10/31/2002
هوار!!!: گمان نکنم زيباترازباران چيزی دراين خاکدان(عرفان بازی آبدوغ خياری!!) وجودداشته باشدحتی اگرآغشته به سياهی سمج هوای تهران هم باشد.ديروزباران باريد وازقضاداشتم خيابان گزمی کردم که نيم ساعت وقت باقی مانده به جلسه ای که قراربود درآن شرکت کنم بگذرد.هرموقع زيرباران قدم می زنم ياد تکه ای ازشعرلنگستون هيوز می افتم که می گويد"بذاربارون ماچ ات کنه!!"(برخی هم ياد آن شعرسهراب سپهری می افتند!!!).جلسه دريکی ازاين مراکزپژوهشی همايش خيز ميهن آريايی اسلامی برگزار می شد که باغ وچمن زارباصفايی هم دارد.همين که پا به درون باغ گذاشتم ازتعجب دهن ام واماند!!باورنمی کنيد زيرباران شديد تمام فواره ها وآب پاش ها داشتند چمن های بيچاره راآبياری می کردند.دم درچشم ام به صندوق ارتباط مستقيم بارييس مرکز افتاد.جلو مسئول شگفت زده ی بخش پذيرش تکه کاغذی ازجيب ام درآوردم(بليت اتوبوس بود!!!) روی اش نوشتم"وقتی بارون می آد بگين فواره ها رو خاموش کنن!!" وانداختم توی صندوق!!!
10/30/2002
آش پشت پا!!:مي خواهيد باورکنيد مي خواهيد هم نکنيدولي حقيقت داردديروزتوي اداره ي ماآش پشت پا دادند!!راستش رابخواهيد خيلي هم خوش مزه بوددست کمي ازدست پخت والده ي مکرمه نداشت!!مي دانم که باورنمي کنيد ياازتعجب شاخ درآورده ايد امادرميهن آريايي اسلامي هيچ رويدادي بعيدنيست!!داستان ازاين قراراست که هماي حج برفراز اداره ي مادرپروازاست وهردم برشانه اي مي نشيند(لاکردارچنان خوش اشتها است که ازعليا مخدره ها هم آغازکرده است!!) اين بارهماي حج روي شانه ي خانمي نشست که رييس واحد مااست وايشان يک هفته اي هم مي شود که به ميان خواهران وبرادران تازي رفته است ولابد سخت درگيرنيايش وپرستش خداوند منان!!اما والده ي ايشان که سعادت يارنبوده اند بي کار ننشستند وپاتيلي پرملاط آش رشته درست کردند براي پشت پاي صبيه ي گرامي به اداره فرستادند.باتمام مخلفات ازسيرداغ بگيرتاکشک فرداعلا!!!
وقتي به اتاق رييس کل رفتم وديگ گنده را روي ميز ديدم نزديک بودازخنده پس بيفتم!!محشرکبرايي درست شده بود که بيا وببين!!اخوان ونسوان صف کشيده بودند وملاقه ملاقه آش براي خودشان مي ريختند وبه به وچهچه سرمي دادند!!يکي ازاخوان هم حين تناول آروغي مشتي سرداد که خنده ي نخودي نسوان رادرپي داشت!!(يکي هم مزه ريخت که کاه ويونجه اش قاطي شده است!!)
خانمي که رييس واحد ما است خيلي نازنين است هنگامي هم که براي حلاليت طلبي آمده بودباآن که مي دانست چه جورآدمي هستم مي گفت برا ي تان دعا مي کنم که سفر حج نصيب تان شود!!وقتي هم گفتم بهترنيست دعا کنيد سفر به پاريسي،لندني چيزي نصيب ما شود؟!!همان نگاهي راديدم که وقتي درباره ي مقدسات سربه سر مادرم مي گذارم نصيب ام مي شود!!
يادم مي آيددرشورش هاي دانشجويي که راه به راه مرخصي مي گرفتم همين خانم که انگاربوبرده بود کجا مي روم يک بارصداي ام زد به اتاق اش ،نشاني خانه اشان درخيابان ۱۶آذر رابه من داد!!مي گفت هروقت مشکلي پيش آمد حتي اگرنصف شب هم بوديک بارکه دربزني کافي است!!!
ازالان غصه ام گرفته براي ديدارپس ازبازگشت حاج خانوم!!!راستي اين هماي خوش يمن اگربرشانه ي حقيرسراپاتقصير بنشيند چه خاکي بايد به سرکند؟!!!
10/29/2002
لخ والساي برزيل:مردم برزيل دررويکردي آشکاربه چپ لوييزداسيلواي چپ گرارابراي رياست جمهوري کشورشان انتخاب کردند.پيروزي اين کارگرسابق کارخانه هاي فلزکاري که سال ها رهبري اتحاديه ي کارگران فلزکار رابه عهده داشته است ودردوره ي حکم راني نظاميان مزه زندان راهم چشيده است بيش ازهمه مايه ي شادماني فيدل کاسترو و هوگوچاوزوناخشنودي ايالات متحده ي امريکا شده است.پس ازسرنگوني دولت چپ گراي ژائوگولارت به دست نظاميان کودتاچي درسال ۱۹۶۴اين نخستين باري است که رييس جمهوري بابرنامه ي چپ دربرزيل قدرت را به دست مي گيرد.دوبرابرکردن حداقل دستمزدها،ايجادده ميليون شغل جديد وافزايش کمک به تهيدستان ازجمله وعده هاي داسيلوا به مردم برزيل درمبارزات انتخاباتي بوده است.درکشوري که ۵۰ ميليون نفرزيرخط فقرزندگي مي کنند داسيلوا مسئوليت سنگيني را به دوش گرفته است .به اميد آن که به سرنوشت لخ والسا دچارنشود!!!
10/28/2002
آسوده زيستن ناممکن است!!!: اين گفت وگو را بخوانيد اگراشک درچشم تان جمع نشدازمن هم پوست کلفت تريد!!!
محمدمهدي فولادوند:انتشارات الست فرداکتاب ٬خيام شناسي٬مرامنتشر کرده است وپشت جلدش نوشته شده که خيام به خدااعتقادنداشت.درحالي که من ازاين حرف ها درمتن کتاب نزده ام.متن کتاب چيزي ديگرمي گويددرپشت جلدچيزديگري نوشتند.
بامدادک:قاضي مرتضوي کجايي که عکس خدارو پاره کردند!!!

چهره ها:درهفته نامه ي ٬کتاب هفته ٬گفت وگويي چاپ شده است با محمد قائد درباره ي آخرين کارش که ترجمه ي کتاب ٬مبارزه عليه وضع موجود٬ است.مصاحبه ي جالبي است!!قائد دربخشي ازاين گفت وگو مي گويد٬ يک سلول وقتي اندازه اش ازحدي معين فراتربرودبايدتقسيم شودچون برحسب تناسبي رياضي،سطح اش رفته رفته براي حجم اش کفايت نمي کند.درجوامع انساني هم وقتي آدم ها رشدمي کنند،اگرپوسته ي نگه دارنده ي جامعه قادربه تغذيه آن ها نباشدعليه قالب اجتماعي يعني نهادهاي نظام مي شورند.به هم ريختن وبرهم زدن درطبيعت هرپيکره ي زنده اي هست.درآلمان،فرانسه،ايران وجاهاي ديگروقتي افرادوجامعه رشد مي کنند،براي همان نظامي که آن هاراپرورانده است تبديل به آنتي تزمي شوند.دست گذاشتن روي يکي ازدوجنبه ي عدالت وآزادي به عنوان علت العلل،درحکم تقليل کليت جامعه ي زنده است.مردم ازادي مي خواهند تابهترزندگي کنندووقتي بهترزندگي کنندخواستارآزادي هاي بيشتري اند٬
10/27/2002
سفرنامه ي بامدادک(۲):دومين سفر دراز هم به خير گذشت !!آن هم باچي بااتوبوس!!!ويرصرفه جويي مادر باعث شد بااتوبوس برويم !!!پدرانگارمي دانست چه وضعي درانتظارمان است .مخالف بود!!به هرحال باهزارسلام وصلوات راه افتاديم.عمه جون هم همراه مان بود.ازهمان آغازش حال گيري بود!!بليت ساعت ۹.۵ بامداد!!!راداشتيم اتوبوس ساعت ۱۰.۵راه افتاد!!پدرمي گويد از۱۷ سال پيش که براي نخستين باربااتوبوس به تهران آمد هيچ چيز عوض نشده است آش همان آش هست وکاسه همان کاسه!!!تازه اتوبوس ويژه هم بود!!ويژه يعني چي؟!!يعني اين که دوتاتلويزيون مي ذارن توي اتوبوس وبراي تان فيلم ويديويي پخش مي کنند البته چون سروصداي اتوبوس زياد است بايد به همان تصوير خشک وخالي قناعت کنيد که خيلي هم رنگ ورورفته است!!!براي مافيلم آدم برفي راپخش کردند وفقط آوازهاي فيلم راشنيديم(اگه يادش بره که وعده با من داره واي واي!!!)البته يک مشت شکلات آشغالی وبيسکويت بچه خفه کن هم می دهند!!
پشت سر ما دوزوج جوان نشسته بودندانگارنامزدبودند!!ولي قيافه هاشان با هم مونمي زد.مدام گير مي دادند به من!!دختره مي گفت چه سبزه ي بانمکي!!پسره مي گفت چه قيافه مردانه اي دارد!!راه به راه هم مي گفتند خدانگه اش داره(قيافه ي پدرديدني بود!!)
به خانه ي پدربزرگ که رسيديم مادربزرگ دم درايستاده بود.ازيک ساعت تاخيرما زابراه شده بود!!!پدربزرگ هم باآن که بوي همان آب بدبوي معروف را مي دادنگران بود!!
پدردرچه خانه ي باحالي بزرگ شده است بايد ببينيد.حياط درندشت وپرازگل وگياه اش آدم رامست مي کند!!همه جا هم يادگارهاي پدربه چشم مي خورد.اين درخت گلابي راهنگامي که دوم راهنمايي بودکاشت!!آن کاکتوس رادوم دبيرستان کاشت!!(چه کاکتوس ترسناکي!!ازپدرهم بلندتر)اين تشک نوزادي پدراست(چه تشک کت وکلفتي!!اين چندروزجولانگاه من بود!!)
از همه باحال ترگل محبوبه شب است شب که مي آيي بيرون انگارتوي هواعسل پاشيده اند!!اي کاش ماهم مي توانستيم درتهران محبوبه ي شب بکاريم!!
صبح که بيدارشديم باپدرومادررفتيم سراغ شاليزارهاي دروشده اي که ميدان باز ي ها وشيطنت هاي دوران بچگي پدربود!!ابتدا ازميان درختان صنوبرگذشتيم اگرحواس تان نباشد زمزمه ي برگ هاي پت وپهن صنوبر به اشتباه تان مي اندازد وخيال مي کنيد مرداني درکنجي سرگرم پچپچه اند!!
گردش درشاليزارخيلي دل پذيراست به خصوص اگردرآغوش پدرباشي که بوته هاي شال تسبيح(تسبيح شغال!!) رانشان ات دهد،سنجاقک هاي رنگارنگ را دنبال کندوسردرپي پروانه هاي سفيد بگذارد!!هرازگاهي هم دورازچشم مادردانه ای تمشک توی دهان ات بچپاند(دهان آدم آب مي افته!!ترش وشيرين با هم!!)
درشاليزارکه بوديم ناگاه صداي ويژويژي آمد!!پدرگفت که ماري قورباغه اي راشکارکرده است!!فوري بردمان بالاي سرشان!!توي جويباري کوچک زيرگياهان آبي ماري پاي قورباغه رابه دهان گرفته بود!!صداي ويژ ويژ هم ازقورباغه ي نگون بخت بود!!مادرازبس که اصرارکرد پدرباچوبي جداي شان کرد وقورباغه دررفت!!پدرمي گويد اين کاردخالت درطبيعت است وکاردرستي نيست!!اگرمارها قورباغه هاراشکارنکنندتمام شمال راقورباغه برمي دارد!!
بعدازظهررفتيم کناردريا!!چشام گرد شد اين همه آب،اين همه پهنا واين همه غرش!!من که حسابي فکري شدم!!
راستي تاحالا سوار فرغون(چه اسم مزخرفي!!!) شده ايد؟ يک بارکه دادوبيداد راه انداخته بودم پدرتوي فرغون خوابوندم وحسابي درحياط گرداند!!خيلي حال داد؟!!آقا ما هم نامردي نکرديم هروقت حوصله امون سرمي رفت اللهي به اميد تو !!دوتانعره کلاردشتي مي کشيديم وکاربه فرغون سواري ختم مي شد!!!
اين چندروزپدرخودش راباغذاهاي شمالي دست پخت مادربزرگ(ميرزاقاسمي،باقلاقاتق،ماهي،زيتون پرورده،کال کباب)،سير،به وکتاب خواني(چراغ ها را من خاموش مي کنم-زوياپيرزاد-،هجرت انديشه ي اجتماعي-هيوز-ومارکس وسياست مدرن-بابک احمدي-) خفه کرد!!!
برگشتني عمه جون پهلوي زن ميان سالي نشسته بودوازپشت مي ديديم که دارند حسابي مخ هم ديگررامي زنند!!بين راه که براي چاي وجيش پياده شديم عمه جون به مادرگفت ٬چه پوستي عالي داشت٬(سرم رامي دهم اگرزني يک باردرعمرش اين جمله را به زبان نياورده باشد!!!)
هنگام شب ازکرج ردشديم.حالا مي فهمم چرا پدراسم کرج راگذاشته نگين شب وزگيل روز!!!به راستي درشب زيبااست!!
10/26/2002
بلاروزگاری است ناهمرنگي!!!:ناهمرنگي بلاهاي فراواني برسرناهمرنگ آوارمي کندخواه دراداره ، خواه نزد خويشان،خواه درخيابان خواه درتاکسي!!(اين تکه مثل حرف زدن آخوندهاشد!!ديده ايدچطورواژه هاي مترادف رارديف مي کنند؟!!اين ملت غيورشجاع فداکارايثارگرازخودگذشته ي...خفه شدم-بالحن آخوندي بخوانيد-).بدترين اين بلاها هنگامي است که يکي ازهمکاران مي خواهد راهي سفر مکه يازيارت يکي ازاين اماکن مذهبي ريزودرشت شوند!!اگرطرف زن هم باشد که ديگرقوزبالاقوز!!!آخرين نمونه اش يکي ازخانم هاي اداره است که سرپيري ويرش مي گيرد برودحج.حج اصلي نه حج قلابي !!!پس ازسال ها زندگي زيربمب باران تعليمات مذهبي هنوزکه هنوزاست نمي دانم کدام را عمره مي گويند کدام را تمتع!!(ترابه خدا نام گذاري را سياحت کن!!!).اين دوشيزه ي پنجاه ساله (مجرد است اما نمي دانم باکره است يا بي کره!!!) با آن که به خوبي مي داند چگونه آدمي هستم(ناهمرنگ گاوپيشاني سفيد است) براي آن که مباداحج اش باطل شود سراغ من بدبخت هم آمد براي حلاليت طلبي!!!اگربدانيد چه وضع مضحکي پيش آمده بوديارو داشت همان جملات کليشه اي هميشگي رابلغورمي کرد من هم مانده بودم چه بگويم سرآخردرآمدم که ٬اميدوارم خوش بگذرد٬طرف هم راه اش راکشيد ورفت!!
اگرگمان مي کنيد داستان تمام شده است دراشتباه ايد!!!تازه اول داستان است!!يک ماه بعد که حاج خانوم ازسفر برگشت قضيه جالب تر مي شود!!يک روزصبح نشسته اي داري براي خودت انديشه هاي ات رانشخوارمي کني که ناگاه مي بيني رييس اداره باتمامي کارمندان مثل اجل معلق بالاي سرت جمع شده اند که چه ؟فلاني ازحج برگشته برويم به ديدارش!!(مقاومت سودي نداردچون اگرنروي خودحاج خانوم ياحاج آقا زنگ مي زند که فلاني اونجا هميشه به يادتوبودم وازاين حرف ها..بيا سوقاتي تو بگيريابخور!!!.آن وقت مجبوري تنها بروي وازموهبت پنهان شدن درميان خيل مشتاقان هم محروم مي شوي)
سرديدار بااين حاج خانوم آخري نزديک بود که بزنم زير خنده وهمه چيز را خراب کنم.تقصير خودش بود مطلبي راپيش کشيد که نزديک بود ازتعجب شاخ دربياورم!!!چيزي به اسم طواف نسا !!اگرشما هم مثل من بيغ هستيد بدانيد که اين طواف رااگرمتاهل ها انجام ندهند همسرشان به اشان حرام مي شود!!(به حق چيزهاي نشنيده!!) .حاج خانوم مجرد سالديده ي ما هم که انگارمانند تمام کساني که ازحج برمي گردندلودگي اشان عودمي کند(انگارکنتورشان صفرمي شود!!!)گفت طواف نسا راانجام نداده است تابرتمام مردان جهان حرام شود!!رييس اداره ي ما خواست قضيه ي رادرست کند گفت٬حاج خانوم حيف شما نيست که مي خواهيد بندگان خداراازنعمت خودتان محروم کنيد٬ ديگرداشتم ازخنده منفجر مي شدم!!!آن قدرزبان ام راگازگرفتم که نزديک بود دونيمه شود!!حاج خانم درنهايت اعتراف کردکه طواف نسا راانجام داده است!!!
10/21/2002
آدم هاي ضدترک خوردگي:برخي آدم ها مانند ليواني هستند که ازآب داغ به آب يخ هم انتقال يابند ترک برنمي دارند.نخستين باربا چنين خصلتي دردوران مقدس سربازي(نمي دانم چراماهمه چيزمان مقدس است پرچم مان،سرودمان،دفاع مان....ديگر حال آدم ازهرچه قداست به هم مي خورد!!) برخوردم!!!يادم مي آيد دوره ي آزمايشي ما با تاشورا(تاسوعا+عاشورا) مصادف شده بود.شب عاشوراخبري ازخاموشي سرساعت ۹نبود.چندتا ترک اروميه اي درگروهان مان بودند ازآن متعصب هاي هفت طبقه!!انگارتمام سروسينه زدن هاي طول روزبراي شان کافي نبود.دست به کارشدند ودرون خوابگاه هم مراسم نوحه وعزاداري راه انداختند.من آن موقع هم مثل الا ن معلوم الحال بودم وتنهاکسي که ازروي تخت اش پايين نيامد.درآن سروصداوجاروجنجال باهزارمکافات داشتم رماني چيزي مي خواندم!!!جماعت دوساعتي به سروکله ي خودشان کوبيدند!!ترک ها به ترکي نوحه خواندند(اي علي اکبر اوقول آللها ...........)،تهراني ها به فارسي نوحه خواندندولرها به لري!!!بعدهم بعدازنوحه خواني همگي نشستند به جوک گفتن،باترانه هاي ليلا فروهررقصيدن وپاسوربازي!!!نزديک بودازتعجب شاخ دربياورم!!
يک نمونه ي ديگرهم چلوکباب خوري پس ازمراسم تدفين است .يارومادرش مرده ودرمراسم خاک سپاري آن قدرخودش رامي زند که دل آدم کباب مي شود.همين آدم سه ساعت بعددررستوراني که ضيافت ناهاربراي مرده مي دهند باپيش خدمت بيچاره سراين که چراتربچه ها سرخ کم رنگ است دعواراه مي اندازد!!!
روان کاوان هرچه مي خواهند بگويند به نظرمن ازاين رفتارهاي دوگانه به احتمال زيادنخستين رفتاريعني سوگواري بخش نخست قلابي است ورياکارانه!!وگرنه چه گونه مي توان اين دوگانگي راتوجيه کرد!!!
رييس جمهور:براي استقرارنظام جمهوري اسلامي ومردم سالاري سازگارباموازين دين وپيداکردن جايگاه والاي خوددرعرصه ي تاريخ وجهان امروزتازه کاربوده ايم وهستيم وبراي رسيدن به هفت شهرعشق هنوزاندرخم يک کوچه ايم.
بامدادک:اوه اوه خدابه خيرکنه کوچه هاي بعدي رو!!
برادررييس جمهور:درديدارازمنزل آقازاده ي آيت الله منتظري باتوجه به همسايگي آن ها زماني که ايشان درحال قدم زدن درحياط خانه بودند ماازروي بالکن منزل احمدآقاتوانستيم باايشان سلام عليکي داشته باشيم
بامدادک:آه چه شاعرانه!!!
10/20/2002
نگاه:خوش خيالي هواداران ليبرالسم درميهن آريايي اسلامي به راستي شگفت آوراست.اين دوستان گرامي همين که دريابند کسي خوش خيالي هاي شان را نمي پذيرد وتازه به سوسياليسم هم اعتقاددارد(چه گناه نابخشودني وچه سازمخالف ناهنجاري!!) بساط بحثي دوسه ساعته راپهن مي کنند وتا به خودت بيايي چند ساعتي چانه زده اي وچانه گرفته اي!!!چندي پيش يکي ازهمين استادان گريبان گير ما شد وچنان اظهارخوشحالي مي کرد ازاين که مهلت پيوستن به سازمان تجارت جهاني تاسال دوهزار ونمي دانم چند است که بيا وببين!!!مي گفت پس ازآن فاتحه ي هرگونه سوسياليسم رابايد خواند!!!به هرحال چيز ي که ازته اين جروبحث چند ساعته درآمد جمع بندي خوبي ازنگرش ليبراليسم به دست مي دهد:
۱- بازارلازمه ي عقلاني شدن اقتصاد است
اين گزاره درواقع مي خواهد براين واقعيت سرپوش بگذارد که بازارچيزي نيست جزبازتوليد عدم عقلانيت نظام اجتماعي وسلطه ي داروينيسم برزندگي اجتماعي!!چه کسي مي تواند ازخودبيگانگي واقتصاد زدگي بشرامروزراانکارکند که دست آوردنظام بازاراست.نظامي که نتواند نيازهاي انسان را فراهم آورد ودامن زدن به بيکاري،توسعه ي نامتوازن وويران سازي محيط زيست خصلت ذاتي آن است ازعقلانيت بويي نبرده است!!
۲-سرمايه داري لازمه ي دمکراسي است
سرمايه داري درنوع پيشرفته اش هم اگربويي ازدمکراسي برده باشد اين دمکراسي محدود به قلمرو سياسي است وگرنه اداره ي زندگي اقتصادي همچنان مبتني براصول غيردمکراتيک مالکيت خصوصي ورقابت است.درکشورهاي پيراموني وازجمله ميهن آريايي اسلامي هم حتي دمکراسي درقلمروسياسي نيزدرحدرنگ ورورفته اي قابل تحقق است که شايسته نام خرده دمکراسي هم نمي تواند باشد!!
۳-تجارت آزاد لازمه ي توسعه است
اين گزاره را شايد بتوان مضحک ترين ادعاي ليبراليسم ناميد!!تجارت آزادچيزي جزگريز يکي ازعوامل توليد(يعني سرمايه)ازچنبر تنگناهاي دوعامل ديگر(يعني نيروي کارومنابع طبيعي ) نيست وسخن گفتن از يک سان شدن قابليت هاي توليد وشرايط اجتماعي درپرتوتجارت آزاد،ياوه اي بيش نيست!!
اين گريز بي پايان نيست وهمين که سرمايه داري توانست تمام چاله چوله هاي جهان راتحت سيطره ي بازارجهاني درآورد پايان گريز هم فرارسيده است.آن گاه است که روشنفکران جهان پيراموني درمي يابند چاره کاررابايددررهيافتي ديگرسواي شيوه هاي سازمان جهاني تجارت بجويند!!



10/19/2002
امامي کاشاني: الان کشورزيرلواي ولايت است وريسمان اين ولايت به امام عصر(عج) وصل است
بامدادک:عج يعني چي؟؟؟!!
نگاه:شايديکي ازبزرگ ترين گناهان اين حقيرسراپاتقصيرويران ساز مباني ديني تمام کساني است که درشعاع چندفرسخي ام قرارداشته باشند!!!دين مداران گرامي خيلي هم که پاي بند به مباني ديني شان باشند دست کم دست ازارشاد ديگران برمي دارند ودرمي يابند که انسانيت انسان ها ربطي به جهان بيني شان ندارد ودست برقضاغير ديني هاازباحال ترين آدم ها هستند(بهتره همين جا نوشابه اي ،آبجويي چيزي براي خودم وتمام هم مسلکان عزيزبازکنم).يکي ازاين افراد که به احتمال زياد سرپل صراط گريبان مراخواهد گرفت(البته اگرهم نمي گرفت من کون آن رانداشتم ازروي پلي بگذرم که ازشمشيرتيزتروازمونازک تراست!!!ترجيح مي دهم شناکنان اززيرپل مذکوربگذرم!!!) همکاري است که درروزهاي آغازين همکاري مان مومني بودبراي خودش، اماچيزي نگذشت که نمازش يک خط درميان شد،بعد روزه اش يک درميان شدواينک درپس ده سال همکاري نه تنها تمامي شعائرمذهبي راکنارگذاشته است مارکس وهزاران لعنت الله عليه ديگرهم مي خواندگيرم که چندان ازآن ها سردرنمي آورد.چندي پيش همين همکارگرامي يقه ام راگرفت که ژان پل سارتررامي شناسي؟وآن قدر سوال پيچ ام کرد که هرچه ازسارتر مي دانستم براي اش گفتم !!!فرداي اش ديدم با کتاب ٬فلسفه ي اصالت هستي٬ سارتر(همان ترجمه قديمي زنده ياد مصطفي رحيمي)آمد پيش من.هرچه براي اش توضيح دادم نبايد ابتدا به سراغ اين کتاب سارتربرود به خرج اش نرفت که نرفت ويک هفته اي هم کتاب راخواند!!!يک ماهي گذشت تاحکمت سارترگرفتگي اين شاه پسر رافهميدم!!مي خواست مخ دختري رابزند که شيفته ي سارتربوداما به جايي نرسيدچون دشواربتوان با يک هفته خواندن سردختري راشيره ماليد!!!مگرآن که طرف هم سارترخوان يک هفته اي بوده باشد!!!
به راستي خواندن براي چيست؟!!براي آموختن؟!!براي شيک سخن گفتن؟!!براي علامه ي دهرشدن؟!!به گمان من همه ي اين هادست آوردجانبي خواندن است اما تاهنگامي که خواندن برآورنده ي نيازي دروني نباشدتدوام نداردومتوقف مي شود!!!
10/17/2002
جل الخالق!!!:نخستين باری که ديدم اش لخت وپتی بودوتنها اندکی پرهای سبزفسفری اين جا وآن جای تن تکيده اش سبزشده بود.روبه مرگ پيدای اش کرده بودندوآب ودانه ای به خوردش داده بودندتابتواندروی تيرک قفس سرپابماند.اما الان درپس شش هفت ماهی که گذشته است چنان جيغ های گوش خراشی می کشد که بامدادک هم جلوی اش لنگ می اندازدوچنان چست وچالاک ازتوری قفس اش بالا می رود که زبده ترين سنگ نوردان هم بايد بروند جلوبوق بزنند!!!اما ازهمه بامزه تر اين است که برادرزن جان(صاحب اين طوطی زبل) يادش داده است که با اين صدای جيغ جيغو ی اش فرياد بزند"بامداد،بيابيا بيا" اگربدانيد چشمان بامدادک چقدرازشگفتی گرد می شود مانند من درلطف وصنع خدای فرو می مانيد
10/16/2002
آرامگاه يک نامه!!!فاتحه رافراموش نکنيد
10/15/2002
مربي تيم ملي فوتبال انگلستان:شعارهاي نژادپرستانه ي هواداران اسلواکي برعليه بازيکنان رنگين پوست انگلستان به راستي فاجعه ي وحشتناکي است .بايد به حال اين فوتبال گريست که درقلب اروپا شعارهاي عصرحجربه گوش مي رسد.
بامدادک:اگه فوتبالتون ديني بوداين همه بدبختي نداشتيد!!!
10/14/2002
بابا صدرحمت به صداوسيماي خودمان!!!: براي اين حقيرسراپاتقصيربرنامه هاي تلويزيون هاي ماهواره اي ايراني بيش ازهمه ازمنظرآسيب شناسي زباني گيرايي دارد(امان ازدست عوارض جانبي ويراستاري وترجمه!!!!) گيرم که نگاه عاقل اندرسفيه حضرات به باشندگان ميهن آريايي اسلامي نيز بسي بامزه است(انگارکه تمامي اين ملت هر را ازبر تشخيص نمي دهند!!يکي ازمجريان اين شبکه ها به همکارش مي گفت٬راستي عزيزم مي دونستي ايروني ها پيتزا رو باسس کچاپ مي خورند٬؟!!!!)
اما فارسي حرف زدن حضرات ازهمه کولاک تراست!!!براي مثال يکي ازپزشکان يکي ازاين کانال ها که خيلي هم مي شنگد مي خواست به عليا مخدره اي که ازدارقوزآباد زنگ زده بودتاازاين جراح پلاستيک درباره ي واريس پاي اش بپرسد(لابد امام زاده هاي روزگارنو!!) پاسخ دهد که بايد ساق پاي اش رافلان بهمان کندامانمي دانست به فارسي اين بخش ازپاراچه مي گويند براي همين دادمي زندخطاب به متصديان فني پشت صحنه ٬مهندس اينا به فاصله ي زانو تامچ پا چي مي گن؟!!!آها،ساق پا!!!٬
يکي ديگر ازفارسي گويان زبردست پسرکي آرايش گرزنان است که باهمکاري دودخترک پستان گنده به طورزنده زنان راهاي لايت مي کند!!!مش مي کند وهزارکارديگر!!!(زوجه مي گفت گاهي مردان خوش تخم ميهن آرياي اسلامي به اين پستان گنده ها زنگ مي زنند وبدون مقدمه مي گويند ممه اتو بخورم!!!تماس هم فوري قطع مي شود خانم مي گويد چي شد؟!!! مثل اين که قطع شد!!!)اين جوان برومند که تمام صورت اش را بيخ تراش کرده است وتنها خطي باريک وعمودي به اندازه ي چوب کبريت اززير لب پاييني تا روي چانه اش باقي گذاشته است چنان فارگليسي صحبت مي کند که آدم انگشت به دهان مي شود.يک باردريکي ازهمين برنامه هاي زنده اش دختري به نام شراره ازميردامادزنگ زدکه٬من هفته ي بعد عروسيمه!!!مامان اينا ميگن پشت چشممولايت براون کنم اما خودم دوست دارم سبزش کنم آخه مي دونين چشام آبيه!!حالا شما بگين چي کارکنم!!!٬(بالحن برمامگوزيدبخوانيد!!)
آرايش گرعزيز ما هم درآمد که٬آوکورس شما بايدعکستونو برام بفرستين عزيزم اما اين جورکه شما مي گين بايد پينک کنين !!منظورم ازپينک هم صورتي نيستا!!!پينک ديگه!!٬(اين جمله را باآهنگ منوبکن بخوانيد!!!خدايا منوببخش!!!)
تنها مواقعي که ازاين که تحت سيطره آخوندها به سرمي بريم متاسف نيستم مواقعي است که ابتذال اين جماعت خارج نشين را مي بينم که قراراست بيايندآزادمان کنند!!!
بيانيه:احزاب کمونيست ۶ کشورعراق،مصر،اردن،سوريه،لبنان وسودان دربيانيه ي مشترکي درباره ي حمله ي امريکا به عراق اعلام کردند٬ وضعيت منطقه اي که عراق درآن قراردارد نشان گردگرگوني خطرناکي درجهت گيري هاي آمريکا به ويژه پس ازرويدادهاي ۱۱سپتامبر است.اشغال عراق که دومين گام امريکا درجنگ باتروريسم است بسيارفراترازتوجيهي به نام مبارزه باجنگ افزارهاي کشتارجمعي است.......درواقع حمله به عراق بخشي ازراهبردجهاني آمريکا براي تحکيم جهاني تک قطبي به سرکردگي خودش وکنترل سرنوشت جهان است وعراق بامنابع نفتي فراوان اش حلقه اي مهم درروياي جنون آميز انحصارطلبان آمريکايي است٬
اين احزاب معتقدند رژيم خودکامه ي عراق هم باخودداري ازپذيرش بازرسان تسليحاتي سازمان ملل وتن ندادن به قطعنامه هاي سازمان ملل درزمينه ي رعايت حقوق بشر زمينه سازتهاجم امريکا است و٬ تنها مردم عراق ونيروهاي برخوردارازپشتيباني مردم عراق اند که بايد دگرگوني هاي مردم سالارانه درنظام سياسي عراق پديدآورند٬
10/13/2002
ايران 2-ژاپن 1
دادفر(نماينده ي بوشهر):افزايش اختيارات رييس جمهور معجزه نمي کند.کارخانه ي آدم سازي نيست که آدم راازنوبسازد.من مي گويم اوضاع ما بااين قوانين وآيين نامه ها درست نمي شود.يابايدآقاي خاتمي خودش راعوض کندويااگرنمي تواندهمين جوري بماندتابه بدتردچارنشويم.اگرنبايدچيزي راعوض کنيم ودربرهمين پاشنه بچرخدچه تفاوت داردرييس جمهورداشته باشيم يارييس الوزرا!
بامدادک:صراحت اين اصلاح طلبا منوکشته!!!
10/12/2002
سالگرد: 17مهرسالگرد تيرباران ارنستو چه گوارا بود.ياد لطيفه اي درايام سرجواني افتادم.يکي ازهمشهري هاي گيلک داشت خيابان گز مي کرد مي بيندروي ديوارنوشته چه گوارا انقلابي بود يا امام حسين وآن را اين طورمي خواندچه گواراانقلابي بود ياامام حسين!!!
ياد آن چشمان شعله وروآن انسان عاشق انسان گرامي باد

ناسيوناليسم مبتذل هم بدچيزي نيست!!!:بردتيم فوتبال ملي ايران دربرابر تيم فوتبال کره ي جنوبي فراوان مايه ي انبساط خاطرشد!!!
هاد ي غفاري:آن آقايي که تاديروزآدم کشي مي کردحالاامروزاصلاح طلب شده.من به اونيزمعترضم.
بامدادک:ديگ به ديگ ميکه روت سياه؛سه پايه ميگه صلي الي!!

10/10/2002
چهره ها:اکبررادی که بسياری چخوف ايران اش می نامندگفت وگوی درازی با ملک ابراهيم اميری انجام داده است درکتابی به نام "مکالمات". رادی درفرازی ازگفت وگوهای اش می گويد"عهدبسته بوديم پاک ،پروجوشنده زندگی کنيم وسربه لوکس ها وآخورهای فصل نسپاريم وروح عصيان خودرادربرابرهرچه سطحی، بدلی، پوچ و حيوانی است فعال وزنده نگه داريم.يعنی دربرابر خوردن،خفتن وگشنی کردن(به زعم غزالی طوسی) ويک روز هم رحيق رحمت راسرکشيدن وروبه قبله افتادن.می گفتيم همه اين تعلقات مذبوحانه درست!بسيارخوب،که چه؟يک عمرتوی مزبله های خاک بلولی ومثل کنه به اين ميز وآن صندلی بچسبی ودرحب دنيا،ماشين،ويلا،وزرق برق ومقام های دوروزه،غمبادهندی بگيری وحرص کلبی وجاه طلبی های حقير خود را به اين قمپزهای عوامانه ارضا کنی، وآن قدربازی کنی ودفع الوقت کنی که دندان ها بريزد،قوزت دربيايدوفشارونقرس وقند وبواسيروهرچه درد ومرض داری به يک باره عودکندتاخلاصه اسکلتی به نام اجل باداس معروف خودبيايدوالفاتحه مع الصلوات!بله وتوآن جا بی روح وباددرفته درازکشيده ای وانگارکه اصلا نبوده ای وانگار که هرگزشرارت وقمپزعاميانه وآن همه قهروتهروبادوبودوحرص کلبی ولاف خشکه نداشته ای"
10/09/2002
ازدولت آبادي بعيد بود!!!:نويسنده ي معاصر محموددولت آبادي درمقاله اي به نام آنام درتازه ترين شماره ي نشريه ي کتاب هفته به ادبيات جنگ(يا به قول خودش ادبيات دفاع!!!)پرداخته است ودرفرازهايي ازآن ازموضع ناسيوناليسم مبتذل چيزهايي درباره ي جنگ نوشته است که مايه ي تاسف است!!!جناب ايشان جنگي را که نيمه ي دوم اش تجاوزکارانه بوده است به تمامي دفاعي خوانده است وخوشحال است که سرانجام ملت ماازآن سربلندبيرون آمده است!!!(زهي پندارپوچ!!)
ايشان گفته اند برخوردابزاري باسانحه اي درابعاد يک ملت چه ازموضع انکارباشديا به اختيارراه به عاطفه وانديشه ي زلال سانحه نمي برد!!!
جناب نويسنده ازرنج ودلاوري ها وعشق وجان فشاني ها وايمان وازخودگذشتگي هاي جوانان که درراه باورهاي شان درراه دفاع ازتماميت ارضي ميهن خودوسرانجام درراه رسيدن به صلح، صلح باعزت دادسخن سرداده است وازاين که شهادت نامه ي آن جان هاي عزيز به جامه اي زيبنده قامت خوددرهنرادبيات درنيامده است افسوس مي خورد!!!
ازهم آوايي نويسنده اي بزرگ باجغدشوم جنگ به راستي جز تاسف خوردن چه مي توان کرد!!
10/08/2002
رييس قوه ي قضاييه:امروز معدودگروه هايي باناکارآمدنشان دادن دين دراداره ي حکومت درجهت آقاي نظرات گروهي وشخصي خود دررابطه ايران باآمريکاهستند
بامدادک:خداذليل شون کنه!!!
سردبيرروزنامه رسالت:اگرتنهايک شهيدازصدهزارشهيدي که درسرتاسرميهن اسلامي براي اسلام وقرآن خودرافداکردندپيداکرديدکه برسرسنگ آرامگاه خود نوشته من براي دمکراسي شهيد شدم ماهمه ي حرف هاي شمارا مي پذيرم
بامدادک:تروخدا يکي بره اين سنگوپيدا کنه!!
سخن گوي وزارت خارجه:ايران درهيچ حمله اي به عراق شرکت نخواهد کرد
بامدادک :لابد اين يکي مقدس نيست

سفرنامه ي بامدادک:بالاخره من هم توانستم ازاين تهران خراب شده پا بيرون بگذارم گيرم سواربراين اتول هايي که تا راه مي افتند آدم خواب اش مي گيرد.نمي دانستم که سفر رفتن ام آن قدراهميت دارد که مادربزرگ مادر ي ام(همون که راه به راه به ام مي گه شکلتو برم واين باباي ناقلا هم بل گرفته واسم مامان بزرگ بيچاره را گذاشته شکلتو برم!!) آش پشت پا برام درست کنه.
سه تا اتول بوديم ومقصد هم کلاردشت.پيش ازاين که را ه بيفتيم بزرگ ترها حسابي خودشان راساختند با اون آب هاي زردرنگي که روي اش حسابي کف مي کند.البته ازاون آب هاي سفيد بدبو هم به اش اضافه کرده بودند.بابا که مي بوسيدم دهن اش بوي گند مي داد!!
بزرگ ترها مي گفتندچهارساعته به مقصد مي رسيم اما چنان راه بنداني بود که بيا وببين !!چهارساعت که چه عرض کنم 9ساعت طول کشيد تارسيديم به کلاردشت.ساعت ۲نصف شب!!دراين ميان هم بزرگ ترها کلي درباره بي شعور بودن خود مردم غرزدند.من که به دودول ام هم نبود وتمام مسيرراخوابيدم وهروقت هم گشنه مي شد نعره زنان ازخواب بيدارمي شدم.اگربدانيد نعره زدن دردل کوه هاي جاده ي کندوان چه حالي دارد.
واماکلاردشت !!!دهي بيش نيست بابزک شهري !!اين راهمان دونصف شب فهميدم که نرسيده به ويلا ي دخترخاله اينا (دخترخاله ي بابا!!يک دخترخنده رو هم دارند!!اسم اش گل گندمه ويک ماه ازمن بزرگ تر)درست دروسط جاده گاو سياهي نشسته بود وبه بوق هاي اتول هاي ما محل سگ نگذاشت!!باهزارزحمت ازکنارش گذشتيم!!ما توي ماشين دخترخاله اينا بوديم ومدام هم سي دي گوش مي داديم.من ازهمه بيشترازخواننده اي خوش ام اومدکه مي خوند ّدل ام ازخيلي روزا با کسي نيست....ّ صداش مخلوطي ازغم وخشمه!!!شنونده هم مي تونه زارزارگريه کنه هم مي تونه با خشم به ديوارمشت بزنه!!!
بگذريم!!!هواي کلاردشت سرده !!خودم توي دماسنج ديدم!!دوازده درجه!!مامان دست بردارنبود مدام کلاه مي کشيد روي سرم وجوراب به پام مي کرد .ازاين دوقلم پوشاک بيزارم.مادرها عاشق کلاه گذاشتن روي سربچه هان!!من به اين مي گم عقده ي روسري!!!
صبح که بيدارشدم فوري بدقلقي کردم که ببرندم بيرون!!عجب جاي باحاليه اين کلاردشت بااون کوه هاي جنگل پوش ومه بامدادي!!مه يه چيزي مثل دودخودمون تو تهران منتها سفيد وخنک!!ازهمه قشنگ تربوته هاي گل سرخ بود پدرمدام مي بردم زيرگنده ترين شون يک بارداشتم يکي شونو گازمي زدم که اين عمه ي بدجنس فوري به ژدر گفت ولو رفتم!!!
همه جا پراست ازصداي پرنده ها !!صداي پرنده اي سياه ودم جنبان به نام راب ايشکين ازهمه جالب تراست مثل قهقه خنده مي ماند.راب ايشکين به زبان گيلکي يعني حلزون شکن.پدرمي گويد اين پرنده ي ناقلا حلزون ها را مي گيرد وآن قدرروي سنگ ها مي کوبد تاپوست شان بشکند !!بعد هم که معلوم است شکمي ازعزا درمي آورد آدم چندش اش مي شود!!
بعد ازظهر به بازار حسن کيف(ترو خدا اين هم شد اسم!!) رفتيم مردهاي اين جا مثل دوست هاي بابا همه سبيل کلفت اند وزن ها هم همان چهره هاي زجرکشيده ي زنان شهرستاني رادارند!!!ازهمه جالب تر پيتزا فروشي ها بود ونگاه تمسخرآميز پدربه آن ها!!
غروب باپدررفتم زيردرختان گردو(بازيتون اشتباه نشه!!) اي بابا شما مي دونستيد گردو دو تاپوست داره؟!! من که نمي دونستم!!پوست سبزه خيلي باحاله!!!
راستی اين جا مارمولک های سبزبزرگی هم داره محلی ها به اش می گند ماچکول!!دمشونو بگيری فوری کنده می شه !!پدرمی گه کوچيک که بود اين دم هارو دفن می کردندچون مردم می گفتندتبديل به پول می شود.البته انگارجزيک مشت مورچه چيزی نصيب پدروهمبازی های اش نمی شد!!
بزرگ ترها دارند باسير خودشان را خفه مي کنند پدرکه باميرزاقاسمي هم مشت مشت سير مي خورد!!
شب اين جا انگارغليظ تراست همان چراغ هايي که درتهران مثل چاقو سينه ي شب رامي شکافند اين جا شمعکاني اسير دست تاريکي مي نمايند!!
چه سکوتي کسي درخانه همسايه بگوزد صداي اش را مي شنويم!!!
اين جا يک گريه جديد اختراع کرده ام اسم اش را هم گذاشته ام گريه ي کلاردشتي!!به جان شما خونسردترين آدم ها را ازکوره به درمي برد!!گمان نکنم درتهران بشود ازش استفاده کردسقف مي آد پايين!!!
صبح پدروخاله اش رفتند چوچاغ چيني!!يعني چيدن گياهي بابويي بسيارتندترازنعناع که پدربراي اش مي ميرد!!مي ترسم وقتي بازنشسته شد کارخانه ي آدامس چوچاغ راه بياندازد!!بدفکري هم نيست ها!!
اين گل گندم بااين خوش اخلاقي اش حسابي مرابدنام کرده است همه به اش مي گن خوش اخلاق وبه من مي گن بداخلاق!!!
اين آدم بزرگ ها هم عجب حوصله ای دارندبا خودشون ازتهران ارگ آوردن شب دوم بزن وبرقصی راه انداختند که بيا وببين.پدربازهم ازاون آ ب های بدبوخورده بودوچندبارهم منو بغل کرد برد وسط بايکی ازاين آهنگ های ديمبل ديبو رقصيد.مدام هم رو به پدرومادرگندم می کردومی خوند"نامزدشو بدين بره دايلاليلای لای می خواد به قربون اش بره دايلاليلای لای...!!!!."
برگشتني ازراه بندان خبري نبود.گل گندم سرما خورده بود وتب کرده بودوبرديم اش بيمارستان !!خيلي نگران اش بودم!!

10/02/2002
چهره ها: مجله ي مانتلي رويوگفت وگويي با هري مگداف ۸۹ ساله که ۳۴ سال است يکي ازسردبيران اين مجله است منتشرکرده است.محوراصلي اين گفت وگو علل ناکامي برنامه ريزي اقتصادي درشوروي سابق وموفقيت آن درايالات متحده طي جنگ جهاني دوم است.به نظرمگدافتحميل مالکيت جمعي به دهقانان؛اتکاي محض به بهره وري نيروي کاروموادخام وتوسعه ي اقتصادي متکي به منابع؛ علل اصلي ناکامي شوروي بوده است.درواقع وقتي که انبوهي ازمردم درجنگ جهاني دوم جان باختندورود منابع به اقتصاد ودرنتيجه خوداقتصاددچارنارسايي شد.ازطرف ديگرتصميم گيري اقتصادي رانيزافرادي غيرمتخصص وبرمبناي ملاحظات سياسي انجام مي دادند.چيزي نگذشت که طبقه اي ممتاز شکل گرفت که ازخدمات بهداشتي؛مسکن وتفريحاتي بهتربرخورداربود.تمام امکانات هم درشهرهاي بزرگ متمرکزشد ودرمناطقي مانند آسياي مرکزي وخاوردورشوروي عقب ماندگي بيداد مي کرد(درازبکستان حتي بيمارستان ها آب لوله کشي نداشتند).فقدان دمکراسي نيزاوضاعي پديدآورده بود که کسي ازترس زندان جرات نداشت روي خطاها انگشت بگذارد.با اين همه مگداف معتقد است براي برآورده سازي نيازهاي مردم چاره اي جزبرنامه ريزي اقتصادي نيست وراه ديگري وجودندارد وبه کاميابي برنامه ريزي اقتصادي درآمريکاي دوران جنگ جهاني دوم مي پردازد.به نظر وي علت اين کاميابي وجودصنعت ماشين سازي؛انعطاف پذيري زيرساخت ها؛اولويت بندي نيازها ووجودمنابع مواد خام بوده است.
درنهايت مگداف براين باوراست که بدون اختصاص منابع به فقرا وفرو دستان نمي توان جامعه اي شرافت مندانه پديدآوردبايدآگاهانه تصميم گرفت وتسليم اقتصادپولي وبازارنشد.
ده نمکي :مثل جنگ.هشت سال بودسفره اي پهن شدوجمع شد.بايدببيني ازاين سفره متنعم مي شوي يانه؟
بامدادک:عجب بخوربخوري بوده!!!
10/01/2002
نگاه:يکي ازبامزه ترين دست آويزهاي جناب جرج بوش پسر براي حمله به عراق آزاد سازي زنان اززيريوغ سرکوب است.جناب ايشان پيش ازاين هم براي رهاکردن زنان ازاسارت؛ افغانستان رابمب باران کرده بودوهمسرش هم ؛چنان براي آن دسته اززنان افغان که به جرم لاک زدن به ناخن هاي شان شکنجه شده بودند اشک ريخت که دل همه راکباب کرد!!بگذريم که هنوز هم سرکوب زنان درافغانستان ادامه دارد و سيما ثمر يکي اززنان کابينه ي کرزاي ازترس جان اش ناچاربه استعفاشداما جناب بوش کک اش هم نگزيد وهمسرگرامي اش هم اشکي نيفشاند!!
پس فردا اگرامريکا به هندوستان حمله کرد چون درجاهايي ازاين کشورزنان رازنده زنده همراه جسد همسرشان مي سوزاننديا اگرپسين فردا چين هدف بمب افکن هاي امريکاقرارگرفت چون برنامه ي تک فرزندي باعث کاهش شماردختران درآن کشورشده است خيال بد به فکرخودراندهيد اين همه براي دفاع ازحقوق زنان است وهيچ انگيزه ي ديگري درميان نيست.
انگارفمينيسم درنظام سرمايه داري به جز استفاده ي ابزاري اززنان براي فروش شامپو وتهيه ي صورقبيحه کاربرد ديگري هم يافته است وآن هم بمب باران زنان وکودکان است!!!
وآن چه دراين ميان خبري ازآن نيست برابري راستين زنان ومردان است

بازگشت به بالا