6/30/2004
امان ازدست اين همايش ها:هيچ چيزحال گيري ترازهمايش هاي اداري نيست !!!گيرم كه دريكي از هتل هاي بزرگ تهران باشد ويكي از شركت هاي گردن كلفت دنيا برگزاركننده اش باشد.همايش يا به قول خودشان سمينار وبه قول رندان سمينهار!!!همكاران براي رفتن به همايش ها سرودست مي شكنند وتنها كسي كه بايد رييس اداره يقه اش را بگيرد وبه زور بفرستدش بنده ي حقير هستم!!كلي چانه مي زنم وبهانه مي آورم كه فلان كار مانده است اما هركاري كنم دست كم سالي دو تا به پستم مي خورد.توي همين يك قلم جنس مي خواهند عدالت را رعايت كنند ارواح پدربرزگ شان!!اين جوري شد كه دوروزي علاف همايش شديم و دراين هواي گرم تهران ناچارشديم كت بپوشيم!!نه به خاطر تشريفات به خاطر سرماخوردگي!!!ترا به خدا ببينيد سرماخوردگي ما هم مثل آدميزاد نيست!!توي اين گرماي سنگ آب كن سرما خورده ايم.راستش را بخواهيد روزاول هم كت نپوشيده بودم.اما سرماي تالارسخن راني چنان تا مغزاستخوانم رالرزاند كه روزدوم يعني امروز مثل بچه هاي سربه راه كت پوشيدم.درعوض بيرون از همايش ازهفت بند تنم عرق سرازير شد!!!به لطف پيشرفت فناوري همايش ها بيش از پيش تخمي شده است.خدا پدراين بيل گيتس را نيامرزدكه پاورپوينت را اختراع كرد!!!حالا هر كسي كه از مادرش قهر مي كندمي رود مطلبي را با نرم افزار پاورپوينت مي چپاند توي لوح فشرده(همان سي دي فرنگي ها!!)وبه كمك رايانه و دستگاه هاي نوري مي اندازد روي پرده و الهي به اميد تو !!شروع مي كند خط به خط خواندن!!!عين استادهاي بي سوادي كه سركلاس جزوه مي گويندودانشجويان هم مي نويسند!!!سخن رانان اين همايش هم يك خانم وآقاي ترك از كشور برادر تركيه بودند كه به همين روش خسته كننده مطالبي را انداخته بودند روي پرده وانگار كه جماعت هم انگليسي بلد نباشند خط به خط مي خواندند.اسم خانم سيبل بود.گمونم هنگام هر وقت استراحت شونصد نفر رفتند سراغ اش وگفتند كه اسم اش تداعي كننده ي نام سيبل جان است.آن خواننده ي ترك را مي گويم.يكي اش را خودم شاهد بودم.طرف مي گفت ايراني ها عاشق سيبل جان هستند!!!سيبل خانم هم گفت كه ترك ها هم از ميان خواننده هاي ايراني اندي را دوست دارند.اين سيبل خانم هم با چنان لهجه تركي غليظي انگليسي حرف مي زد كه بيا وببين!!!به بيزينس مي گفت بوزينس!!وبه سرويس هم مي گفت سورويس!!!!يك كرور اوكي هم ريخته بود لابلاي حرف هاي اش.سخن ران مرد هم اسمش شوكت بود وخداوكيلي به لهجه ي ناف نيويورك حرف مي زد.يكي از اين كت هاي دوچاك كه پشتش عين در صندوق عقب ماشين بالاپايين مي رود پوشيده بود وحتي لودگي هاي اش هم با يانكي ها مو نمي زد!!
شنيده بودم همايش يعني بره كشون ولي اين بار به چشم خودم ديدم.ديروز همين كه براي ناهار ازتالار آمديم بيرون ديدم دوتا بره ي درسته را كباب كرده اند وايستاده گذاشته اند توي دوتا سيني.سر بره هم زير پاي شان بود.نزديك بود بالا بياورم!!خيلي صحنه ي فجيعي بود.جماعت هجوم بردند طرف بره ها!!سر غذا هاي ديگر خلوت شده بود.فسنجان چشمم را گرفته بود اما هم سرما خورده بودم وهم فسنجان شيرين به سبك فسنجان تهراني ها را دوست ندارم.حيف نيست فسنجان ترش گيلك ها با رب انار طبيعي زاقوت!!!سرانجام رفتم اندكي سبزي پلو با گوشت برداشتم ودرگوشه اي جا پيدا كردم كه بره ها را نبينم.امروز به جاي بره ها دوتا ماهي شير گنده اندازه اوزون برون هاي خودمان گذاشته بودند توي سيني.اين بار ملت وايستاده بودند ومن حمله ورشده بودم!!فقط ماهي خوردم.كله ماهي ها هم قلبم را جريحه دار نكرد!!!
دراين دوروزه يكي از همكاران شهرستاني هم دمخورم بود دراوقات استراحت با هم اختلاط مي كرديم.يك دوره ي سه ماهه هم رفته بود ژاپن وچنان حسرت پيشرفت هاي دنياي اول درسخنان اش موج مي زد كه بيا ببين.هرچه خواستم مانند بز اخفش فقط براي سخنان اش سر تكان دهم نشد كه نشد.دوسه بار برا اش منبررفتم درباره ي بحران ذاتي سرمايه داري وتقسيم كار جهاني سرمايه داري واين كه غبطه خوردن به وضعيت تركيه وكره ي جنوبي حماقت است!!خلاصه درپايان روز اول به من گفت از ديدگاه هاي سوسياليستي خوشم نمي آيد من هم گفتم عقايد بودايي وعرفان شرقي را پشم هم حساب نمي كنم.درپايان روزدوم هم به هنگام خداحافظي زل زد توي چشمانم وگفت :تو بولشويك وتقدير گرا هستي!!!!


محمد محمدعلي(رمان نويس):مجلس هفتم مي تواند با حمايت وهدايت به موقع جريان ادبيات ,دراين زمينه صاحب توفيقات زيادي شود
بامدادك:البته اگر بتوانند براي اين كار از امام زمان امضاء بگيرند!!آره عزيز!!!
6/28/2004
مارمولک رزمي کار!!: ايرنا گزارش داده است که براي نخستين باردرتاريخ ورزش ميهن آريايي اسلامي آخوندي از گيلان به نام کريم عاشوري موفق شده است دررقابت هاي بين المللي رشته ي رزمي کيک بوکسينگ(ملغمه اي از کاراته ومشت زني) درروسيه ي سفيد مدال طلا کسب کند.تماشاي مبارزه ي ايشان بايدخيلي ديدني بوده باشد به خصوص اگربا عبا ، عمامه ونعلين وارد ميدان مبارزه شده باشند!!خوشا به سعادت روس هاي سفيد!!
يكي واتسلاو هاول را خبر كند!!!:جناب جنت مكان واتسلاو هاول رييس جمهور پيشين جمهوري چك درنيويورك تايمز مقاله اي نوشته است ودرآن به وضعيت زيمبابوه پرداخته است.خيلي وصف حال ميهن آريايي اسلامي خودمان است.يعني كافي است به جاي زيمبابوه بگذاري ميهن آريايي اسلامي وبه جاي رابرت موگابه هم بگذاري آقا!!!اندكي هم صاف وصوف اش كني ديگر مشكلي نخواهد داشت.حالا هركي با اين هاول رفاقت دارد خبرش كند!!مي تواند مقاله ي جديد را براي واشنگتن پست بفرستد!!به اين مي گويند مقاله سازي بر وزن كتاب سازي!!!
برگردان مقاله را دراخبارروز بخوانيد!!!
6/27/2004
نمايشگاه خودرو:نمايشگاه خودرو نرفته بوديم كه رفتيم!!خدابراي اين صداوسيما نسازد كه ازبس نمايشگاه را توي بوق كرد اين مرتيكه بامدادك هم متوجه شد وگيرداد كه برويم نمايشگاه خودرو يا به قول خودش خوودروو!!(گمان لهجه ي گيلكي راژنتيكي به ارث برده است!!)اعيال هم پشت بندش گفت اگر نبريم اش عقده اي مي شود!!اين جوري شد كه درآخرين روزنمايشگاه ودراوج گرماي مخ ذوب كن تهران كه سگ را مي زدي ازلانه اش درنمي آمد كفش وكلاه كرديم والهي به اميد تورفتيم نمايشگاه.تابرسيم نمايشگاه كلي عرق ريختيم و درراه بندان وقت تلف كرديم.من كه مدام غرمي زدم بچه مريض مي شود دراين گرماي وانفسا!!اما اين مرتيكه تنها چيزي كه حالي اش نبود گرما بود.وسط راه بندان اسم چندتا ماشين جلوي مان رابلغور كرد: ننو(رنو)،پيكان،پژوجي ال ايكس، پژو206،سمندوغيره ودل راننده ي تاكسي را حسابي برد!!بعدش هم همين جوري الكي رو به راننده گفت"زن محمد خاني رو كشتن!!" راننده بيچاره فوري سپرانداخت اين مرتيكه را ازبغلم گرفت وگذاشت روي زانوي خودش.تاخود نمايشگاه كار بامدادك شده بود به قول خودش نانندگي(رانندگي)!!چندبارهم بوق زد.ما هم هرچي به راننده گفتيم آقا بدعادت مي شود به خرج اش نرفت كه نرفت.
به نمايشگاه كه رسيديم يك ساعت به پايان اش مانده بود.ازبخت بد از غرفه ي فولكس واگن شروع كرديم!!چرا ازبخت بد؟!!حالا مي گويم براي تان!!اين خارجي ها هرچي داشتند همين جوري گذاشته بودند توي طبق اخلاص وخودروهاي شان را بدون قفل زنجير گذاشته بودند دراختياربازديدكنندگان.اين مرتيكه هم نامردي نكرد وتا پشت فرمان همه اشان از وانت وسواري وآمبولانس بگيرتا تريلي وماشين آتش نشاني ننشست دست بردار كه نبود.سرآخرهم از مسئولان غرف يك بادكنك ويك بسته پاستيل آراسته به نشان فولكس واگن نازشست گرفت.حالا مي توانيد حدس بزنيد با اين جولاني كه درغرفه ي فولكس واگن داد وقتي رسيديم به غرفه ي ايراني ها كه دورتمام ماشين ها زنجير كشيده بودند ونمي گذاشتند كسي به آن ها نزديك شودچه پيش آمد.اين مرتيكه چنان عربده بازاري به راه انداخت كه به گمانم تمام اهالي نمايشگاه شنيدند.خداپدرمخترع پله برقي را بيامرزد نمي دانم اگرپله برقي به دادمان نرسيده بودچه خاكي به سرمان مي ريختيم.اندك زمان باقي مانده تا پايان نمايشگاه هم كارمان شده بود پله برقي نوردي!!!برگشتني هم كه جلوي درنمايشگاه شده بود صحراي محشر.به زورميني بوسي گيرمان آمد.بامدادك هم ازاين كه سوار ميني بوس مي شويم كلي ذوق كردوبعد هم گرفت خوابيد.به خانه هم كه رسيديم تخت گرفت خوابيدازبس كه خسته شده بود.




6/26/2004
فاطمه آليا( نماينده ي تهران درمجلس زورچپان هفتم): اگر قلب رهبر از ما راضى باشد، امام زمان (عج) هم از ما راضى خواهد بود و اگر مجلس هفتم، مجلس خوبى باشد، امام زمان هم سرى به آن خواهد زد
بامدادك:كارازمحكم كاري عيب نمي كنه توي مجلس فروشگاه داروي ظهور بزنيد
دست برداريد از قرتي بازي!!:جناب معظم ايشان دامن اضافه تو،درديدارباهزاران نفرازقشر پر رو ونمك نشناس پرستار كه با وقاحت كامل به خاطر مسائل پيش پا افتاده ي دنيوي اعتصاب مي كنند يا درروزپرستارسياه مي پوشند از محاسبه گري دقيق وبدون كم ترين ظلم اوسا كريم دردستگاه الهي سخن گفتند وفيض رساندندبه اين جماعت بي چشم رو تر ازجماعت معلمان،وخاطرنشان كردند شغل وحرفه ي سخت وبااهميت پرستاران درنزداوسا كريم پاداش وارزش والايي دارد وآنان بايد قدركارخودرابدانند.بااين همه گويا اين جماعت پررو قانع نشده اند وبرخي همه تيكه پرانده اند كه اگر پرستاري خوب است چرا جناب ايشان رهبري را رها نمي كند برود پرستار بشود.ترا به خدا اين حرف شد؟!!.به هرحال اين حقير كم مقدار براي آن كه هرچه بيشتر اين جماعت نمك نشناس را قانع كنم تحقيقاتي درباره وضعيت پرستاران درآن دنيا انجام دادم بلكه ميخ آهني برود برسنگ.نتايج اين تحقيقات را بدون هيچ چشم داشتي درطبق اخلاص مي گذارم.ماراهمين بس كه چندنفراز گمراهان به راه راست تشرف يابند.
جماعت بدانيد كه درآن دنيا براي پرستاران مشكلي به نام بيكاري وجود ندارد وامنيت شغلي برقراربرقرار است.باورنمي كنيد خودتان نامه ي الكترونيكي ناقابلي براي كارگزيني بارگاه اوسا كريم بفرستيدتا توجيه تان كنند.نشاني كارگزيني هم اين است:alkArgozini@arsh.comتوجه داشته باشيد كه فقط براي رسيدگي به بيماري هاي آميزشي حوريان وقلمان هاي بهشت كلي پرستار لازم است.
درمورد حقوق ومزاياي شغلي حرفه ي پرستاري هم به نشاني حسابداري آن دنيا نامه اي نوشتم(نشاني:alhesAbdAri@arsh.com)
مزاياي وحقوق پرستاران درآن دنيا به قرار زير است:
نوع استخدام:رسمي
حقوق پايه:21850000دينارعرش(هردينارعرش برابربا3دلاردرچهارراه استانبول عرش)
فوق العاده شغل:8844310دينارعرش
حق جذب:1838000دينارعرش
حق تاهل:154000دينارعرش
كمك هزينه ي اولاد:125300 دينارعرش
ماليات : صفر
اضافه كاري بدون كاركردن:250 سال عرشي
يارانه ي غذا:188000دينارعرش
حق تخصص:440000دينارعرش
كارانه:123123دينارعرش
دركنار اين حقوق ومزايا ماهانه بن هاي خريد از فروشگاه هاي زنجيره اي جنت شاپ وبليت تماشاي جهنم از درون بالگرد هم دراختيار پرستاران عزيزقرار مي گيرد.
بنابراين خواهش مند است ديگر دراين دنيا اعتصاب وتحصن نكنيد واز قرتي بازي هايي مانند سياه پوشي در روز پرستاردست برداريد.خدا شما را به راه راست بهدايتد!!!
6/23/2004
نگاه : مي کوشم منصفانه بنگرم وحقيقت را زيرسبيلي رد نکنم.تنها راهي است که درزندگي آموخته ام وهمين شايد براي بسياري شرم آوروگستاخانه باشد.اما براي تشريح انسان وانسانيت چاره اي جز انگشت گذاشتن بر کاستي ها نيست.انسان کامل، هم دروغ است، هم ملال آور.زيبايي زندگي به همين کاستي ها و روندتکامل است.هنگامي که واژگان راازسر حقيقت دوستي اماهمچون پيکان هايي به سوي آرامش ديرپاي مغزها نشانه مي روي بايدچشم به راه برآشفتن ها باشي چرا که واژگاني که وامي کاوندزخم هم مي زنند.گريزناپذير است.شکي نيست با اين يک مشت واژگان بارها زخم زده ام.گريزناپذيراست.بسياري را برآشفته ام .گريزي نيست.خيالي هم نيست!!راه خودرا رفتن درجهاني که همه مي خواهندراه پيش پاي ات بگذارندآسان نيست.خيالي نيست ماکه راه خودمان را مي رويم.فوق اش پوست مان کلفت ترمي شود!!
6/22/2004
نامه هايي به پسر:اين روزها اگربتواني ازگوشه وکنارزندگي وقتي کش بروي وخواندن کتابي را به پايان برساني هنرکرده اي!! نوشتن درباره خوانده ها که جاي خوددارد.اين جوري مي شود که براي نوشتن درباره ي خوانده هاي ات امروزوفردا مي کني وسرآخرهم پشت گوش مي اندازي نوشتن را.کم مانده بود که اين کتاب« نامه هايي به پسر» به آذين هم دچارچنين سرنوشتي شود.ولي به خيرگذشت!!
کتاب همان گونه که ازنام اش پيداست مجموعه اي است از نامه هاي به آذين به پسرجوانمرگش که درپاريس مي زيسته است. براي کساني که نثرشسته رفته ي به آذين را دوست دارند خواندن نامه هاي اش غنيمتي است اما دوست داران تاريخ معاصر هم مي توانند ازخواندن اين نامه ها بهره اي ببرند.
نخستين حسي که ازخواندن اين نامه ها به آدم دست مي دهد اين است که اين بشر به هيچ وجه هوش مندي اهل سياست را نداشته است وچه خوب مي بود که درتنها درقلمرو هنروادبيات مي ماندواين چنين تا مرز ساده لوحي درميدان سياست به پيش نمي تاخت.
تاريخ نخستين نامه دوم شهريور ۱۳۵۸ وواپسين نامه يکم آذر۱۳۷۸ است. نامه ها تاسيزده بهمن ۱۳۶۱ آکنده از خوش خيالي هاي نويسنده درباره ي روند انقلاب است.درنامه ي بيست آذر۱۳۵۸ به آذين مي نويسد«آفرين بر اين ملت وآفرين برمردي که به راستي محورهمه ي نيروهاي اين ملت شده است وشايستگي آ ن را نشان داده که دارد» مي دانيدکه منظورش ازآن مرد کيست؟امام راحل را مي گويد!!در5 خرداد 1361 هم درباره ي امام راحل مي نويسد"هفته ها وماه هاي آينده بسيارحساس خواهدبودومردان مرد مي طلبدوخودبه خود چهره ي اطمينان بخش امام خميني پيش چشم مي آيد.خوشبختانه اوهست و اميد كه تاسال ها بشد"(كم مانده بود كه بنويسد خداياخداياتاانقلاب مهدي خميني را نگه دارازعمرما بكاه وبه عمراو بيفزا!!).اين خوش بيني فقط شامل امام راحل نيست وبه سايرآخوندها نيز سهم مناسبي رسيده است!!در دهم مهر1360 مي نويسد" ساعتي پيش ازمحل راي گيري براي انتخاب سومين رييس جمهوري(دركم تر ازدوسال) برگشته ايم...به آقاي خامنه اي راي داديم...بي شك همان خواهد شد كه انتظارمي رود:آقاي خامنه اي رييس جمهور ما خواهدبود.مرد متين ومتوازن وواقع بيني ظاهرا هست ...مي تواند وجود موثري باشدواگردوره ي آرامشي پيش بيايد مي توان به تسريع جريان انقلاب وافتادنش به مجراي زندگي وكار وبه را ه آوردن گرايش هاي خودخواهانه ي انحصارطلب اميدواربود."
ديدگاه هاي اش درباره ي جنگ هم نه تنها با ديدگاه هاي يک سوسياليست ميانه اي ندارد بلکه آکنده از خزعبلات ملي گرايي وذوب شدگان درمام ميهن وهمچنان خوش خيالانه است!!در۲۲ دي ۱۳۵۹مي نويسد«جنگ با رژيم صدام به پيروزي نزديک مي شود» يا در3 فروردين 1361 مي نويسد"..عمليات نظامي اين دوسه روزه درجبهه ي شوش ودزفول به پيروزي وسيع ودرخشان منتهي شده است وجاي همه گونه شادي واميدواري هست."وهمچنين در5 خرداد 1361 مي نويسد" اين روزها شوروغرورواميددرايران بالا گرفته است وبه راستي ديدني است.خوزستان به تمامي ازدشمن پاك شد."
هنگامي هم كه بگيروببندهاسرانجام به قلمرو خانواده وخويشان به آذين راه مي يابدبازهم حاضرنيست از مركب خوش بيني پياده شود ودر26 آذر1361 مي نويسد"برادرت فعلا دراوين است.اميدمي رود باسخناني كه چهارشنبه شب ديروقت ازامام منتشركرده اند اين گونه گرفت وگيرهاي بي معني كه احساس انيت درسايه ي قانون رادرميان مردم متزلزل مي كند به پايان برسد....جاي خوش وقتي است كه پيرمرد بزرگوار برجاست وحركت هاي نادرست را كه اثرمنفي بزرگي مي تواند داشته باشد تصحيح مي كند.."
سرانجام تبر واقعيت رعدآسا فرود مي آيدوبه آذين از 17 بهمن 1361 تا چهار بهمن 1369 يعني هشت سال آزگاررادرزندان مي گذراند.نامه هايي كه از پس اين هشت سال مي آيند عاري از هرگونه اشاره به مسائل سياسي است.به آذين درنامه هاي بخش دوم بيشتر به دغدغه هاي دروني اش مي پردازد وبيشتردرباره ي هستي ومسائل معنوي بحث مي كند.


غلامعلى حدادعادل(رييس مجلس زورچپان در جمع بازاريان) : ما با شما تفاوتى نداريم، ما فرزندان شما هستيم، به من گفته اند در مجلس باش و به شما هم گفته اند در بازار باشيد، اين تفاوت ها ظاهرى است.
بامدادك : كي تقسيم كار كرده ناقلا؟راستشو بگو!!
6/21/2004
ويراژهاي دبره اي !!: جناب رژي دبره را که يادتان هست ؟ همان که رفيق شفيق ارنستو چه گوارابودوبه همين خاطر درسال ۱۹۶۷ در بوليوي به زندان اش انداختند.يادتان نيامد؟ همان که کتاب «عنصر نامطلوب» را نوشت واين اواخر مشاورفرهنگي فرانسوا ميتران رييس جمهور پيشين فرانسه بود.اگر يادتان نيامد ديگر هرچه بگويم يادتان نمي آيد.به هرحال نام ايشان از سر قضيه ي بوليوي درفهرست سياه دولت ايالات امريکا بوده است و دولت امريکا اورا « ضدآمريکايي ترين ضدآمريکايي ها» ناميده است.حالا مي خواهد به پر قباي بن لادن بربخورد يا نخورد.جناب دبره هم که انگار بدتر از ما از آن بي خيال هاي عالم بوده است هيچ تلاشي براي بيرون آمدن از آن فهرست کذايي نکرده است که هيچ گاهي حرف هاي گنده گنده اي هم زده است.مثلادرکشاکش آمريکا وفرانسه برسر حمله به عراق برداشت درنيويورک تايمزمطلبي نوشت وحسابي به «آمريکاي خشکه مقدس» و« اعتمادبه نفس انجيلي» و باور حکومت مدران ينگه ي دنيا به « سرنوشت متعالي» خودشان تاخت.دراين ميان هم هروقت براي سخن راني يا همايشي چيزي به ينگه دنيا رفته است با وساطت اين وآن بوده است.
با اين سوابق است که مطالب تازه ترين کتاب پرفروش دبره سبب شده است هم قطاران وي درنسل دانشجويان شورشي ۱۹۶۸ از شگفتي شاخ دربياورند.کتابي به نام
«سفر به سوي خدا» يا چيزي درهمين مايه ها!! که درآن چنان مودبانه به تاريخ خداباوري درغرب پرداخته است که آدم مي ماند چگونه کسي که درگذشته نظريه پرداز انقلاب مارکسيستي بوده است دستخوش چنين استحاله اي مي شودکه همتايان اش را به خاطر آن که سواد انجيلي شان کم است به باد انتقاد مي گيرد.خودش مي گويداين کتاب را براي مقابله با خط مشي سکولارهايي مي نويسد که مخالف آموزش مذهب در مدارس دولتي فرانسه هستندواين كارشان نوعي خودكشي است.

مرتضي مبلغ(معاون سياسي وزارت كشور):بناداشتم به خاطر انتخابات ازمجلس عذرخواهي وكناره گيري كنم.
بامدادك: راست مي گه طفلك يكي از گربه هاي محله شون عطسه كرد.صبراومدديگه!!
6/20/2004
خدابراي مشكيني نسازد!!:نمي دانم خاطرشريف تان هست كه يكي از همكاران اداره درانتخابات مجلس هفتم نامزدشده بود وكلي سربه سرش مي گذاشتيم؟همان كه مي گفت شش ميليون تومان خرج كرده است.به هرحال بيچاره تازه داشت داغ اش را فراموش مي كرد كه اين داستان امضاي امام زمان دوباره كارش را خراب كرد.بازهم شده است كانون شوخي بچه هاي اداره.هركي از راه مي رسد مي گويد برو يك جوري فهرست اصلي را كه امام زمان امضا كرده است پيدا كن بلكه اسم ات توي فهرست بوده وحضرات شوراي نگهبان خط اش زده اند.من هم به اش مي گويم مبادا اين كاررا بكني چون اگر بروي حضورحضرت اش با اين همه فسق وفجور كه كرده اي خارج از نوبت وقبل از ظهور به پرونده ات رسيدگي مي كند وبعيد نيست باشمشير مبارك درچشم به هم زدني گردن ات را بزند.گورپدرمجلس هفتم .ازجان ات كه مهم تر نيست.كارد بزني خون اش درنمي آيد اما نمي داند چه جواب بدهد فقط راه به راه به مشكيني فحش مي دهد كه اين لقمه را گذاشته است توي كاسه اش.من مي گويم سعي كن نشاني پست الكترونيكي آقاامام زمان را گير بياوري وباهاش مكاتبه كني!!بعيد است بتواند ازطريق نامه ي الكترونيكي گردن ات را بزند.خدارا چه ديدي اومديم ودرنامه ات بمب الكترونيكي كار گذاشت!!اين را كه مي گويم درمي روم!!چون با مشت گره كرده دارد به سويم هجوم مي آورد.
حجت الاسلام كديور:روشنفكري ديني هيچ امتيازي براي دين داران قائل نيست وهمه ي شهروندان را دربرابرقانون يك سان مي داندوتصدي مناصب براساس دين داري را برنمي تابد.
بامدادك: حيووني راسته مي گه اين حجت الاسلام الكترونيك!!خودم شمردم ديدم 13 تا وزير،12 تا استاندارو127 تا مديركل سازمان هاي دولتي كمونيست هاي علني ودوآتشه اند!!
6/19/2004
خوشه چيني ازسفره ي خورشيد:سخنان گهرباراخيرمقام معظم ايشان بانمايندگان زورچپان مجلس هفتم افزون برآن كه آكنده از معنويت ناب ودرجه يك بود حاوي دونكته بودكه اهل دل را به اوج خلسه ونشئه گي معنوي رساند.نخستين نكته به مخالفت ايشان با صفت ذوب درولايت وبي معني خواندن آن مربوط مي شود .البته كوردلان شب نورد تيره جان ان قلت آورده اند كه چرا پس ازاين همه سال ايشان بر مزخرف بودن اين صفت انگشت حكمت نهاده اند.هرچند ميخ آهني نرودبرسنگ ولي به اين كوردلان بايد گفت كه ايشان همواره دوست دارند تا رعايا خودشان راه راست رابيابند وهدايت زوركي را نمي پسند.اگر چندماه پيش سيدخندان شكرگزاري نكرده بود كه گروهي ازذوب درولايت به دم زدن از مردم سالاري رسيده اند چه بسا مقام معظم ايشان تا ظهور امام زمان عج(آن امضاگر بزرگ فهرست آبادگران)هم درباره بي معنايي صفت سابق الذكر دم نمي زدند كه نمي زدند.تازه مگر رهبرهم دل نداردونمي تواند خواستارتنوع با رعايت حدودشرع انورباشد؟شونصد سال دم زدن از ذوب شدگي درولايت حوصله ي هرمحبوبي را سر مي برد.تنوع هم بدچيزي نيست.مي مرديد دراين صفت كذايي دستي ببريد؟مثلا مي گفتيد تخمير درولايت(اشكال شرعي دارد؟الله اعلم)يا تصعيد درولايت.يا مثل خود آقا آنورش رادستكاري مي كرديد ومي گفتيد ذوب دراسلام يا ذوب درملت.خداوكيلي يك سرسوزن خوش سليقگي هم بدنيست آدم داشته باشد.
نكته ي دوم درسخنان جواهرنشان ايشان همانا رد توسعه به سبك چيني يا ژاپني است.ايشان فرمودند توسعه بايد بومي باشد كه فرمايش بسيارمتيني است.داشتن تخمه ي ژاپني وظروف چيني چه دست گلي به سرمان زده است كه توسعه ي چيني يا ژاپني بزند.البته بازهم زبونان تيره روز شب نورد مي گويند با توجه به آن كه حدادعادل، رييس مجلس زورچپان براي نخستين بارازژاپن اسلامي دم زده است گيردادن مقام معظم ايشان به توسعه از نوع ژاپني به علت آن است كه عروس ايشان چندروز پيش قرمه سبزي با لوبياي نپخته جلوي شان گذاشته كه به نفخ شكم مبارك وبه اهتزاز درآمدن ملحفه ي مباركه درسراسر خواب مباركه منجرشده است.درمورد اين ان قلت تيره جانان شب خو چه مي توان گفت جز اين نفرين كه اي زبان تان بريده باد وقلم تان خردوخاكشير باد.
6/16/2004
نگاه : تن ندادن به هنجارها چه دشواراست.آسان تر است كه پيروي كني.عمري است ساعت را به دست چپ مي بندي اگر لج كني وبخواهي چندصباحي به دست راست ببندي همين ساعت فسقلي هردم ناسازگاري مي كند وبه آسايش مچ دست چپ فرامي خواندت.هنجاري به اين كوچكي كه چنين جان سخت باشد مي توان دريافت هنجارهاي گران سنگ چگونه اند.سراپا خشم هم كه باشي بازهم بايد بنشيني دودوتاچهارتا كني ببيني صرف مي كند كه از توان ات مايه بگذاري يانه.بايد دست چين كني كه كم نياوري.خوشا به حال كساني كه براي همه چيز پاسخ هاي حاضروآماده دارندچه ازخورجين سنت چه ازچنته ي عرف.اگربخواهي هرپاسخي را ازدرون خودخودت بيرون بكشي بايد جان بكني و با زمين وزمان كلنجاربروي.هي بايد درون خودت را شخم بزني وشخم بزني بلكه راهي به سوي حقيقت بازكني.واقعيت بيرون راببيني وحقيقت راازدرون خودت بجويي.اوج رهايي وآزادي يعني همين.گفتن اش آسان است.مدام بايد ازخودت بپرسي.همين كه ازپرسيدن بازبماني فاتحه ات خوانده است.ديگرهمه چيزرابايد بپذيري.هربنجلي را كه فروختندبايد بخري.زنده بودن يعني پرسيدن وپاسخ دادن.گيرم پاسخ نادرست باشد.خيالي نيست.

نگاهي به زندگي ويكتورسرژ:" .....به هرحال، چيزي به نام حقيقت هم وجود دارد"( سرگذشت رفيق تولايف)
گمنامي ويكتور سرژ، يكي ازچشم گيرترين قهرمانان اخلاق وادبيات قرن بيستم را چگونه مي توان توضيح داد؟ علت ناديده ماندن رمان شگرف " سرگذشت رفيق تولايف" را چطور، كه ازهنگام انتشار درسال 1947، يك سالي پس از مرگ سرژ، پي درپي رومي آيد و فراموش مي شود ؟
نكند براي آن كه هيچ كشوري از خود نمي داندش؟ سرژ(كه نام اصلي اش ويكتور لوويچ كيبالچيچ است) خود را " تبعيدي سياسي مادرزاد" مي نامد.پدرومادرش مخالف نظام خودكامه ي تزاري درروسيه بودند واوايل دهه ي 1880 به خارج گريختند وسرژ به قول خودش دركتاب " خاطرات انقلابي" درسال 1890" دربروكسل دركشاكش جهان نوردي هاي " پدرومادرش زاده شد. سرژاين خاطرات را درسال 1942 و1943 درمكزيكوسيتي نوشته بود شهري كه ازاروپاي دربند چنگال هيتلروكشتارهاي استالين به آن پناه آورده بودوواپسين سال هاي زندگي اش را به تهيدستي درآن مي گذراند. پيش از مكزيك هم درشش كشورديگرسركرده بود، قلم زده بود،توطئه چيده بودودست به تبليغ زده بود: درآغازجواني ودوباره درسال 1936 دربلژيك، به دفعات درفرانسه، دراسپانيا درسال 1917( همين جا بود كه نام مستعارسرژرا براي نوشتن برگزيد)، در سرزمين مادري اش روسيه كه براي نخستين بار دراوايل 1919 درسن بيست وهشت سالگي وبراي پيوستن به انقلاب بلشويكي پاي به آن جا گذاشت و در آلمان واتريش درميانه ي دهه ي 1920 براي رتق وفتق كارهاي كمينترن. اقامت اش درتمام اين كشورها موقتي ، آكنده از دشواري ،درگيري وخطر بود. فرجام اقامت دربرخي از آن ها نيز اخراج ورانده شدن بود......ادامه



6/14/2004
درستايش انساني بزرگ : ازوابستگي به شوروي بيزاربود. درميان شورشيان پيروزمندتنهاکسي بودکه نوشته هاي کارل مارکس را خوانده بودبراي همين از هرچه ديوان سالاري حزبي هم بيزار بود. جهان وطن بودودلش براي تمام تهيدستان جهان مي تپيد.تپشي كه مرزوگذرنامه نمي شناخت. هاييتي ودومنيکن را که کنار بگذاريم به همه ي کشورهاي آمريکاي لاتين سري زده بود.خواه دردوره ي دانشجويي خواه درکسوت پزشکي انقلابي.درهمين سفرها بود که تهيدستي وگرسنگي مردم را باتمام پوست وگوشت اش لمس كرد.درهمين سفرها بود كه ديدچگونه ازچشم دهقانان تهيدست مرگ كودكان شان رويدادي پيش پاافتاده وروزمره است.اين گونه بود كه دريافت كمك به چنين مردماني بسيارمهم تر ازدانشمندشدن است.
روستاييان واپسين آوردگاه اش هنوز هم به يادش دارند .مهرباني وانسان دوستي اش را به ياددارند.زني روستايي كه درسال 1967 نوجواني بيش نبودوبا جان فشاني درواپسين ساعات زندگي او براي اش غذا برده بود اكنون حدود 50 سال سن دارد وهنوزازمهرباني وانسان دوستي اش مي گويد.حتي روستايياني كه به او پشت كردنديا به روي اش تيراندازي كردندبه خوشي از او ياد ميكنند. ارنستو چه گوارا چنين انساني بود.زادروزش گرامي باد.




رييس دفترايشان:مقام معظم رهبري امروزبيش ازهرزمان ديگري دربين مردم كشوروجهان محبوبيت دارند
بامدادك:خداوكيلي مهرايشان به دل ما هم نشسته وراه به راه رودل مي كنيم!!

احمدپيش بين(نماينده ي زورچپان بافت درمجلس زورچپان هفتم):اميدوارم امام زمان(عج)همچنين كمك كنند كه نمايندگان مجلس هفتم بتوانند نه تنها كميسيون امنيت ملي وسياست خارجي بلكه كل كميسيون هاي مجلس را ازسياسيت زدگي نجات دهند.
بامدادك:ترو به خدا به اين عج بگيد يه فكري هم به فكربازي برگشت ايران واردن بكند!!به جان شما اين واجب تر از سياست زدگي كميسيون ها است!!
6/13/2004
آيت‌الله مشكيني (امام جمعه ي قم): تشكر ويژه از حضرت بقيه‌الله(عج) دارم كه وقتي هفت ماه پيش در شب قدر، فرشتگان الهي، ليست اسامي نمايندگان مجلس هفتم و نام و آدرس آنها را به حضرت دادند، حضرت هم همه آنها را امضا كردند
بامدادك:لابدبا نيترات نقره!!
بچسبيد به آمر!!:از كاكوهاي شيرزاي بعيد بود اين همه ناشي گري!!اين ديگرخيلي حرف است آدم به خاطر خوردن عرق دست ساز به لقاالله بشتابدومست وملنگ در بارگاه اوسا كريم حاضر شود.مگر درب (كون لق ويراستاري!!)داروخانه ها را درشيراز گل گرفته اند كه آدم برودمتوسل بشودبه آب شنگولي دست ساز؟!!اوايل كافي بود بگي الكل مي خواهم براي ناف بچه، فوري تقديم مي كردند.الان كه نيازبه اين پيش درآمد وجنباندن چانه ي نازنين هم نيست.خوش بختانه سيماي ضرغامي حفظ آبرو كردوديشب كه بيمارستان ها را نشان مي داد چهره هاي اين رويگردانان از داروخانه هاي ميهن آريايي اسلامي را شطرنجي كرده بود خيال مان ازبابت اشاعه ي فحشا راحت شد.ولي هنوز يك نگراني اساسي وجود دارد وآن هم دستگيري مقصران است كه گويي چندين نفر عرق ساز وعرق گير(با زيرجامه اشتباه نشود)را دستگيركرده اند.اين بيچاره ها را ول كنيد اين ها فقط مجري بودند برويد سراغ آمر.سرداستان قتل هاي زنجيره اي اين كاررا نكرديد وهرچه دوستان دوم خردادي گفتند كه آمر را بگيريد نگرفتيد وشد آن چه نبايد مي شد ونازنيني مانند سعيد امامي از چمن سرسبز سروقدان وسرخ گلان ولايت پرپر شدوكلي ديگر نيز هنوز درزندان علاف اند.اين بارآمر دم دست است ومانند آن دفعه نيازي به پي گيري ريشه تازير بتن نيست.آمر كسي نيست جز خواجه حافظ شيرازي!!!گول حافظ قرآن بودن اش را نخوريد.نگاهي به آن ديوان ضاله اش بياندازيد كه پر است از فراخوان به مي خواري وشراب نوشي بي آن كه نامي از داروخانه رفته باشد.عل الحساب بدهيد آرامگاه اش را باخاك يك سان كنند وديوان شعرش را هم جمع كنند.نگران فال گيري هم نباشيد چه ديواني بهتر از ديوان امام ره؟!!تا ديرنشده اين جرثومه ي فسادرانابود كنيد.راستي توي ميدان انقلاب نوارولوح فشرده ي شعرهاي حافظ را باصداي خودش مي فروشند اين ها را هم جمع كنيد!!تا ببينيم بعد چه مي شود.خدابزرگ است !!
مبسوط المخرج!!: آخوندي را پرسيدندمبسوط المخرج تر( به زبان لاتي کون گشادتر!!) از خود ديده اي؟ گفت آري آنان که به ما مي گويند التماس دعا!!!
6/12/2004
عمارياسرعمارياسرعمارياسر!!:آخوندي را درجبهه هاي حق عليه باطل به قضاي حاجت نيازافتادفي المجلس برميانه ي كوره راهي بنشست وهنوزكاربه پايان نبرده بودكه آواي موتورسيكلت يكي از برادران بسيجي بشنيد وازدستپاچگي بي درنگ كاررا قيچي بر كردوعمامه بركارنيمه تمام بنهادتا به پشت خاكريزي بگريزد وپناه گيرد.برادربسيجي سواربرموتوركراس ازراه برسيد ودركنار عمامه ي رهاشده درميانه ي را ازموتورپايين جست.عمامه از زمين برداشت وبديد آن چه نمي بايد ديد.بي سيم از پر فانسقه بيرون كشيد وبگفت:
عمارياسرعمارياسرعمارياسر!!عراقي ها حاج آقا رازدند گه اش كردند!!!
فرازي از كليله ودمنه:اين نوشته هاي كهن هم گاهي خيلي باحال اند:

وببايد شناخت كه اطراف عالم پربلاورنج است،خاصه دراين روزگارتيره كه همت مردمان ازتقديم حسنات قاصرگشته وچنانستيكه خيرات مردمان را وداع كردستي وافعال ستوده واخلاق پسنديده مدروس گشته،وراه راست بسته،وطريق ضلالت گشاده،وعدل ناپيدا وجورظاهر،وعلم متروك وجهل مطلوب،ودنائت مستولي ومروت منزوي،ودوستي ها ضعيف وعداوت ها قوي،ونيك مردان رنجورومستذل وشريران فارغ ومحترم،ومكروخديعت بيدار،ووفا وحريت درخواب ودروغ موثرومثمر،وراستيمردود ومهجور،وحق منهزم وباطل مظفر،ومتابعت هواسنت متبوع وضايع گردانيدن احكام خردطريق مشروع،ومظلوم محق ذليل وظالم مبطل عزيز،وحرص غالب وقناعت مغلوب،وعالم غداربدين معاني شادمان وبه حصول اين ابواب تازه وخندان.
(كليله ودمنه،باب برزويه ي طبيب)
عسگراولادي:انتخابات رياست جمهوري بايد با آهنگ امام زمان(عج) ومقام معظم رهبري همراه باشد تا انتخابات خوبي را شاهد باشيم.
بامدادك: فون كارايان يادت رفت!!

مقام معظم ايشان: امروز براي اولين بار درتاريخ كشورما،بلكه درتاريخ كشورهاي اسلامي،بعدازصدراسلام،دين منشاء ومنبع قدرت وتدبير امورواداره ي جامعه شده است.
بامدادك:درموردتدبير امور كه خداوكيلي صدراسلام هم بايد بياد جلوتون لنگ بندازه!!!
6/09/2004
مجلس درراس امور است: برخي کژانديشان مي خواهند چوبياندازند که نمايندگان مرد درمجلس زورچپان هفتم ضدزن هستند که نگذاشتندهيچ کدام به هيات رييسه راه يابند تا دست کم همانند مجلس بي عرضه ي ششم نقشي ويتريني ايفا کنند.مي خواهند چو بياندازند که اين ها چون ضدزن اند گير داده اند به لچک وچادر خبرنگاران زن. به هيچ وجه اين چنين نيست اين واکنش ها همه از نداري است!!اي بسوزد پدراين نداري!!داستان بسيار ساده است اين برادران عزيز باشنيدن آواي خوش زنان يا نگريستن اندام خوش تراش پيچيده درروپوش هاي نه چندان گشاد به سرعت غسل واجب مي شوند!!بنابراين جناب رييس مجلس اگر به جاي پاسداري از پارسي وگيردادن به واژگان فرنگي نمايندگان دستور بدهدکنارصندلي هرکدام دوشي نصب کنند يا صندلي ها را تبديل به توالت فرنگي کنند ديگر از رفت وآمد زنان خبرنگار در مجلس حتي اگر استريپ تيزکنند يا ازحضور نمايندگان زن درهيات رييسه حتي اگربه جاي سخن راني آوازهم بخوانند کک شان هم که نمي گزد هيچ خوش خوشان شان هم مي شود!!فقط مساله شرعي حل بشود!!اگر هم اين کار گران تمام مي شود خيالي نيست روش ارزان تري هم وجود دارددم در مجلس به هر نماينده ي مرد که وارد مي شود يک نوار بهداشتي بدهيدتا دست کم وقتي غسل واجب شدند لباس شان نجس نشود وبتوانند در توالت مجلس طي ايکي ثانيه عمليات نواربرداري ونوارگذاري کارشان را راه بياندازند!!و اسلام را ازخطرنجات بدهند!!
با اين همه خواهران گرامي اعم از نماينده وخبرنگار هم بايد نکاتي را رعايت کنند.مثلا نمي ميريد که اگر ريگي توي دهان تان بگذاريد وبعد حرف بزنيد يا سوال بپرسيد که گزک به دست به افرادي نيفتد که ريگ به کفش دارند.براي تامين ريگ زنان هم بهتر است يک نانوايي سنگکي مشتي در مجلس احداث شود. البته بادستگيركردن ريگ به كفشان مزدور هم مي توان اين ريگ را تامين كرد !!به اين مي گويند عدو شودسبب خير!!
خواهران خبرنگار بهتر است به افراد خطرناک هم نزديک نشوند.بابا حجت الاسلام فاکر که اسم اش تابلو ي دونبش است.يعني خواهران خبرنگار تا اين حد هم زبان انگليسي نمي دانند.به اين بيچاره نزديك نشويد!!
6/08/2004
حجت الاسلام محمدتقي رهبر (نماينده زورچپان اصفهان در مجلس ): تا 6 ماه فرصت نياز است تا آثار حركات و اقدامات اقتصادي نمايندگان مجلس هفتم حداقل در بخشي از زمينه ها و بخش ها نمودار شود.
بامدادک: منظورت دربخشي از جيب ها است؟!!يعني در۲۵ سال گذشته فيضي نبرديد؟اشکال نداره از رحمت اوسا کريم غافل مشو!!!
6/07/2004
درستايش نوشتن: چه افسوني است اين نوشتن !!نخستين بارکه قلم به دست مي گرفتي ،درآن روزهاي سبک بار کودکي هيچ نمي دانستي درگير آموختن چه جادويي شده اي.اکنون دريافته اي راهي بهترازنوشتن نيست براي آموختن. صفحه ي سپيد ،خواه کاغذي، خواه رايانه اي ،شور آموختن را به جان مي اندازد.تکاپوي به بند کشيدن انديشه دردام واژه ها.تکاپوي به رشته کشيدن واژه براي برانگيختن شورخواندن درديگري.انگار صفحه ي سپيد آينه ي تمام نماي خودمان است.بازتابنده ي تمام کاستي ها وبرتري هاي مان.تمام شکست ها وکام يابي هاي مان.دست به قلم مي بري تا با امکانات شکست وپيروزي دست وپنجه نرم کني .چه مي گويم !!اين کنش حتي برداشت مان از پيروزي وشکست را نيز به چالش مي کشد.نوشته ي خوب چيست؟نوشته اي كه بتواند دل وجان ديگري را تسخير کند؟يا آن كه بي خيال ديگري!!هرچه که سر قلم برويم توفيري نمي کند؟ نگاه ديگري چه اندازه ارزش دارد؟ همين که جادوي واژه ها از هزارتوي مغاک بيهودگي برهاندمان كفايت مي كند؟تريج قباي كساني راهم بايد درنظرداشت؟خودرا درگير پيش بيني واکنش ديگران کردن راه به جايي مي برد؟ نوشتن يعني دل به دريا زدن درهمه ي گستره ها و چشم درچشم بي کرانه گي دوختن؟!!
درست يادم هست چه كسي نخستين بار اين بلا را به جانم افكند!!فرستاده بودنم ملاخانه(به قول گيلك ها).مي شود همين كودكستان امروز.ملا كي بود؟ پيرزني آبله رو به نام خديجه!! يك مشت ارزن مي ريختي توي صورت اش يك دانه پايين نمي آمد.چپور خديجه!!چهره اش را هم اكنون هم به ياد دارم!!انگار همين ديروز بود!!سراغ اش را چندي پيش ازعمه ام گرفتم.مي گفت هنوز زنده است!!ماشالله!!!


صفايي فراهاني (نماينده ي مجلس ششم ارواحنا فداش!!): درطول بيست وپنج سال گذشته ، متوسط درآمدسرانه ي ما سالانه دو دهم درصد كاهش داشته است.وقتي اين مساله ادامه پيداكند بايد آمادگي اعتراضاتي درسطح جامعه وبرخي اقشار رانيز داشته باشيم

بامدادك:متوسط درآمد ما نه شما!!برخي اقشارهم باباته!!چماق ، گازاشك آور، سپر وكلاهخود هم فروختاريم!!به جان شما ارزان حساب مي كنيم!!!
6/05/2004
اندرحكايت بدبياري ها!!: آرتال هاليدي هم پايان يافت.دراين ميان عده اي با آرمان هاي بلند طرف بيعت کردندوعده اي هم با آرمان هاي ميانه بالاي اش.سر ما بي كلاه ماند وحتي به آرمان هاي كوتاه هم دسترسي نداشتيم!!انشاالله تعالي سال بعد!!اي كاش سال دوازده ماه وساعت 60 دقيقه نبود!!اصلا اين تقسيم بندي تخمي را چه كسي باب كرده است!!اين تقسيم بندي تخمي است وبراي همين هم تمدني كه براساس آن ساخته شده است تخمي است!!!تصورش را بكنيد اگر سال 2 روز بود ساعت 3 دقيقه چه زود مي توانستيم راه به راه با آرمان هاي قدونيم قد بيعت كنيم!!البته كفران نعمت نبايد كرد بالاخره امكان داشت سال 120 بيست ماه باشد وساعت 600 دقيقه!!!
انگار دوردور بدبياري ما است!! واكسن ضدهاري هم گيرمان نيامد!!همه جا تمام كرده اند!!نپرسيد چرا همه به دنبال واكسن ضد هاري هستند!!!
ايشان(به قول رسانه هاي ميهن آريايي اسلامي!!):شكنجه‌هايي كه اين روزها در زندان ابوغريب و ديگر زندان‌هاي عراق، ‌بشريت را به وحشت‌انداخته است، نتيجه اجتناب ناپذير دوري قدرت از اخلاق و ارزش‌هاي انساني است.
بامدادك:شكنجه هاي اواين هم لابدنتيجه ي اجتناب ناپذيرنزديكي قدرت به اخلاق وارزش هاي انساني است!!!
6/01/2004
كران سازي زبان!!:خدابيامرز لودويگ ويتگنشتاين زماني گفته بود كه حدودجهان هركس را حدود زبان اش تعيين مي كند.ازآن جمله هاي انديشه برانگيز است كه كلي فسفر مغزبايد براي واكافتن اش سوزاند.بسياري بابت اين سخن براي اش كف زدندوبسياري هم كه به بي كرانه گي احساسات انسان وتعيين حدودجهان هركس توسط اين احساسات بي كران ودرنتيجه بي كرانه گي جهان هر انسان اعتقاددارندسخن ويتگنشتاين را جفنگ به شمارآوردند.حالا چرا ياد آن خدابيامرز وسخن معروف اش افتادم؟اين روزها درگير ترجمه ي كت وكلفتي هستم وچه پدري درآورده ازمن ترجمه فعل بي مقدارmayهيكل ريزه ميزه اش را نبينيد!!فلفل نبين چه ريزه!!دربيشترموارد بايد زيرسبيلي ردش كني واصلا ترجمه اش نكني!!گاهي چاره اي نداري كه به جاي اش از "ممكن است"استفاده كني.به نظر من اين ناشي از قطعيت گريزي بي اندازه اي است كه درزبان انگليسي موج مي زند(دست كم دراين فعل)كه دشوار مي توان به زباني مانند فارسي برگرداندش كه قطعيت پرست است(دست كم دراين گونه فعل هاي مركب!!)
تا يادم نرفته بگويم كه به تازگي استفاده ازفعل توانستن هم به جاي اين فعل رواج پياده كرده است وحتي به گفتارهاي روزمره هم كشيده است!!طرف زنگ مي زند به جايي وازمخاطب مي پرسد"مي توانم با فلاني حرف بزنم؟"(خوب است يارو هم بگويد لال كه نيستي لابد مي تواني!!!)

بازگشت به بالا