباره کسی به گوشه ای ازاسلام عزیزگیرداده باشد.حدس درست است اسلام عزیزدوباره دچارگیرشده است.اما کی فکرش را می کرد این بارگیر دهنده خودش هم یکی از چاکران حضرت حق باشد.به این می گویند دعواسرلحاف ملا.یکی نیست به این پاپ بندیکت نمی دانم چندم بگوید مردحسابی خودت مگرناموس ومقدسات نداری که گیر می دهی به مقدسات ناب محمدی.البته تاباشدازاین دعواها.مگرسگ بگیردسگ را تاراه بازشودبرای کولی.جهنم که قلب ما هم جریحه داربشود.یکی نیست بگوید پاپ بندیکت عزیزدکان دونبش عتیقه سرکارعالی هم دست کمی ازدکان دونبش اسلام عزیزندارد.سروته یک کرباس.خلاص.شاید هم پاپ بیچاره از اوساکریم عصبانی است که این همه امتیازداده به اسلام عزیزوسرمسیحیت عزیز بی کلاه مانده است.حق هم دارد.بدنیست اوساکریم نصف حوری ها وقلمان های بهشت اسلامی را بفرستد به بهشت مسیحی.تازه جهنم اسلامی هم ازجهنم مسیحی بهتراست.راه به راه توی جهنم اسلامی بمب گذاری می کنند وامت اسلامی چهارتا چهارتا شهید می شوند ومی روند بهشت.به این می گویند جهنم نه به آن جهنم تخمی مسیحیت که دانته به تصویرکشیده است.
9/12/2006
توسری وباقی قضایا

مردان میهن آریایی اسلامی ازبس درخشونت ورزی دست بالارادارندکه وقتی آدمی خودش دربرج ابهت مردانه اش بعدازمدت های آزگاربه تیرخشونت زنان دچارمی شودچاره ای جزیکه خوردن ندارد.ازعیال کتک خوردم؟خداآن روزرانیاورد.شگفت آن که این تیرجگرسوزنمی آیدنمی آید هنگامی هم که می آید دوتادوتا می آید.دومی اش همین دیروزبود.سرغروب ازخانه زدم بیرون که بروم روزنامه بخرم.خدابیامرز شرق را.هنگام برگشتن ازسرکارفراموش کرده بودم بخرم.طبق معمول هم بارانک آویزانم شد.همین که ببیندشلواردارم می پوشم بی درنگ می آید دودستش را می گذارد زیرزانوهایم وهی می گوید دده دده.فرصت نمی دهدکمربندراببندی.بدبختی این است که یکی ازچرخ های کالسکه اش شکسته است وباید بغلش کنم یا قلمدوش بگیرمش.حسابی هم سنگین شده است.تابروی برگردی دیسک کمرت ازجادررفته است.بارانک به بغل رسیدم به سه راهی بالاترازخانه امان.دکه ی روزنامه آن ورخیابان است.تاوسط خط عابرپیاده رفته بودم که دیدم پژوی 206 صندوق داری باسرعت سرسام آوری دارد به سویم می آید.ازهمین ها که ملت نامش را گذاشته است 206 جنیفر لوپزی.بیچاره جنیفرلوپز.کون جنیفرلوپز کجا وکون 206 صندوق دارکجا.تنهاکاری که کردم کونم را کردم به طرف ماشین وبارانک را جمع کردم توی سینه ام.به سرعت برق آمدازکنارمان گذشت.راننده اش زن میان سالی بود.یک دستش را ازبالای سرش روبه پایین آوردیعنی که خاک توی سرت.چندثانیه هم بیشترطول نکشید.بی بروبرگردهفتادهشتادتاسرعت داشت. کرک وپرم ریخت تارسیدم به دکه ی روزنامه.بارانک عین خیالش نبود.خوشاعالم بی خیالی بچگی.چندروزپیش هم یک خاک توسری فرداعلی ازخانم دیگری دشت کرده بودم.توی راه بندان خیابا ن نظام آباد گیرکرده بودیم وطرف انگارشاش داشته باشد هی بوق می زد که یعنی بروجلو.حالا کجا بماند.روی کول جلویی لابد.سرآخرهم که راه بازشدبوق زنان سبقت گرفت وهمان حرکت معروف خاک توسرت را درنهایت ظرافت هنری اجراکرد.بیست مترجلوترگیرکرد.خجالت کشیدم بروم کنارش .رفتم پشت سرش.اگرمیلان کوندرا بودبی شک می آمد درباره ی این حرکت دست کلی قلم فرسایی می کرد.راستش را بخواهید خودم هم یاد رمان جاودانگی کوندرا افتادم.آن جایی که درباره ی حرکت دست صحبت می کند.حرکت استاندارد زنان برای تحقیر طرف مقابل همین است.خاک توی سرت.ازبالا به پایین .عین آبشارزدن توی والیبال.حرکت مردان برعکس است.ازپایین به بالاودودستی. عین این که بخواهند بروندزیرآب .معنی اش هم: ای بابابجنب دیگر.
9/11/2006
بزرگراه آل احمد

هروقت که می شنوم دوثانیه پیش از مرگ هم می توان توبه کردورستگارشدامیدوارمی شوم.توبه ی نصوح. خدا وکیلی این اوسا کریم هم خیلی باحال است تاواپسین دم هم راه بازگشت به گله را بازگذاشته برای بره های گم گشته که چه عرض کنم برای بزهای پیرنیز.نمونه اش همین جلال آل احمدخودشان که تا می توانست دراین خاکدان گردوخاک به پا کرد وسرآخرپیشانی برآستان حضرت حق گذاشت ویحتمل رستگارشد.حالا طبقه اول بهشت هم لنگرننداخته باشددم دربهشت هم که بساط زده باشد گلیم خودش را که ازآب بیرون کشیده است. به این می گویندتغییرنگرش ماهرانه.ماهرانه که چه عرض کنم تغییرراهبردی .به قول فرنگیان استراتژیک.دراین دنیا تادقیقه نودسرمست باده بودبعدهم به لطف توبه ی نصوح دروقت اضافه خودش رارسانده است به جوب های شراب بهشت.پشت سرمرده وبلاگ نوشتن آن هم درسالروزمرگش خوشایند نیست.فقط نکته ای درباره ی باده دوستی آن مرحوم بگویم وبروم(شاید هم مانند خیلی ها به خاطر عرق خوری رایگان درمیخانه های دوستی ایران وشوروی به حزب ترازنوین پیوسته باشد.الله اعلم).آل احمددرکتاب "سفرآمریکا می نویسد"..سرراه یک بطری ودکای اسمیرنوف خریدم به 6 دلارو45 سنت وآمدم خانه.......اما این ودکاهه گران بودها! وهمه اش دراین فکرم که چراتوی کشتی ویسکی نخریدم.سه بطرش را می دادند به 10 دلاروپنج بطرش را به 15 دلار.می ارزید".
این را کی نوشته است چهارشنبه 16 تیر1344درینگه ی دنیا.یعنی سه سال پیش ازپیوستن به لقاالله .می گویم بازگشت به درگاه حضرت حق هم برای شراب خواری رایگان درجوب های بهشت نبودباشد.استغفرالله توبه.کسی مظنه قیمت ویسکی درجهنم را ندارد؟
9/05/2006
اندرحکایت سانسورچندوجهی

خداوکیلی من یکی که از ویژگی چندوجهی سانسوردرمیهن آریایی اسلامی شگفت زده شده ام اساسی.تازه ترین جلوه ی این ویژگی چندوجهی را می توان دربرخوردبا حزب الله لبنان وسید حسن نصرالله(همان که خون امام ره را دررگ داد) به عیان دید.جناب نصرالله گفته است که گروگان گیری سربازان اسراییلی که به جنگی خون بارانجامید اشتباه بوده است وبه عبارت دیگرگوربابای خون امام ره. ایشان درآن سخن رانی مانند همه آخوندها کلی چانه فرسایی وروده درازی کرده اند ولی رسانه های میهن آریایی اسلامی تنها همین بخش ازسخنان نصرالله را به تیغ سانسورسپرده اند.درواقع یک بارهم که جناب نصرالله ازخرشیطان پایین آمده است وزیرآن عمامه سیاه به ارث برده ازپیامبراکرم یا اعظم فسفرهای خاکستری مغزرا به کارانداخته است حضرات نگذاشتندتا جلوه ای ازکارکردمغزبه چشم وگوش ملت درصحنه ی میهن آریایی اسلامی برسد.این یک وجه را به یادداشته باشید تاازوجه دیگری برای تان سخن بگویم بازهم درموردهمین حزب الله به قول بعضی ها ضدامپریالیست. درگرماگرم جنگ حزب الله واسراییل صداوسیمای میهن آریایی اسلامی پرشده بودازسرودهای حماسی عربی بازیرنویس پارسی.ازسرتفنن بیشتراین سرودها را گوش می دادم برای همسنجی کلام عربی وزیرنویس پارسی. دریکی ازهمین موارد بود که شنیدم خواننده ی عرب می گوید ای یهودی مثلا بروگم شو یا دخلت را می آوریم وازاین حرف ها.درست یادم نیست. نکته ی مهم این است که درزیرنویس پارسی به جای "ای یهودی" آمده بود "ای صهیونیست".مثلا ای صهیونیست دخل ات را می آوریم. نه به آن شرمندگی از خردورزی حزب الله نه به این شرمندگی ازنژادپرستی حزب الله.
9/02/2006
یادایام جوانی

راسته ی کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران که بروم حتما به سراغ انتشارات آگاه و اختران می روم. اختران کتاب فروشی جمع وجوری دارد.میزبزرگی راگذاشته اندوسط کتاب فروشی فکسنی وهرچه کتاب داشته اندچیده اندروی آن .همه کتاب ها را به راحتی می توانی ببینی.عین میزغذااست که تمام غذاهارارویش چیده باشند.کتاب تازه که آمده باشد بعیداست ازچشم آدم دوربماند.کتاب "یادایام جوانی" راهم درهمان جا دیدم.نام فرعی اش زیرنام اصلی درون پرانتزی آمده است:"گرداب توهم یک عضو" . یکی از اعضای قدیمی حزب توده نوشته است به نام حسن پویان.برادربزرگ ترزنده یاد"امیرپرویزپویان".ده صفحه درآغازکتاب هم درباره ی امیرپرویزنوشته است که شایدازکل کتاب خواندنی ترباشد.البته درجاهای دیگری ازاین کتاب 300 صفحه ای چندبارخاطراتی از امیرپرویزنقل کرده است.هنگام دستگیری اش امیرپرویزشش ساله بود.حسن پویان درص 107می نویسد" لازم نبودکسی غیب گوباشدتابادیدن حال وحرکات اودرآن جمع پیش بینی کندکه چه آینده ای درانتظارش است.این چیزی بودکه بعدهادرزمان دانشجویی اش درتهران به شکلی که کامل ترومرگ بارترازآن شایدقابل تصورنبوددرزندگی کوتاهش تحقق پیداکرد.در25 سالگی به طرزی واقعا دلاورانه درزدوخوردباانبوهی ازماموران ساواک جان بزرگی راکه کف دستش گذاشته بودتقدیم هدفی کردکه درست یا نادرست به دنبالش رفته بود(خرداد1350)".حسن پویان می گوید موقع بازداشت هم امیرپرویزدادمی کشیدبیایدمراهم به زندان ببرید(ص246).اما کل کتاب ، داستان زندان افتادن خود حسن پویان ورابطه اش با حزب توده است.ازلحاظ تاریخی مطلب دندان گیری درکتاب نیست.شاید بیشتربه دردکسانی بخوردکه بخواهندفیلمی بسازندیا نمایش نامه ای بنویسند.به خاطرریزه کاری های زندگی عادی ومستندات پیش پا افتاده که بازسازی شان دشواراست.جالب است که حسن پویان درشاکوچه انزلی به دنیا آمده است.به پدرم که اسم شاکوچه راگفتم گل ازگلش واشد.البته نویسنده همان هنگام خاطراتش راننوشته است وسرپیری قلم به دست گرفته است.شایدحتی مستندات کتاب را هم نباید دربست پذیرفت.یکی ازجنبه های خنده دارکتاب این است که نویسنده نمی خواهد نام واقعی افراد را بنویسد.حتی نام افسرانی را که کتکش زده اند.دراین تقلا نیزگاهی دچارخبط های خنده داری می شود.برای مثال چندصفحه درباره ی کارهای آدمی به نام سرهنگ"غ" حرف می زندبعدناگهان درسطری از کتاب نام واقعی طرف را می نویسد:سرهنگ غفاری .درادامه هم دوباره با نام سرهنگ"غ" ازاویادمی کند.همین کاررادرموردآدمی به اسم ایرج"ق" هم می کند بی آن یادش باشدنام خانوادگی پدرطرف را چندصفحه پیش لوداده است:قریب.به هرحال پیری است وهزارحواس پرتی.این هم مشخصات کتاب برای کسانی که می خواهند بخوانند:
نام:یادایام جوانی
نویسنده:حسن پوینده
چاپ اول:1385
شمارگان:1500
انتشارات:گام نو
بها:3000تومان

بازگشت به بالا