7/31/2002
نگاه:امروزدوستی همراه همسرش پس ازچهار سال انتظارراهی کاناداشد.چهار سال پيش که هردومجردبوديم بايکی ديگرراهی دمشق شده بوديم تا به آستان سفارت کانادابرويم.آن هنگام هم می دانستم ميان شان وصله ی ناجوری هستم.آن دوست ديگرمان پارسال راهی ينگه ی دنيا شدباکسی ازدواج کردکه شهروند امريکابود. همان هنگام هم می دانستم که بازيستن درخارج امنيت عاطفی نخواهم داشت.تازه، درگيری های ريشه ای باهستی همواره هست ودرمهاجرت اگرتشديدنشودازميان نمی رود.چه بخواهيم چه نخواهيم اينک آمريکای شمالی برای همه ی جهانيان نمادتمامی خوبی ها وبدی های تمدن بشری است ازپيشرفت های شگرف دانش وفناوری(موتورهای رفاه)،آزادی های مدنی ريشه دارونهادهای نيرومند دمکراتيک بگيرتاچاه ويل مصرف، سگدوزدن پايان ناپذيربرای رشداقتصادی، ويران سازی طبيعت، يکه تازی تبليغات، مصرف زدگی ويکسان سازی انسان ها درچنبرابتذال برنامه های تلويزيونی!!
چنين روندی درنهايت برای تمامی انسان ها فاجعه بارمی شودچه در شاه عبدالله عظيم باشی چه درناف ونکوور!!!صدسال ديگرجمعيت کره ی زمين دوبرابرمی شودآن وقت نسل های بعد چه خاکی به سرشان خواهندريخت؟!!درچنين اوضاعی کمبودانرژی،خوراک وآب گريبان گير همگان خواهدبود.تنهاراه رهايی مبارزه بانظام های کنونی حاکم برجوامع بشری است.بشريت به آرمان گرايان وروياورزان شريفی نيازداردکه اينک درحاشيه اندوتاهنگامی که درجايکاه شايسته اشان نايستند جوهره ی غيرانسانی سياست های حاکم برجهان کنونی دگرگون نخواهدشدومسئوليتی ژرف تر درقبال جهان پانمی گيرد.مبارزه برای زندگانی انسانی تراجتناب ناپذير است!!به گمان ام هرکس بايد درجايی باشد که کارآمدتراست!!!
اين کاره نيستيد!!!:خنده ی ديوانگان وگريه ی مستان، گونه ای همسانی بنيادی دارد!!ديوانه بی شادی می خنددومست بی اندوه می گريد!!حالاحکايت دمکرات منشی درايران است.اقتدارگرايان وروشن فکران دينی که لاف دمکراسی می زنندحتی نقدکردن رفتارشان هم آب درهاون کوبيدن است امابسياری ازروشن فکران عرفی هم حرص آدم رادرمی آورند.باباجان توکه درساحت زندگی شخصی دمکرات نيستی وبرای خودت يک پاديکتاتوری بايد بدانی که دم زدن ات ازدمکراسی درساحت سياست وفرهنگ چيزی جزمايه ی ريش خند نيست.توکه باپدرومادر،خواهروبرادر،فرزندوهمسراقتدارگرايانه برخوردمی کنی حق نداری آرزوی جامعه ای آزاد ومردم سالاررادرسربپرورانی.ای اقتدارگرايان ريزودرشت از همه تان بيزارم!!!
7/30/2002
احمدزيدآبادی:درمجموع درفضای فعلی بافروپاشی اجتماعی روبروهستيم وتنها خداازسرنوشت ملت مطلع است
بامدادک:سرنمازازش بپرسين ديگه!!
يکی ازآقازاده ها:مراشبانه باچشم بسته به زندان بردند ويک ماه ونيم درسلول انفرادی نگه داشتند
بامدادک:الهی!!
بوقچی پرسپوليس:عمل که کردم ولی حنجره ام را نه،جای ديگرم را!!روزنامه ها ديدند ضايع است نوشتند حنجره!پنج دقيقه بااين بوق بزنيد،حالی تان می شود!!!
بامدادک:چراروزنامه ها از شامبول بدشون می آد؟!!!
جنون تلفن همراه:هيچ چيز به اندازه ديدن کسانی هراس آورنيست که مانند ديوانه ها راه می روند وباخود حرف می زنند.نخست،انگار به راستی باديوانه ای رودرو شده ايم اما نزديک تر که می رويم می بينيم يارو تلفن همراه دست آزاد به خودش بسته است وداردمعامله ای راجوش می دهد يا بادلبری لاس می زند. دوزاری هم که جامی افتد بازازآرامش خبری نيست!!انگارهمين که فردی چنين درخود فرورفته که شايد ازروی آدم هم بگذرد ودرنيابد هراس انگيز است.تلفن همراه نماد جامعه ای است که هرچه بيشتر به سوی گسست پيوند ميان انسان ها پيش می رود.انگاراين قوطی های پردکمه آمده اند تا مادران رادرچنبر افسون خودفروگيرندکه اگرکودک شان پرسيد"مامان چرابرگ درخت سبزه؟!!"بی درنگ شکلاتی رادردهان اش بچپانند وفروخواندن درقوطی جادويي را پی گيرند!!
7/29/2002
حسين الله کرم:درحال نوسازی معنوی هستيم
بامدادک:مبارکه،ازبرادرانی که چندتاشورت بيشترازشما پاره کرده اند کمک بگيريد
رييس دادگاه شهرام جزايری:اصطلاح آقازاده ها را به کارنبريد!!
بامدادک:خانم زاده ها چه طوره!!!
7/28/2002
سوسياليسم بازار، گزينه ی سوم:سردمدار وخاستگاه گزينه ی سوم دربرابرسوسياليسم کشورچين است که درواقع نشانی ازسوسياليسم درآن به جانمانده است.طولانی ترين ساعات کار، کم ترين حقوق اجتماعی وکم ترين دست مزد برای کارگران(درمقايسه با سايرکشورهای آسيايی) دست آوردسوسياليسم بازاردرچين بوده است.هم اکنون سرمايه داران چينی وهمتايان خارجی شان درسايه ی سوسياليسم بازار سودهای کلانی به جيب می زنند وسالی 30 تا40 ميليارددلارازچين خارج می کنند.نخبگان وسردمداران حکومت چين نيز تامغزاستخوان فاسدندوميلياردها دلاری را که ازخزانه ی عمومی برداشت می کنند صرف سرمايه گذاری های شخصی، سپرده گذاری دربانک های خارجی وراه انداختن زندگی های اشرافی می کنند.درواقع سوسياليسم بازارنيز چيزی نيست جزتوجيه گذارازمالکيت جمعی به توحش سرمايه داری!!!
7/27/2002
درامام زاده طاهر:نکند اين سالی دوسه باررفتن به امام زاده طاهر سبب شود ماراهم درروزرستاخيز کشکی کشکی بفرستند بهشت برين(درست بخوانيد،امان ازدست اين نگارش غلط اندازفارسی!!!).اگراين گونه شودچه دماغی ازماخواهدسوخت که پس ازاين همه سگدو زدن درجبهه ی معلوم الحال ها ناچارشويم بابرادران مسلمان دربهشت هم پياله شويم و دست درآغوش حوريان ندای نوش نوش سردهيم.اگرچنين بلايی سرم بيايد هرچه شيشه و پنجره راکه دربهشت است خردوخاکشير می کنم شايد کاسه صبربی پايان باری تعالی لبريزشود به پاسبانان بهشت امرفرمايند که چنين بنده ی گستاخی را بااردنگ به جای اصلی اش بفرستند که دوزخ باشد!!!
به هرحال چنين بلاي محتملی رااين نويسندگان وشاعران ميهن آريايی اسلامی برسرمانازل کرده اندکه اصراردارند ازدروازه ی امام زاده طاهر به بارگاه باريتعالی راه يابند(دروازه قحطی بود!!!).آخرين شان هم شاملو.
پنج شنبه غروب در امام زاده طاهر غوغايی بودازهمه جالب ترانبوه نوجوانانی بود که شعرهای شاملوراازبرمی خواندندوهمه رانيز به همراهی دعوت می کردند.دورمزارشاملو به قدری ازدحام بود که من بی خيال شدم و رفتم بالای سر مختاری،پوينده وگلشيری که به رديف کنارهم هستند.با اين گلگيرهای!!! سفيد خودم رادرون جوانان ونوجوانان جازدم دمی باآن ها شعرهای شاملو راهمسرايی کردم"دراين جاچهارزندان است.......".
بعد ازمراسم هم خودمان رادعوت کرديم خانه ی شاملو وآيدا در دهکده ی المپيک(بابااين دهکده ی المپيک عجب جای زيبايی است!!!)فيلمی ازسفرشاملو به سوئدرابرپرده ای بزرگ درباغچه ی خانه وکناردرخت کاج صاعقه زده ای نمايش دادند.دراين فيلم پرسش وپاسخ های جالبی بين شاملو وخبرنگاری ردوبدل می شود که جالب است.پس ازنمايش فيلم هم جماعت شعر ومقاله خواندندکه نتوانستم تاپايان بمانم(رواديدی که زوجه صادرکرده بودداشت منقضی می شد!!!ای مجردهای جهان قدراوقات پرملاط ودرندشت مجردی رابدانيد!!!)
7/25/2002
نگاه:داستان رابطه ی زنان ومردان درمحيط کار درميهن آريايی اسلامی هم به راستی داستان شگفت انگيزی است!!!مردان ،خواه زير ديپلم باشند،خواه دانش آموخته ی دانشگاه،خواه مجردباشندخواه متاهل،رابطه ی دوگانه ای با زنان دارند درحضورشان لاس زدن باآن ها راغنيمتی می شمارندودرغياب شان چنان نگاه زن ستيزی دارند که دهان آدم وا می ماند!!!برای مثال وقتی که خانمی ازشان فلان بيگاری رابخواهد چنان سگدو می زنند که دل آدم به حال شان کباب می شودولی اگررييس اداره اضافه کارشان را کم بدهد نزدهم جنس ديگرشان چس ناله می کنند که آره اگه ما هم لای پای مان چاک داشتيم 120 ساعت اضافه کار می گرفتيم!!!(درحالی که خودشان هم می دانند تقسيم اضافه کاری ها اگر منطقی هم داشته باشد براساس جنسيت نيست).برخورد زنان هم بامردان جالب است نخست آن که همواره درپی سنگ صبوردرميان طايفه مردان می گردندآن هم مردانی که فقط به زن هم چون ابزاری برای رفع کمبودهای جنسی می نگرند دوم آن که تامی توانند زيرآب هم جنسان خودرامی زنند(اگرهم جنس مربوطه رييس شان هم باشد که ديگرواويلااست کاربه تمسخرنارسايی های اندامی هم می کشد انبوه صفت های تحقير جسمانی ازلانگ جان سيلوروپينوکيو بگير تازيزی گولو رانثارطرف می کنند).دراين معرکه هرگونه نقدرودرروی چنين رفتارهايی عاقبتی جز دشمن تراشی برای خودندارد.ناچاری وقتی فلان آقايی که دل اش لک زده است برای لاس زدن بابانوان همکار،پيش ات می آيد وعامل بيکاری مردان رااستخدام زنان می خواند دم فروبندی ونگويی مردحسابی توکه همشيره ی خودت کارمند است ياتوکه نبودزنان دراداره باعث می شودازملال دق کنی!!يا وقتی فلان خانم می آيدبراساس فال گيری های نوين برای ات از کله شقی آّبان ماهی ها(متولدان آبان وايضا عيال عليا مخدره مربوطه)ناله سرايی می کندناچاری دم فروبندی ونگويی که زن حسابی پس تو چه فرقی بامادران بی سوادماداری که اين سان نيز دربندفال گيری نبوده اند!!به اين ترتيب چيزی نمی گذرد که زنان درميان خودترا ربات می نامند ومردان همچون موجود بی خاصيتی که باآن ها هيچ گونه رقابتی نمی کند برای دلبری ازبانوان!!!بدوضعی هم نيست هيچ کس ديگرنمی آيد مخ ات راکاربگيرد ومی نشينی وبرای خودت سير آفاق وانفس می کنی!!!
7/24/2002
بامداد:فردا 5/7غروب امام زاده طاهرکرج ، مراسم دومين سالگرد درگذشت احمدشاملو است(چه زودگذشت!!!).می شود يک تير وچندنشان کرد.ديدارتازه کردن بادوستانی که زندگی سرسام آوردرکلان شهری مانند تهران نمی گذاردراه به راه ببينی شان تاروحيه بگيری وياد کردن ازدلپذيرانی که ای کاش اينک درميان ما می بودند شاملو، پوينده، مختاری و..........
آدم باورش نمی شودکه ديگربامداد نيست تاانسانيت رابسرايدوبا صدای نجيب اش مارا ببرد به اوج انسان دوستی در سروده های گارسيا لورکا، يانيس ريتسوس، لنگستون هيوز، مارگوت بيگل و.......چاره ای نيست جزساختن بااندوخته هايی که برای مان مانده است.شعرزيرراشاملو به هوشنگ گلشيری پيشکش کرده است شعری تکان دهنده که موبرتن راست می کند!!!
قناری گفت:کره ی ما
کره قفس ها باميله های زرين وچينه دان چينی.
ماهی سرخ سفره ی هفت سين اش به محيطی تعبير کرد
که هربهار
متبلور می شود.
کرکس گفت:سياره ی من
سياره ی بی همتايی که درآن
مرگ
مائده می آفريند.
کوسه گفت:- زمين
سفره ی برکت خيز اقيانوس ها.
انسان سخنی نگفت
تنها اوبود که جامه به تن داشت
وآستين اش ازاشک تربود
.
(-شاملو 9/1/72-)

محمودگلابدره ای:اگرکسی به من روشنفکربگويد،فحش می دهم،روشنفکردرجامعه ماکسی است که خودش راآويزان يک کسی کند.
بامدادک:ای تاريک فکرناآويزان!!!
7/23/2002
Dear Bamdad,
I disagree with you about "the three ways". It is not accurate at all.
Who claims that? Are you talking about the Left? Do you know that the Right
has several main currents too, but nowadays the believers in the
lassie-fair capitalism getting the upper hand ? Have you read any thing from
Libertarians? Have you read Nozick or Ayn Rand( The ideas that she has
articulated in her books like "Virtue of Selfishness" or "Capitalism:
The Unknown Ideal" sound disgusting to me but she has lots of followers,
for example Allen Greenspan the head of the Federal Reserve who has as much
power as the President of United State is her follower)? They say that
there is only one way and it is PURE Capitalism. They say that even US is not
a "pure" one because it has some elements of "social democracy". They are
against "welfare Capitalism" and believe me they are very sophisticated
to have a simple debate with them. You should read about them to see what
I am talking about. Jim Kalbs "Conservatism FAQ" is a very good starting
point.
http://www.counterrevolution.net/consfaq.html

I had long arguments with this guy many years ago. Now I see his
arguments are more deserving of respect than the contempt that I gave
them then.
This FAQ is highly worth reading to get acquainted with opposing ideas.
One more point: all supporters of "Market Socialism" are not in favour
of China's model. Most of Analytical Marxist have another system in mind.
If you read David Schweickart's book you will see that.

Sh.N
سوسيال دمکراسی، گزينه ی دوم:دومين گزينه ی دهان پرکن دربرابرسوسياليسم، سوسيال دمکراسی اروپايی است که درامريکای لاتين نيزخواستارانی دارد.امادستاورد سوسيال دمکراسی در20سال گذشته دراروپا وامريکای لاتين چنگی به دل نمی زند وسردمداران اين نگرش، همه ی سخنان پرآب وتاب شان درباره ی برنامه های رفاه اجتماعی وبهسازی سرمايه داری رابه فراموشی سپرده اندوباپذيرش دربست راهکارهای نوليبراليسم به سيطره ی ايالات متحده تن داده اند.سوسيال دمکرات ها اينک خود به نوليبرال هايی دوآتشه تبديل شده اندکه کاری جزفراهم سازی منافع طبقات بالادست ندارند.اکنون ادعای ديرين سوسيال دمکرات ها يعنی مبارزه برای رفاه طبقه ی کارگر ،ادعايی مسخره بيش نيست.احزاب سوسيال دمکرات برزيل(حزب کاردوسو) وآرژانتين(پرونيست ها) نمونه ی بارز دگرديسی منفی سوسيال دمکرات ها هستند.اين احزاب چنان حلقه به گوش صندوق بين المللی پول شده اند که انگاربه جزبرنامه های اين صندوق هيچ راهکار ديگری وجودندارد
7/22/2002
گزينه های سه گانه:دربرابرسوسياليسم هم اکنون سه گزينه بازارداغی درجهان داردوهواداران شان بانگ برداشته اندکه ديگر برای رسيدن به زندگی آبرومندانه وانسانی نيازی نيست که دست يابی به جامعه ی سوسياليستی سرلوحه ی مبارزه ی انسان ها باشد.آيا به راستی چنين است ؟ نگاهی گذرا به اين گزينه های سه گانه پربدنيست!!!اما اين گزينه ها کدام اند؟ (1) راه سوم(انگلستان) (2)سوسيال دمکراسی(اروپا ) (3) سوسياليسم بازار(چين).
امانخستين گزينه يعنی راه سوم چيست؟حکومت حزب کارگر درانگلستان تجلی عملی نگره ی راه سوم است اما آن که اين نظريه راپرداخته است کسی نيست جز آنتونی گيدنز نظريه پردازمعروف.هواداران راه سوم می گويند راهی بين مالکيت ابزارتوليد(سوسياليسم) وبازارافسارگسيخته(نوليبراليسم) ابداع کرده اند اما درعمل اين راه آميزه ای ناخوشايند ازديوان سالاری درندشت، پرهزينه وصدالبته کمربسته ی خدمت به نهادهای قدرت مند مالی وقانون گزاری اقتدارگرايانه وناقض آزادی های فردی به دست داده است.دستاوردهای راه سوم تونی بلر به خوبی درشيوه های حکومتی حزب کارگردرانگلستان نمايان است که هم داستانی بی چون وچرا باخط مشی قلدرانه وجنگ افروزانه امريکادرجهان، قربانی کردن مصرف کنندگان ومحيط زيست درپای بت خصوصی سازی وايجادبحران های اقتصادی، شماری ازآن هااست.هم اکنون کارگران انگلستان درمقايسه باساير کشورهای اروپايی ازلحاظبرخورداری از حقوق اجتماعی ازآخراول اند!!!سخن آخرآن که راه سوم چيزی نيست مگرنظامی گری ونوليبراليسم بزک کرده!!!
دوگزينه های ديگربماندبرای بعد!!!
عالم بی عمل، درخت بی ثمر!!!:چندی پيش انگارروزکنترل جمعيت بودوصداوسيمای ميهن آريايی اسلامی دوره افتاده بود وباخلايق مصاحبه می کرد.يکی از مصاحبه شوندگان پزشکی ميان سال بود.جناب پزشک ازآن آدم هايی بود که شهوت حرف زدن دارند وده دقيقه ای يک ريزدرباره ی ضرورت مهارجمعيت حرف زد.سرآخرخبرنگارزبل پرسيد"ببخشيد آقای دکتر شما چندتابچه داريد؟"پزشک عزيزبی هيچ دستپاچگی پاسخ داد"چهارتا!!!".ای بابانمی شدبگی نظری ندارم يادست کم يکه تازی نمی کردی!!
سردبيرالسفير:شمارگان کتاب درلبنان بيش از200نسخه نيست ودرموارداستثنايی به 300تا500نسخه می رسد.
بامدادک:گلی به جمال ميهن آريايی اسلامی!!!
7/21/2002


سيمای نجيب يک سوسياليست:"عاليجناب،سال هاست گونه ای نزديکی بين
خودوتمام موجودات زنده حس می کنم ودريافت ام که بردون ترين موجودات روی زمين نيز ذره ای برتری ندارم.همواره گفته ام واکنون نيز می گويم تاهنگامی که طبقه ی فرودست وجودداردمن جزئی از آن هستم.تاهنگامی که يک زندانی وجودداشته باشد من هم آزادنيستم.عاليجناب من مخالف نظام اجتماعی کنونی وهواداردگرگونی بنيادی ام.اگرهم اين دگرگونی بنيادی مسالمت آميزوبدون آشوب باشد چه بهتر.همين امروزصبح داشتم به کودکی ام فکر می کردم.از14سالگی ناچارشدم درراه آهن کارکنم وازهمان هنگام باسختی ها ومحروميت ها آشنا شدم.ازهمان هنگام نيز قلب ام برای طبقه ی کارگرمی تپد.باآن که می توانستم مدت ها پيش نماينده کنگره شوم زندان راترجيح دادم.اکنون که اين جاايستاده ام کارگران کارخانه ها،معادن وراه آهن راپيش چشم دارم وزنانی راکه به خاطر يک لقمه نان بخورونمير بايد ازجان مايه بگذارند وکودکانی راکه اين نظام کودکی شان را به يغمابرده است.همه ی اين فجايع به خاطرآن است که دراين تمدن مسيحی، پول بسيارمهمتر ازجسم وجان کودکان اهميت دارد.خداوندی جززروزوروجودندارد.درکشوری که اين همه خاک حاصلخيزومنابع وجوددارد واين همه کارخانه ونيروی کار،هنوزفقربيدادمی کندوزندگی ازگهواره تاگورچيزی نيست جزتقلای معاش.ازاين رونابودی نظام کنونی اجتماعی به نفع تمام بشريت است.عاليجناب ،من وتمام سوسياليست ها براين باوريم که صنايع بايددرکنترل مردم باشد. من وتمام سوسياليست ها براين باوريم تمام چيزهايی که موردنيازواستفاده ی مشترک همگان است بايدتحت مالکيت اشتراکی باشد.صنايع که اساس زندگی اجتماعی است بايددرمالکيت مشترک همگان وتحت کنترل مردم باشدنه آن که درمالکيت انگشت شماری ودرخدمت منافع آنان باشد.من مخالف نظامی هستم که درآن يک نفر بی آن که کاری انجام دهدصدهاميليون دلاربه جيب بزندوميليون ها نفرناچارباشند برای به دست آوردن لقمه ای بخورنميری تمام عمرتقلاکنند.چنين نظامی هميشگی نيست.می دانم که نيروی چندانی ندارم اماخوشبختانه تنهانيستم. هزاران نفرديگرهم هستند که دريافته اندسعادت فردی بدون سعادت اجتماع معنايی ندارد.ازهمين رواست که جنبشی جهانی راسازمان داده ايم.اکنون بيش ازشصت ميليون سوسياليست صرف نظر ازمليت،نژاد،رنگ پوست ياجنسيت شان برای تحقق آرمانی مشترک تلاش می کنندوبه گونه ای خستگی ناپذيربرای تحقق نظام اجتماعی جديدکوشش می کنند.آن هاشبانه روزکارمی کنند واميدوارانه چشم انتظارند.هنوزدراقليت اند اما شکيبايی رافرونمی گذارندومی دانند علی رغم تمام سرکوب هاوپيگردهاآرمان شان فراگيرخواهدشدودگرگونی اقتصادی واجتماعی بزرگی رخ خواهد داد.آن گاه تمام مردم روی زمين هميارهم خواهندبود.من سپيده دم زندگی بهتربرای تمام بشريت رافراروی خودمی بينم.مردم دارندبيدارمی شوند.شب می گذردوبامدادسرورفرامی رسد"
-چکيده ای ازدفاعيات يوجين دبز(1855-1926)-

7/20/2002
متن های کهن:"اوضاع من چنان است که هرچه نويسم نشايدواگرهيچ ننويسم نيزنشايدواگرخاموش گردم هم نشايدواگراين واگويم نشايدواگروانگويم هم نشايدواگرخاموش شوم هم نشايد" "تمهيدات"عين القضات همدانی(بردارشده در525هجری قمری)
بومی سازی فناوری:بابااين همه کارشناسان گلوجردادندکه تافناوری رابومی نکنيم دوزارهم نمی ارزدکسی به خرج اش نرفت که نرفت.البته دشمن و ايادی داخلی اش می خواهندتلقين کنند ملتی که درحدچرتکه والاغ سواری است رايانه وبنزبرای سرش زيادی است!(دشمن گفتم يادخدمت مقدس سربازی درسپاه افتادم هنگام رژه رفتن قراربودهروقت فرمانده پرسيد" کی خسته اس؟" ما بگيم" دشمن". فرمانده ی بيچاره متوجه نمی شد که مافرياد می زديم"دااش من!!".بگذريم!!) .به هرحال آن قدراين مسوولان عزيز بومی سازي نکردند تا شهروندی به روزنامه ی وزين رسالت زنگ زد وبااين پرسش بارديگراهميت موضوع رابرملا کرد"اگرنمازگزاربراساس نيازحياتی درحين نمازتلفن همراه اوزنگ بخوردواوباگوشی هندفری باصدای بلندالله اکبربه فردآن طرف خط بفهماندکه دردسترس نيست وآن شخص باشنيدن کلمات وقرائت نمازبفهمدکه چندلحظه ديگربايدتماس بگيردآياچون حواس وارتباط نمازگزار چندلحظه باخدای اش قطع می شودنمازاوبااشکال روبرونمی شود؟"باباچرا به دادملت مسلمان نمی رسيد،آقای وزير مخابرات چه می شد اگرتلفن همراه را بومی سازی می کرديدوگزينه ی ويژه ی نمازدرآن می گذاشتيد که پيام بدهد"مشترک مورنظردرحال ارتباط باخدااست".بابا ديگرشورش رادرآورده ايد!!(راستی به ملت نمازگزار،فارسی حرف زدن را هم ياد بدهيد بدنيست!!)
ابراهيم حاتمی کيا:من اگرکارت سفيددارم باآن چه کرده ام.باآن زندگی مرفه ساخته ام يابرج،چه کرده ام.اگرقرارباشداين کارت سفيدبرای بيان حرف ام درباره ی آرمان شهرباشد پس سوء استفاده نکرده ام....اگرامکانات حکومتی راگرفتم ودجهت منافع جامعه به کارانداخته ام گلی به جمال من.
بامدادک:گلی به جمال ات!!!
محمدرضاخاتمی:من اين نظررييس جمهوردرپاسخ به بوش راقبول ندارم که همه ی ارکان های نظام انتخابی است.مادرايران نهادهای انتصابی داريم وهمه ی نهادها ازطرف مردم نيستند.
بامدادک:خدايا شکرت که ماداداش نداريم!!
علوی تبار:اگرقدرت را به قرص نانی تشبيه کنيم ساخت قدرت درايران به اين صورت است که بطش از50 درصداين قدرت دراختياررهبری ونهادهای منصوب به ايشان استوکم تر از50 درصدآن بين سه قوه ی ديگرتقسيم می شود.
بامدادک:نون بربری يا سنگک؟!!!
7/17/2002
نگاه: دردهه ی 1960ستاره شناسی روسی برپايه چگونگی تهيه ی انرژی پنج ترازبرای تمدن تعريف کرد:(1) تمدن متکی به محيطزيست،معروف به هيزم سوز.(2)تمدن متکی به ماشين بخار(3)تمدن متکی به انرژی برق ونيروی هسته ای(4)تمدن خورشيدساز(يعنی تمدنی که می تواندخورشيدواره هايی کوچک بسازد)(5) تمدن گيتی ساز(يعنی تمدنی کامل وعاری ازجهل که خوددست به کارآفرينش می شود).اکنون انسان درآستانه ی تمدن نوع چهارم است يعنی کمبودانرژی ديگرمعنايی نخواهدداشت واين برای اقتصادسرمايه داری(اقتصادنيازمند به کمبودبرای ايجاد تقاضا ورسيدن به سود)فاجعه خواهدبود.درچنين تمدنی توانايی وظرفيت توليد نامحدودخواهدبود وسرمايه داری نابودخواهدشد!!!
چهره ها: يکی ازشاعران وتحليل گران مطرح ميهن آريايی اسلامی بی گمان شمس لنگرودی است که ديروز مقاله ی بسيارجالبی درروزنامه ی نوروز نوشت.دربخشی ازاين مقاله می خوانيم:"راحت ترين راه نه مبارزه باعوامل موجدفساد، بلکه قرارگرفتن فرصت طلبانه درحاشيه ی قدرت وحاشيه های فساداست که نتيجه اش پس ازيکی دودهه جامعه ای است سراپافرصت طلب، دورو، پشت هم انداز، ذليل،دستپاچه، دروغ گو و..ولی اين وضعيت پايدارنيست.مردمی که زندگی شرافت مندانه راهم می شناسند به ذلالت طبعی چنين رفتاری هم آگاه اند ودرپنهان ازخود بيزارند ودراولين فرصت سعی می کنند ازخفت چنين وضعی درآيند"
7/16/2002
تنفرديجيتالی!!!:پلشتی های مايه ی ننگ بشريت درگذرتاريخ،اينک به اينترنت راه يافته،پديده هايی باپسوندديجيتالی .مانند"فاصله ی ديجيتالی"(گرته برداری از"فاصله ی طبقاتی").به تازگی چشم ما به جمال "تنفرديجيتالی " روشن شد.دربرخی پايگاه های اينترنتی ازداوطلبان عمليات انتحاری نام نويسی می کنند!!ازهمه بانمک ترمشتی بازی های نفرت محوراست درخدمت آموزش هنرنفرت ورزی به کاربران!!مثل بازی کابوم(عمليات انتحاری انجام بدهيد،درخيابانی هی بالا وپايين برويدبعد هم بمبی به خودببنديد وبپريدوسط جمعيتی وهمه با هم پرتاب به سوی لقاء الله)،مثل بازی اردوگاه کاراجباری(محصول استراليا،بيفت به جون پناهندگان مستقردراردوگاه)،يا مثل بازی پاک سازی نژادی(محصول ينگه ی دنيا، دخل سياه پوستان رو دربيارتابفهمی راست های افراطی چه حالی می کنند).
7/15/2002
رييس جمهور:چراباثبات ترين، مردم سالارترين وصلح طلب ترين کشوردنيا مورد حمله ی بی امان واهانت دولت مردان آمريکا قرارمی گيرد
بامدادک:خالی بندی هم داشتيم!!!
چهره ها: يکی ازخوش فکرترين انديش مندان ميهن آريايی اسلامی بی گمان حاتم قادری است که هم نوشته های اش وهم سخنان اش بردل می نشيند.درميزگردهای صداوسيما دل آدم برای تکاپوهای بی ثمرش می سوزد که بيهوده می کوشدبديهی ترين فرايافت های بشری رادرمغزعمامه داران وبی عمامه گانی فروکندکه دربرابرش قرارگرفته اند.اين هم يکی ازديدگاهی جالب قادری:
"مديران مااغلب بيش ازآن که "تمايلات"ايدئولوژيک داشته باشند "تظاهرات" ايدئولوژيک دارند.اين هم به ذهنيت ايرانی برمی گردد که بسيارآسيب خورده وترسيده است.ماايرانی ها به طورمعمول چندشخصيتی هستيم.يعنی تظاهرات بيرونی مابه گونه ای است ودغدغه های درونی ما به گونه ای ديگر.بسياری ازمديران کلان ماانديشيدن وبه ويژه انديشيدن انتفادی را رها کرده اند.به تعبيرصريح تربرخی ازآن ها اساسا عقلانيت را تعطيل کرده اند."
متن های کهن:درکتاب "کشف الاسراروعده الابرار" نوشته ی رشيدالدين ميبدی روايت زيبايی آمده است :
"تاروزی که جبرييل آمد وگفت:نيز(ديگر)نام يوسف برزبان مران که فرمان چنين است.پس يعقوب به هرکه رسيدی گفتی:نام توچيست؟بودی که(شايدکه)درميانه يوسف نامی برآمدی ووی را بدان تسلی بودی"
7/14/2002
اگرميان پرده های تبليغاتی نبود!!!:چندروزپيش دوباره صداوسيما ازيافتن زنی محجبه که دستی هم درکارهای علمی ومعقول داردحسابی هيجان زده شده بودوگزارش گری راسراغ عليا مخدره فرستاده بود.طرف يکی ازخانم محجبه های سرخ وسفيدی بود که مقنعه ی سفيدی زير چادری سياه،صورت شان راقاب گرفته است.بانوی محجبه کلی درباره ی شق القمرهای خودحرف زد بعد هم دوربين واردخانه ی ايشان شدتا بينندگان همراه بااذان مغرب ازصفای عرفانی خانه ی ايشان هم فيضی ببرند.بانو دوفرزند خودرانشان می دهد، دودخترخجالتی که کناربوفه ای آکنده ازظرف وظروف اين پا وآن پا می کنند.گزارش گرشعری ازفردوسی دروصف زنان فاضل می خواندکه زن خوب بايدشرم داشته باشد،پوشيده باشد و"زايد فرخ پسر!!"،دوربين هنوزروی دودختربچه ی خجالتی است وچاره ای نيست جزبرش زدن به آگهی تبليغاتی صاايران!!!
فرمانده ی نيروی انتظامی:امروزه ديگرنمی توان به صورت جنرال!! بامسائل برخوردکرد.کارپليس تخصصی شده است
بامدادک:تخصصی يعنی اسپشيال، مگه نه؟!!
7/13/2002
18تير(5):سيلاب جمعيت ازخيابان کارگرشمالی به سوی جنوبی درحرکت بود بااين همه بازهم خودروهايی خلاف جهت حرکت اين موج روبه بالا می آمدند.ناگهان مردم ريختند روی ماشين سبزرنگی که ازاين پژوهای قديمی بود.راننده ازوحشت سفيد شده بود.چندين نفر روی سقف ماشين رفته بودند وبقيه هم می خواستند سرنگون اش کنند.جلوترکه می رفتی می ديدی که راننده عباوعمامه اش راروی صندلی عقب گذاشته است.بيچاره گمان نمی کرد کسی لباس های اش راببيند!!ازهرطرف فرياد"ملا خدايی می کندملت گدايی می کند"بلندبود.اگرچندنفر ازبچه های نقاب دارنيامده بودند ونگفته بودند که "پس ماباانصارچه فرقی داريم"معلوم نبود چه بلايی سرآخوندبيچاره بيايد!!بالاترازبزرگراه آ ل احمدنيزهمين نقاب پوشان بودند که جوانی تپلی بايقه ی آخوندی رااززيردست وپانجات دادند.
دل ام برای سولژنيتسين می سوزد!!!:نام سولژنيتسين راکه می شنوم ياد"يک روزاززندگانی ايوان دنيسويچ"می افتم وياد اين که دنيسويچ به زندان بان می گفت "هموطن زندان بان"!!.چندی پيش نظرسنجی محشری درروسيه انجام شدتاروشن شودملت غيورروس بيش ازهمه به کدام يک ازسرشناسان تاريخ خوددلبستگی دارد.14درصدپرسش شوندگان لنين رابرگزيدند ورفيق ولاديمير ايليچ درصدرايستاد!!نفردوم جالب است ،رفيق استالين!!!با 9درصدآرا.نفرات بعدی هم اين ها بودندساخاروف(8درصد)،گاگارين(5درصد)،گورباچف(3درصد)،برژنف وسولژنيتسين(2درصد)وآندروپوف،پوتين،پوشکين ويلتسين(1درصد).نمی دانم چرادرميان اين ها دل ام برای سولژنيتسين سوخت شايد به خاطر آن که پوشکين زنده نيست!!!
7/10/2002
آيت الله موسوی خويينی ها: درحال حاضر نظرات ام را درروزنامه ها ننويسيد
بامدادک: بذاربرای وراث، به دردشون می خوره!!
شهروندتهرانی: آقای خزعلی گفت آقاجری دودرجه ازميمون هم پايين تر است.به راستی متاسفم زيرا به هرحال آقاجری سيد است
بامدادک:کون لق اونايی که سيد نيستند!!
18تير(5):باآن که جهان بينی مان 180درجه تفاوت داشت هنگامی که همکارمان بودهمدم خوبی بوديم دردانشگاه که بودعضودفترتحکيم بود.يک سالی می شد که ديگرهمکارنبوديم تا اين که درهنگامه ی شورش دانشجويی ديدم که انجمن اسلامی وزارتخانه مدام برعليه گروه های فشاراعلاميه می دهد.می دانستم که کارخودش است.19تيرزنگ زد.نيم ساعتی گپ زديم.گفت اطلاعيه ی جديدمان رابرای ات فاکس می کنم بزن به درورودی اداره.اين گونه بودکه برای نخستين باردرروزگاربه عقل رسيدگی ام برای گروهی اسلامی پادويی کردم!!!(خداراچه ديدی شايد همين دربهشت را به روی مان گشود!!).بسيجی های اداره چپ چپ به من واعلاميه هايی که هرروزمی چسباندم نگاه می کردندوتمامشان را ساعتی بعدجرمی دادند.
7/09/2002
18تير(4):درهمه ی روزهای شورش دانشجويی به هيجان وجيم شدن های من پوزخند می زداما شب دوشنبه که خفاش سرکوب درخيابان ها پروازمی کردهمراه ام به روبروی دانشگاه تهران آمد.خيابان انقلاب پرازخودروهای لجنی فام ونيروهای لجنی پوش وچماق به دستان بود.شرم وترس ازاعلام حکومت نظامی سبب شده بود که نتوانند مردم رابه سادگی به خانه هاي شان بفرستند.انصار دردسته های پياده ورهبرگويان رژه می رفتند وگاهی نيز سواربرموتورسيکلت های غول پيکرازخيابان رد می شدند.دونوجوان لاغراندام روبروی پارک دانشجو جلوي مان راگرفتند.دامن پيراهن شان رااندکی کنارزده بودند تاچماق آويخته به کمررابتوان ديد
روزنامه ی نشاط رادست من که ديدند پرسيدند"دانشجو هستيد؟"،"درباره ی مقام رهبری چه نظری داريد؟"،"ما عاشق آقاهستيم.ديشب هم پهلوی اش بوديم.الان هم آمده ايم دانشجو ها راخفه کنيم!!".همين که ديدند جمعيت داردزياد می شود دوتاکارت ملاقات بارهبری به دست مان دادند وفلنگ رابستند.دورکه می شدند نگاه ام ازروی پاها وگردن باريک شان کنده نمی شد.به کارت ديداربارهبری نگاه می کنم،پشت اش نوشته"تذکر:1- جدا"ازآوردن اشيا ازقبيل کيف ،ساعت وخودکارخودداری کنيد2-راس ساعت تعيين شده درمحل ملاقات حضورداشته باشيد 3-اعتباراين کارت فقط برای تاريخ اعلام شده است. 4- اين کارت برای ورود يک نفرمی باشد.
7/08/2002
نگاه: قديما بزرگ ترها درگستره ی جامعه نظمی می ديدندامااکنون چيزی جزازهم گسيختگی به چشم نمی آيد.جهان نيزدرچنبره ی زوروخشونتی برهنه، محکوم به نابخردی وفجايعی بی پايان است که ابعادی فراتر ازفهم انسان دارد.تقديرباوری همچنان يکه تازی می کند،سراسرتاريخ پوچ انگاشته می شودوبدبينی ودلهره ريشه درژرفا دوانده است.زنجيرشدگی به جامعه ای بی معنا وبی هدف هرگونه اميدی راازجوانان گرفته است.پژواک دلهره دررفتارجوانان موج می زندحتی درپيوند های عشقی شان!!انگارنيک خواهی بازمانه یدردآلودوپرشکنجه به هيچ وجه جمع پذير نيست.پس نبايد شگفت زده شد ازنوجوانی که به دوستان اش می گويد"بذاراين پيری ردشه!!" وازپيرزنی که ازکناردروازه ی گل کوچيک افتان وخيزان می گذرد.ياداميرنادری ودونده اش به خيرکه نگاه غمخوارشان به پيرزن افتان خيزان اشک درچشم بنشاند!!
18تير(3):شنبه همراه باخيزاب دانشجويان خيابان های تهران رازيرپاگذاشتيم.مانند هميشه ازسربي کاری به من زنگ زده بود.همين که گفتم کجامی خواهم بروم بی درنگ گفت همراه ام می آيد.درزنجيرانسان هايی که محاصره ی نگهبانان رادرهم شکست ووارددانشگاه تهران شد،درون مينی بوسی که ازدانشگاه به کوی دانشگاه می رفت ودرسيل جمعيتی که ازکوی تاروبروی وزارت کشورخيابان هارادرنورديددست دردست هم وپابه پای ديگران می رفتيم.اندکی ترسيده بود.هردم چو می افتادکه تيراندازی می کنند،انصاربه خيابان ريخته اند يايگان های ويژه هجوم آورده اند.روبروی وزارت کشور ديگرتاب نياورد ورهسپار خانه شد.بعدها برای ام گفت که حسابی پاپيون کرده است!!به من می گفت کله خرم!!!غافل ازآن که سخن از کله خری نيست درفوران احساسات ديگر جايی برای ترس نمی ماند!!!
7/07/2002
امام جمعه تهران:زنان ودختران طوری آرايش نکنند که باعث جلب توجه ديگران شود!!
بامدادک: راست می گه ديگه چراازاون رنگ سرخا به لباتون می زنين!!!
ستادنمازجمعه:ميانگين سن نمازگزاران به سمت پيری می رود.
بامدادک:بابا چرانمی ذاری برم نمازجمعه؟!!!
18تير(2):بامدادشنبه19تير خدابيامرزروزنامه ی خردادراکه ديدم دريافتم که دوستم چه شاهکاری کرده است.خردادتنها روزنامه ای بود که عکس های حمله به کوی را چاپ کرده بود،يک صفحه ی کامل!!نام دوستم کنارعکس ها بود ومن چه قدرپزمی دادم!!بعد ازظهرشنبه روبروی وزارت کشور بوديم تاج زاده معاون وزير کشور درميان فرياد"دروغه دروغه""شعاره شعاره"جمعيت بابلندگوی دستی سبزی فروش های دوره گرد،دستگيری مهاجمان وريشه کنی انصارراوعده می داد.همين جابود که دوستم راديدم داشت عکس می گرفت.ازپشت شانه های اش رادرآغوش گرفتم.اندکی جاخورد.ميان آن هياهو روبوسی کرديم.پشت سری ها می گفتند"عکاس رسالت نباشه؟!!"همين که فهميدند عکاس خرداد است صدای "دمت گرم دمت گرم"شان بلندشدواندکی آن سوتررسالت وکيهان برفراز دست ها می سوخت!!
18تير(1):چه زودسه سال از شورش های دانشجويی درتهران گذشت،روزهايی که چاپ سوم روزنامه ها را ساعت 8صبح هم به زورگير می آوردی، تهران رابوی انقلاب سرمست کرده بودوروزنامه ها از مارکوزه،شورش دانشجويی سال1968 فرانسه وسرنگونی دوگل می نوشتند.
7/04/2002
قاضی دادگاه شهرام جزايری:خبرنگاران می تواننددردادگاه حضور به هم رسانندولی ازدرج اخبارووقايع دادگاه بايدخودداری کنند!!
بامدادک:لابدبايد بشينند ازتماشای جمال آقاشهرام حال کنند!!!
مسئول پژوهشکده ی خانواده وموادمخدر:40 درصددانشجويان کشورموادمخدرمصرف می کنند!!
بامدادک: اگه بدونيد وقتی آدم توپ باشه گوش سپردن به سخنان گهرباراستادان چه حالی می ده!!!
7/03/2002
تقديم به آقاجری وجلال آل احمد!!!:جناب شيخ فضل الله درپشتيبانی از امام جمعه ی تهران(هوادارسينه چاک محمدعلی شاه)می گويد"امام جمعه خدمتی به سزا به دولت نمود" يکی ازايرادات شيخ نيز به مشروطه اين بود که"چرا اين قدرتضعيف سلطان اسلام پناه(يعنی محمدعلی شاه)را می کردند....چرا به همه نحوتعرضات احمقانه نسبت به سلطان مسلمين کردند".جناب شيخ به توپ بستن مجلس ونابودی مشروطه خواهان را هم ارز"فرو ريختن ريگ ازمنقار ابابيل برسرسپاه ابرهه"می خواندوپس ازفروپاشی مجلس دست به دعابرای محمدعلی شاه و"جيش" وی برمی دارد.شيخ فضل الله، محمدعلی شاه را ولی امرمسلمين(می دانم واژه ی آشنايی است!!!) ومجلس را کفرخانه ای می خواندکه"به حمدالله وباتاييد ولی امرمسلمين ويران گرديد وکفار،ملاحده ومفسدينی که درآن جا مامن گرفته بودندبه سزای اعمال ومفاسد ضداسلام خودرسيدند "
روشنفکران دينی وداستان آقاجری:گمان ام عبيدزاکانی حکايتی داردکه درآن مردی باکمان بدون تير به کارزار می رفت،گفتندش کمان بدون تير به چه کار می آيد گفت ازتيری که دشمنان به سوي مان پرتاب می کنند برمی دارم ،گفتندشايد دشمنان تيرپرتاب نکردند،گفت چه بهتر!!آن وقت جنگی نخواهد بود!!
حالاحکايت روشنفکران دينی است که دراصل انگارتضادی با اقتدارگرايان ندارند ودرماله کشی برسخنان دوست بی احتياط شان چنان گوی سبقت ازهم ربوده اند که آدم انگشت به دهان می ماند!!!به ويژه راديکال هايی مانند عباس عبدی چنان به زيرراديکال رفته اند که برای هزارمين بارثابت کرده اند دست آورد هماغوشی روشنفکر وقدرت چيزی به جزبندبازی وتنزل شعورسياسی نيست!!(می دانم که تنها راه نجات آقاجری کيرتورفاقت شدن!!!همفکران اش است اما شيوه ی تهوع آوری است!!!)
7/02/2002
نگاه:دل ام برای بوی خوش چوب درختان، بوی خاک پس ازباران، شب های پرستاره وهمه ی چيزهايی تنگ شده که درهزارتوی کلان شهرها به دست نمی آيد.کلان شهرهايی که فرهنگ کالايی وخردابزاری اش آدم راکلافه می کند.کلان شهرهايی که به پيوند انسان بازمين، باران،آذرخش وآوای جيرجيرک ها پايان داده است.کلان شهرهايی که يکپارچکی جان انسان ها وشناخت غريزی طبيعت راازآن ها گرفته است.انسان جداشده ازطبيعت درختی ريشه کن شده است درختی که ديگر نمی تواند ازژرفای زمين آب وخوراک بگيرد، برگ های اش می پژمرند وپرتوخورشيد چيزی نيست جزکارگزار مرگ اش!!آه که آموختن شگردهای زندگی درکلان شهرها چه دشوار است وچه مايه شکيبايی می خواهد!!
7/01/2002
چهره ها:اين بابا، منظورم بارگاس يوسا است، حتی ديدگاه های اش نيزحرف دل روشنفکران وطنی است ببينيددرباره سياست چه می گويد:"شيفته ی سياست بودن درکشوری مانند کشورمن گريزناپذير است.هنگامی که جامعه ای به سوی شکل های متمدن ترنظام های سياسی به سوی مردم سالاری پيش می رودآدم حق دارد باسياست ميانه ای نداشته باشد.درنظام های مردم سالارمی توان گفت سياست رابايد به سياست مداران واگذاشت،سياست حقيروکسالت باراست.امادرکشوری که گانگسترها وآدم کش ها درسياست دست دارندوضع فرق می کند.درکشوری که سياست همه چيز است،درباره ی همه چيزتصميم می گيرد،درزندگی حرفه ای،کسب وکار وصنعت حضورداردوادامه حيات آدم به تصميمات سياسی وابسته است وهنگامی که سياست مانند هوايی است که آدم تنفس می کندديگر نمی توان ازدست سياست خلاص شد!!
همانندی شگفت انگيز برخی کشورها:آدم کتاب های ماريوبارگاس يوسا را که می خواندازهمانندی شگفت انگيزکشورپرووميهن آريايی اسلامی جامی خورد.همه ی رمان های اين نويسنده که ازبهترين نويسندگان زنده ی جهان است کمابيش اين گونه اند ازجمله آخرين رمان اش"مرگ درآند"که باترجمه ی شيوای عبدالله کوثری به تازگی چاپ شده است(انتشارات آگاه).همان سرزمين پهناور، رازآميز، خاکستری - سبز، فقرزده، ثروت مند، باستانی ورخنه ناپذير!!!همان سرزمينی که درآن زوزه ی صاحبان قدرت گوش فلک را کر می کند،هرکاری که بخواهند می کنند،خروارخروارپول درمی آورندودخل هرجنبنده ای رادرمی آورند.مرگ درآند کتاب خوبی است اما انگار"گفت وگودرکاتدرال"همچنان شاهکاربی همتای يوسا است!!

بازگشت به بالا