نامه ی دوست
بامداد عزيز سلام
نوشته روز پنجشنبه شما باعث شد که من اين نامه را براي شما بفرستم.
مدت زيادي است که نظرات شما را ميخوانم اما در اين نوشته روز پنجشنبه آنقدر احساسات گرايي از جانب کسي ديدم که فکر ميکردم عقل گرايي در هر امري برايش امر مسلم است که باعث شد اين نامه را برايتان بنويسم.
دوست عزيز چپ ( منظور من چپ راستين است) ديگر در صحنه جهاني جايي ندارد. لنين و استالين دو نفري آن قدر به اين مکتب گند زده اند که مردم کمونيست را با اين سه اسم ميشناسند مارکس لنين و استالين. در حقيقت دامن مارکس بيچاره با کارهاي اين دو آلوده شده است. من از زماني که جبهه چپ از هم پاشيد اميدوار بودم فردي به عظمت مارکس بيايد و اين مکتب را دوباره رنگ و بويي جديد بدهد دور از کثافت هايي که آن را گرفته.
تا حالا که خبري نشده. ( گفتم عظمت مارکس و نه لنين يا استالين)
مردم اگر حق انتخاب حکومت داشته باشند در سراسر دنيا گرايش شان به انسان گرايي در مرحله اول خواهد بود. منظور من از انسان گرايي احترامي که قرار است به يک فرد به عنوان فرد گذاشته شود نه فرد جزيي از جامعه در خدمت حاکم.
جبهه کمونيست جنگ را از همين ناحيه باخت. سرمايه داري هر ايرادي که داشت به فرد خصوصا از بعد از جنگ دوم احترامي آن طور که شايسته است گذاشت. عاملي که باعث سقوط رژيم ملايان در ايران هم خواهد شد همين بي اعتنايي به فرد است.
اگر براي ما يا مردمي که در کشورهاي کمونيستي زندگي ميکنند به پاي ميز محاکمه کشيدن حاکمان فاسد جزو افسانه ها است در غرب مي بينيم که با شکايت به حق يک شهروند حتي تا رييس جمهور هم بايد مقابل دادگاه پاسخ گو باشد.
تو رو خدا براي من قصه حق خورده شده يک فرد در کشورهاي غربي را نگو. شما اگر يک قصه در يک ميليون جمعيت بلدي من در جبهه چپ يک ميليون قصه در يک ميليون جمعيت بلدم. جبهه چپ انور خوجه را داشت که تا دنيا دنيا است بايد ثابت کنند که ايشان چپ نبودند؟!
دوست عزيز هيچ يک از کشورهاي جناح چپ در زماني که اردوگاه چپ پابرجا بود اين ويژگي رانداشت. چپ تا زماني که دوباره پوست بياندازد و بتواند سر کار بيايد احتياج به زمان زيادي دارد که شايد عمر من و شما کفاف آنرا ندهد.
در ضمن نوشته بوديد بازهم داستان نخ نما شده ي آلمان وژاپن پس ازجنگ رابايدگوش بدهي.هرچه هم بگويي پدرجان عامل اصلي بازسازي ژاپن وآلمان جنگ سرد بوده است
دوست عزيز يک نکته را جا انداختيد آلمان و ژاپن زماني که در جنگ شکست خوردند هر دو از غول هاي صنعتي جهان بودند ژاپن چهارمين کشور جهان بود که ناو هواپيما بر داشت و کارخانه هاي هواپيما سازي آن تا روز آخر جنگ مشغول بودند. و اصولا زير ساخت صنعتي در اين دو کشور بسيار قوي بود. دليل اصلي اينکه آلمان و ژاپن اين شدند که امروزه مي بينيم همين مورد است. يعني زحمتي که مردم اين دو کشور براي باز سازي کشورشان کشيدند. در مقابل افغانستان هم اکنون تنها ۲۶ درصد باسواد دارد و اين در صد در مورد زنان فقط ده درصد است. انتظار داشتيد از اين کشور ژاپن درست شود؟
احمقاني که در اين کشور حاکم بودند و هنوز اکثريت افراد عامي اين کشور را تشکيل ميدهند با زيرساخت مذهبي خود اجازه گسترش علم را هم نمي دهند اما دقت کنيد که در بيست سال اخير براي اولين بار اين کشور به مدت ۱۴ ماه پي در پي رنگ آرامش را ديد. همين دستاورد کمي نيست.
عراق شرايط اش کمي با افغانستان فرق ميکند درصد بي سواد در اين کشور بسيار از اين مقدار کمتر است اما اصولا مردمي دارد که در فرهيخته ترين شکل تاپاله اي به اسم شاهرودي عراقي تحويل جامعه مي دهند. اين کشورها اصولا قابل قياس با آلمان چهل سال پيش نيستند با آلمان چهارصد سال قبل شايد قابل قياس باشند.
من که فکر مي کنم در صورت تغيير حکومت عراق ظرف چند سال اين کشور به ترکيه ثاني تبديل شود ( در صورتي که تجزيه نشود) اما همين هم از سر اين ملت زيادي است.